گنجور

شمارهٔ ۲۳۰

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر
جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر
نتوان داد زآزار تودل را تسکین
نتوانم که دهم دل به دل آزار دگر
گلرخی غنچه لبی سروقدی سنبل موی
با وجود تو ندارم سر گلزار دگر
هست درشهر چو من عاشق دلداده بسی
نیست در دهر ولی همچو تو دلدار دگر
نظری کردی و دین ودلم از کف بردی
کن به حال من بی دین نظری بار دگر
بده از لعل لبت بوسی وبستان دل وجان
مده این گوهر خود را به خریدار دگر
شد ز بیماری چشم تو دل من بیمار
به جز از چشم توام نیست پرستاردگر
مرحمت بین که پرستار دلم شد چشمش
گشته بیمار پرستار به بیمار دگر
تا رود از دلم اندوه به یاد رخ دوست
ساقی از باده بده ساغر سرشار دگر
چومن آنکس که وفا دار و بلنداقبال است
نکند روز ز در یار به دربار دگر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر
جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر
هوش مصنوعی: هر بار که به دل ما آسیب می‌زنی، جز دل درد و رنج ما کار دیگری نمی‌کنی.
نتوان داد زآزار تودل را تسکین
نتوانم که دهم دل به دل آزار دگر
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به دل خود تسکینی بدهم و از آزار تو راحت شوم، همچنین نمی‌توانم دل خود را به آزار کسی دیگر بسپرّم.
گلرخی غنچه لبی سروقدی سنبل موی
با وجود تو ندارم سر گلزار دگر
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با لب‌هایی مانند غنچه و قدی راست مانند سرو وجود دارد، اما به خاطر تو هیچ گلی را در گلزار دیگری نمی‌بینم.
هست درشهر چو من عاشق دلداده بسی
نیست در دهر ولی همچو تو دلدار دگر
هوش مصنوعی: در این شهر عاشقانی چون من فراوانند، اما مانند تو دلبران دیگری وجود ندارد.
نظری کردی و دین ودلم از کف بردی
کن به حال من بی دین نظری بار دگر
هوش مصنوعی: تو نگاهی به من انداختی و دین و دلم را از دستم برداشتید. حالا تو به حال من بی‌دین، دوباره نظری بیفکن.
بده از لعل لبت بوسی وبستان دل وجان
مده این گوهر خود را به خریدار دگر
هوش مصنوعی: بوسه‌ای از لبت به من بده و قلب و جانم را بستان، اما این گوهر باارزش را به کس دیگری نده.
شد ز بیماری چشم تو دل من بیمار
به جز از چشم توام نیست پرستاردگر
هوش مصنوعی: به خاطر بیماری چشمان تو، دل من مبتلا شده است و اگر بخواهم کسی را پرستش کنم، تنها تو هستی که به چشمانت وابسته‌ام.
مرحمت بین که پرستار دلم شد چشمش
گشته بیمار پرستار به بیمار دگر
هوش مصنوعی: بین که چشمان او چقدر ملایم و دلسوز است، همانطور که نگهداشتن دل من برایش اهمیت دارد، حالا خود چشمانش به عشق دیگری مبتلا شده‌اند.
تا رود از دلم اندوه به یاد رخ دوست
ساقی از باده بده ساغر سرشار دگر
هوش مصنوعی: به یاد چهره دوست، غم از دلم دور کن و به من نوشیدنی پر از باده بده.
چومن آنکس که وفا دار و بلنداقبال است
نکند روز ز در یار به دربار دگر
هوش مصنوعی: من هیچگاه به کسی غیر از یار وفادارم نمی‌شوم و روزی بیرون از در خانه‌ام به دربار دیگری نخواهم رفت.