گنجور

شمارهٔ ۲۵۲

چون دلم شد عاشقت دانی که من چون کردمش
کردمش خون و ز راه دیده بیرون کردمش
چون تو را دیدم که داری طره زنجیرسان
داشتم من هم دلی شوریده مجنون کردمش
گفتم چشمم سیل اشکم شهر را سازد خراب
گفتمش گو شوخراب از گریه مأذون کردمش
چهره زردی داشتم ز اندوه هجر ودرد وعشق
چون رخ دبر زخون دیده گلگون کردمش
ریختم از بس در وگوهر ز چشم اشکبار
در بر هر بینوائی همچو قارون کردمش
گفتم ای دل کن حذر از زلف همچون مار یار
گفت اگر او هست ماری من هم افسون کردمش
گفتمش جان نرخ بوسی از بلند اقبال گیر
گفت می ترسم بگوید خوب مغبون کردمش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون دلم شد عاشقت دانی که من چون کردمش
کردمش خون و ز راه دیده بیرون کردمش
هوش مصنوعی: وقتی قلبم عاشق تو شد، می‌دانی چه کار کردم؟ خون دلم را بیرون کشیدم و به وسیله چشمانم آن را به نمایش گذاشتم.
چون تو را دیدم که داری طره زنجیرسان
داشتم من هم دلی شوریده مجنون کردمش
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم که موهای زیبایت مانند زنجیر درهم پیچیده است، دلم به شدت بی‌تاب و پریشان شد و مانند مجنون عاشق تو شدم.
گفتم چشمم سیل اشکم شهر را سازد خراب
گفتمش گو شوخراب از گریه مأذون کردمش
هوش مصنوعی: من به او گفتم که اگر چشمانم پر از اشک شود، این اشک‌ها می‌تواند شهر را ویران کند. پس به او گفتم که برو و ویران کن، و او از من اجازه گرفت و به گریه کردن شروع کرد.
چهره زردی داشتم ز اندوه هجر ودرد وعشق
چون رخ دبر زخون دیده گلگون کردمش
هوش مصنوعی: من به خاطر اندوه جدایی و درد عشق، چهره‌ای زرد و غمگین داشتم؛ اما با اشک‌هایم چهره‌ام را همچون گل سرخ زیبا کردم.
ریختم از بس در وگوهر ز چشم اشکبار
در بر هر بینوائی همچو قارون کردمش
هوش مصنوعی: به خاطر دلی پر از درد و حسرت، چشمانم پر از اشک شده و بر هر انسانی که به فقر و نیاز دچار است، نعمت‌ها و دارایی‌هایم را بخشیدم. در این بی‌پناهی، همچون قارون که ثروتی بی‌پایان داشت، به دیگران کمک کردم.
گفتم ای دل کن حذر از زلف همچون مار یار
گفت اگر او هست ماری من هم افسون کردمش
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که از زلف محبوب که همچون ماری خطرناک است، دوری کن. اما دل گفت اگر او ماری باشد، من هم او را فریب داده‌ام.
گفتمش جان نرخ بوسی از بلند اقبال گیر
گفت می ترسم بگوید خوب مغبون کردمش
هوش مصنوعی: به او گفتم که از شانس خوبت، هر بار که مرا ببوسی، خیلی ارزشمند می‌شود. او پاسخ داد که می‌ترسم اگر این کار را بکنم، ممکن است بگویند که خیلی فریب خورده‌ام.