گنجور

شمارهٔ ۲۵۱

لعلی ازکان بدخش آورده لب می خواندش
شور عالم در لبش شیرین رطب می خواندش
شد ترشح قطره خونی زچشمم بر رخش
از دل من قطره خونی است لب می خواندش
روشنی روی او وتیرگی موی اوست
اینکه درعالم منجم روز وشب می خواندش
پا به دوشش سر به گوشش می نهد زلف کجش
راست می گوید کسی گر بی ادب می خواندش
زلفش از توقیع فرمان گشته بس پیچیده تر
طفل دل ناخوانده خط از بر عجب می خواندش
من همی گویم که زلفش چینی است از چین و بو
از سیاهی گر کسی زنگی نسب می خواندش
پای تا سرگشته چون آتش تنم از تاب عشق
بی وقوفی بین طبیب آزار تب می خواندش
روز و شب از بس دلم نالد گمانش چنگی است
گر بلنداقبال در بزمطرب می خواندش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لعلی ازکان بدخش آورده لب می خواندش
شور عالم در لبش شیرین رطب می خواندش
هوش مصنوعی: شاید لب‌هایش از میوه‌های خوشمزه و شیرین مانند رطب الهام گرفته شده و صدای دلنشینی دارد که همگان را به وجد می‌آورد. این شور و طرب جاری در لب‌هایش، بازتابی از روح شاداب و زندگی بخش اوست.
شد ترشح قطره خونی زچشمم بر رخش
از دل من قطره خونی است لب می خواندش
هوش مصنوعی: از چشمانم قطره‌ای خون بر صورتش جاری شد که نشان از دل‌تنگی من دارد و او با لب‌هایش آن را می‌خواند.
روشنی روی او وتیرگی موی اوست
اینکه درعالم منجم روز وشب می خواندش
هوش مصنوعی: نور صورت او و تاریکی موی اوست که باعث می‌شود در عالم نجوم، روز و شب را به نام او بخوانند.
پا به دوشش سر به گوشش می نهد زلف کجش
راست می گوید کسی گر بی ادب می خواندش
هوش مصنوعی: پای کسی بر دوش او است و او سرش را به گوشش می‌گذارد، زلف کج او به درستی داستانی را می‌گوید؛ اگر کسی او را بی‌ادب بخواند، این تفکر اشتباه است.
زلفش از توقیع فرمان گشته بس پیچیده تر
طفل دل ناخوانده خط از بر عجب می خواندش
هوش مصنوعی: موهای او مانند فرمانی پیچیده شده، و این کودک دل، به جای اینکه حروف را بخواند، از روی شگفتی به آن نگاه می‌کند.
من همی گویم که زلفش چینی است از چین و بو
از سیاهی گر کسی زنگی نسب می خواندش
هوش مصنوعی: من می‌گویم که زلف او مانند چین و نماد زیبایی است و بویی که از آن دارد، سیاه و دلنشین است. اگر کسی او را به عنوان شخصی از نژاد زنگی بشناسد، به رسمیت شناخته نیست.
پای تا سرگشته چون آتش تنم از تاب عشق
بی وقوفی بین طبیب آزار تب می خواندش
هوش مصنوعی: تمام وجودم در آتش عشق می‌سوزد و از شدت آن در رنج و عذابم. بی‌خبر از حال خود، پزشک دردم را به تب و تندی می‌بیند و به درمانم می‌پردازد.
روز و شب از بس دلم نالد گمانش چنگی است
گر بلنداقبال در بزمطرب می خواندش
هوش مصنوعی: از بس دل من شب و روز شکایت می‌کند، گویی در دلش نواهایی زیبا در حال طنین‌انداز است، اگرچه در مجالس خوشی و جشن هم با صدای بلند خوانده می‌شود.