گنجور

شمارهٔ ۲۲۳

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار
با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار
سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری
چون تورا دارم مرا با باغ وبا بستان چه کار
چون توئی دلبر مرا گر دل برفت ازکف چه غم
گرتوئی دربر مرا دیگر به این وآن چه کار
گر به خلوتگاه قرب خود مرا منزل دهی
دیگرم با حور وقصر وروضه رضوان چه کار
دیدی ای دل جز پریشانی نبستی هیچ طرف
بارها گفتم تو را با طره جانان چه کار
من نمی گویم که زلف رهزنت با من چه کرد
خود تو می دانی کند با آدمی شیطان چه کار
اتشی اندر نیستان زن ببین چون می کند
رومپرس از من که با من می کندهجران چه کار
من گدای عشقم اشکم سیم ورخسارم زر است
دیگرم با زر و سیم ومنصب سلطان چه کار
ای منجم گر سخن گوئی ز مهر وماه گو
ورنه ما داریم بابهرام وبا کیوان چه کار
من همی دانم پرستش می کنم از دلبری
باشدم با کفر ودین ومذهب وایمان چه کار
گر بلند اقبال را دل بی سروسامان بود
نیست غم شوریدگان را با سروسامان چه کار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار
با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار
هوش مصنوعی: دستت را بر لبان شیرینت بگذار و به زیبایی‌های طبیعت بپرداز، من به هیچ‌یک از این زیبایی‌های ظاهری و زینتی نیازی ندارم.
سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری
چون تورا دارم مرا با باغ وبا بستان چه کار
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون گل‌ها و گیاهان است، و من که تو را دارم، نیازی به باغ و بستان ندارم.
چون توئی دلبر مرا گر دل برفت ازکف چه غم
گرتوئی دربر مرا دیگر به این وآن چه کار
هوش مصنوعی: وقتی تو محبوب من هستی، اگر دل من از دست برود، دیگر چه اهمیتی دارد؟ تو در کنار من هستی و من دیگر به چیزهای دیگر توجهی ندارم.
گر به خلوتگاه قرب خود مرا منزل دهی
دیگرم با حور وقصر وروضه رضوان چه کار
هوش مصنوعی: اگر در خلوت و نزدیکی خودم به من جا بدهی، دیگر برایم مهم نیست که با حور و کاخ و باغ رضوان چه کار کنم.
دیدی ای دل جز پریشانی نبستی هیچ طرف
بارها گفتم تو را با طره جانان چه کار
هوش مصنوعی: ای دل، آیا نمی‌بینی که جز درد و پریشانی هیچ چیزی نصیبت نشده است؟ بارها به تو گفته‌ام که با موهای زیبا و دلربای محبوب چه ارتباطی داری؟
من نمی گویم که زلف رهزنت با من چه کرد
خود تو می دانی کند با آدمی شیطان چه کار
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم بگویم که موهای فریبنده‌ات با من چه کرده است، خودت بهتر می‌دانی که شیطان با آدمی چه می‌کند.
اتشی اندر نیستان زن ببین چون می کند
رومپرس از من که با من می کندهجران چه کار
هوش مصنوعی: در نیستان آتش زنی را ببین که چگونه عذاب می‌کشد. از من دور می‌شود و در حالتی که از من جدا است، چه مشکل و دردسرهایی دارد.
من گدای عشقم اشکم سیم ورخسارم زر است
دیگرم با زر و سیم ومنصب سلطان چه کار
هوش مصنوعی: من عاشق و نیازمند عشق هستم; اشک من مانند نقره و چهره‌ام همچون طلاست. پس چه ارتباطی به مقام سلطنت و ثروت دارم؟
ای منجم گر سخن گوئی ز مهر وماه گو
ورنه ما داریم بابهرام وبا کیوان چه کار
هوش مصنوعی: ای منجم، اگر درباره‌ی خورشید و ماه سخن می‌گویی، پس صحبت کن. اما ما با سیاره‌ها و ستاره‌های دیگر چه کار داریم؟
من همی دانم پرستش می کنم از دلبری
باشدم با کفر ودین ومذهب وایمان چه کار
هوش مصنوعی: من می‌دانم که عشق و دلبستگی‌ام باعث شده که به نوعی معبود قرارش دهم، ولی با من هیچ‌گونه اعتقادی به دین، مذهب یا ایمان ندارد.
گر بلند اقبال را دل بی سروسامان بود
نیست غم شوریدگان را با سروسامان چه کار
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال کسی بی‌نظم و بی‌سامان باشد، کسانی که وضعیت بهتری دارند نباید نگران حال شوریدگان و بی‌قراران باشند.