شمارهٔ ۲۴۳
دلبری می کند آن شوخ پری رو که مپرس
ساحری می کند از نرگس جادو که مپرس
رخنه در دین کنداز ناوک مژگان که مگو
زخم بر دل زند از خنجر ابرو که مپرس
آن پری رو نه دلم را همی آشفته نمود
بسته اش کرده به زنجیر زگیسوکه مپرس
بت من خوب نگاری است ولی با دل من
بد چنان میکند از گفته بدگو که مپرس
دوش از زلف تودرحلقه ما تا دل شب
گفتگوبود پریشان تر از آن موکه مپرس
چشم من چشمه کنارم شده جوئی ز غمت
آب از آن چشمه روان است در این جو که مپرس
به گمانت که نهان است زچشمم رخ تو
آفتاب است وعیان است ز هر سوکه مپرس
خواهد ار کس خرد از لعل تو بوسی باید
اینقدر سیم بریزد به ترازو که مپرس
گرچه خوانند همه خلق بلند اقبالم
پستم از هجر توای ترک جفا جوکه مپرس
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلبری می کند آن شوخ پری رو که مپرس
ساحری می کند از نرگس جادو که مپرس
هوش مصنوعی: آن محبوب زیبا و شوخ، به طور خاص دل میبرد و جادوی او را نباید جویا شد. این زیبایی که از نرگسش، جاذبهای سحرآمیز به وجود میآورد، را نیز نباید زیر سوال برد.
رخنه در دین کنداز ناوک مژگان که مگو
زخم بر دل زند از خنجر ابرو که مپرس
هوش مصنوعی: با نگاه زیبای تو، دین و ایمان انسان دچار تزلزل میشود. نیازی به گفتن نیست که چشمانت چقدر میتوانند دل را جریحهدار کنند و ابروهای تو به مانند خنجری عمل میکنند که انسان را آسیبپذیر میسازد.
آن پری رو نه دلم را همی آشفته نمود
بسته اش کرده به زنجیر زگیسوکه مپرس
هوش مصنوعی: آن زیبارو نه تنها دل مرا به هم ریخته است، بلکه او مرا به زنجیر غم و اندوهی درآورده که نمیتوانی از آن بپرسی.
بت من خوب نگاری است ولی با دل من
بد چنان میکند از گفته بدگو که مپرس
هوش مصنوعی: محبوب من دختر زیبایی است، اما با دل من بدرفتاری میکند. به قدری جملات زشت و ناپسند میگوید که بهتر است از آن سوال نپرسی.
دوش از زلف تودرحلقه ما تا دل شب
گفتگوبود پریشان تر از آن موکه مپرس
هوش مصنوعی: دیشب در حلقه زلفت تا دل شب، گفتگو بود. حالا پریشانتر از آن مو، از من نپرس.
چشم من چشمه کنارم شده جوئی ز غمت
آب از آن چشمه روان است در این جو که مپرس
هوش مصنوعی: چشم من مانند چشمهای شده که از غم تو آب میریزد و در این حالتی که هستم، نیازی به پرسش نیست.
به گمانت که نهان است زچشمم رخ تو
آفتاب است وعیان است ز هر سوکه مپرس
هوش مصنوعی: به نظر تو شاید چهرهات از دید من پنهان باشد، اما مانند آفتاب از همه جا روشن است و نیازی به پرسش دربارهاش نیست.
خواهد ار کس خرد از لعل تو بوسی باید
اینقدر سیم بریزد به ترازو که مپرس
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از زیبایی و خرد تو بهرهمند شود، باید به قدری از نقره هزینه کند که دیگر از او سوال نکن.
گرچه خوانند همه خلق بلند اقبالم
پستم از هجر توای ترک جفا جوکه مپرس
هوش مصنوعی: با اینکه همه مردم به موفقیت من برای رسیدن به بلندی و مقام اشاره میکنند، ولی من از جدایی تو و بیوفاییات در حالتی پایین و ناامید قرار دارم، پس چرا از من سوال میکنی؟