شمارهٔ ۲۳۳
ای گیسوی تو واللیل ای رویت آیه نور
از وصف روی و مویت ما را بدار معذور
ما را چه حد که گوییم وصفی ز روی مویت
کی از سیه شناسد رنگ سفید را کور
گویندحور و کوثر اندر بهشت باشد
دارم تو، ندارم حاجت به کوثر و حور
ما گر تو را نبینیم نقصان ز دیده ما است
ماییم همچو خفاش تو آفتاب پرنور
گویند اسم اعظم مستور باشد از خلق
ای اسم اعظم از ما خود را مدار مستور
هم دل برفت و هم برد چشم تو از کفم دل
در حیرتم که دل بود مختار یا که مجبور
غم نیست دارد ار می رنج خماری از پی
هر جا که باشد انگور ناچار هست زنبور
من هم دل خرابی دارم ز دست عشقت
ای آنکه هر خرابی بود از تو گشت معمور
اقبالم از بلندی گر شد چو زلف دلبر
نام سیاه را هم گاهی نهندکافور
شمارهٔ ۲۳۲: یادگار از جم به جا نبود به غیر ازجام دیگرشمارهٔ ۲۳۴: گفتمش بوسی ز لب ده گفت بر کف جان بگیر
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گیسوی تو واللیل ای رویت آیه نور
از وصف روی و مویت ما را بدار معذور
هوش مصنوعی: ای گیسوی تو مانند شب تاریک است و چهرهات نشانهای از نور. به خاطر زیبایی چهرهات و موهایت، ما را ببخش و معذور بدار.
ما را چه حد که گوییم وصفی ز روی مویت
کی از سیه شناسد رنگ سفید را کور
هوش مصنوعی: ما چگونه میتوانیم وصفی از زیباییهای چهرهات بگوییم، در حالی که کسی که بینایش را از دست داده نمیتواند رنگ سفید را تشخیص دهد؟
گویندحور و کوثر اندر بهشت باشد
دارم تو، ندارم حاجت به کوثر و حور
هوش مصنوعی: میگویند در بهشت حوریان و رود کوثر وجود دارد، اما من تو را دارم و به هیچیک از آنها حاجتی ندارم.
ما گر تو را نبینیم نقصان ز دیده ما است
ماییم همچو خفاش تو آفتاب پرنور
هوش مصنوعی: اگر ما تو را نبینیم، نقصی در دیدگان ماست. ما مانند خفاشی هستیم که در برابر نور آفتاب درخشان، خود را پنهان کرده است.
گویند اسم اعظم مستور باشد از خلق
ای اسم اعظم از ما خود را مدار مستور
هوش مصنوعی: میگویند اسم اعظم از دید مردم پنهان است. ای اسم اعظم، خودت را از ما مخفی نکن.
هم دل برفت و هم برد چشم تو از کفم دل
در حیرتم که دل بود مختار یا که مجبور
هوش مصنوعی: دل من رفته و چشمان تو هم از دست من خارج شدهاند. در حیرتم که آیا دل خودمختار بود یا اینکه مجبور به رفتن شده است.
غم نیست دارد ار می رنج خماری از پی
هر جا که باشد انگور ناچار هست زنبور
هوش مصنوعی: غم و اندوهی نیست اگر کسی به خاطر عشق و محبت دچار درد و رنج شود، زیرا هر جا که انگور وجود دارد، زنبور نیز حتماً پیدا خواهد شد.
من هم دل خرابی دارم ز دست عشقت
ای آنکه هر خرابی بود از تو گشت معمور
هوش مصنوعی: من هم از عشق تو دلbroken دارم، ای کسی که هر ویرانی به واسطه تو دوباره زنده شده است.
اقبالم از بلندی گر شد چو زلف دلبر
نام سیاه را هم گاهی نهندکافور
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و موفقیت من از بلندای زندگی مانند زلف دلبر زیبا باشد، گاهی اوقات حتی نام سیاه را هم با کافور که نشانهای از صفا و پاکی است، میآرایند.