شمارهٔ ۲۴۱
ساقی دگر شراب به جام از سبو مریز
مستم ز چشم تو میم اندر گلومریز
ناسورکرد زخم دل من ز بوی تو
با شانه مشک این همه از چین مومریز
رحمی به بلبل آور ودرگلستان مرو
از رنگ وبوی خویش ز گل رنگ وبو مریز
از زلف دل ز پیر وجوان بیش از این مبر
چوگان خویش را ببر این قدر گو مریز
خواهم که جان به پای تو ریزم به أذن تو
قابل نی وقبول کن از من مگو مریز
همچون مگس به سر زند از غم شکرفروش
شیرین لبا دگر شکر ازگفتگو مریز
هست ار رقیب با تو مشوتندوترش رو
ای دوست پیش خصم مرا آبرو مریز
حیف است کز نظر برود رنگ لعل دوست
ای دیده خون دل دگر از هجر او مریز
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی دگر شراب به جام از سبو مریز
مستم ز چشم تو میم اندر گلومریز
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً دوباره شراب را از سبو به جام نریز، زیرا من در مستی چشمان تو غرق شدهام و احساس میکنم که در گلویم گیر کرده است.
ناسورکرد زخم دل من ز بوی تو
با شانه مشک این همه از چین مومریز
هوش مصنوعی: زخم دل من به خاطر عطر تو، آنچنان عمیق و دردناک شده است که حتی با شانه مشک هم نمیتوان آن را درمان کرد. این زخم از شدت تاثیرگذاری بوی تو به شدت احساس میشود و درد آن برایم طاقتفرساست.
رحمی به بلبل آور ودرگلستان مرو
از رنگ وبوی خویش ز گل رنگ وبو مریز
هوش مصنوعی: بر بلبل رحم کن و به گلزار نرو، از رنگ و بویی که داری، نیاور، زیرا گل خودش رنگ و بو دارد.
از زلف دل ز پیر وجوان بیش از این مبر
چوگان خویش را ببر این قدر گو مریز
هوش مصنوعی: از موهای دل، چه پیر و چه جوان، بیش از این بازی نکن. چوگان خود را کنار بگذار و به این اندازه دیگر نزن.
خواهم که جان به پای تو ریزم به أذن تو
قابل نی وقبول کن از من مگو مریز
هوش مصنوعی: میخواهم جانم را برای تو فدای کنم، اما تو اجازهای نمیدهی و مرا نمیپذیری. از من نخواه که جانم را بریزم.
همچون مگس به سر زند از غم شکرفروش
شیرین لبا دگر شکر ازگفتگو مریز
هوش مصنوعی: مانند مگسی که به سر شکرفروش شیرینلب میزند، از غم و اندوه دوری کن و در گفتگو به شکر و شیرینی بچش.
هست ار رقیب با تو مشوتندوترش رو
ای دوست پیش خصم مرا آبرو مریز
هوش مصنوعی: اگر رقیبی در کنار تو سرد و بیاحساس است، ای دوست، لطفاً پیش دشمن مرا رسوا نکن.
حیف است کز نظر برود رنگ لعل دوست
ای دیده خون دل دگر از هجر او مریز
هوش مصنوعی: نمیتوانم بگذارم که زیبایی چهره محبوبم از نظرم دور شود، ای چشمانم، دیگر از عشق او اشک نریز.