گنجور

شمارهٔ ۲۲

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما
دل چودر بند است آزادی نمی خواهیم ما
گشته ام از بخت بد در وادی هجران اسیر
غیر جانبازی در این وادی نمی خواهیم ما
ما که خوداز تیشه غم این چنین ویرانه ایم
تا جهان برپاست آبادی نمی خواهیم ما
هر که می بینی امید فیض دارد از کسی
جز فیوضات خدادادی نمی خواهیم ما
ز آنکلام شکرین داریم شیرین بسکه کام
قندو حلوائی ز قنادی نمی خواهیم ما
بیستون سینه را با تیشه ناخن کنیم
وصف صنعتهای فرهادی نمی خواهیم ما
نام جانان را بخوان تا جان و سر پیشت نهیم
خنجر و شمشیر فولادی نمی خواهیم ما
گر قوافی چون بلند اقبال شد آشفته حال
شعرم ازمستی است استادی نمی خواهیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما
دل چودر بند است آزادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: وقتی دل به غم عادت کرده، دیگر شادی را نمی‌طلبیم. ما که دل‌مان در بند است، خواهان آزادی نیستیم.
گشته ام از بخت بد در وادی هجران اسیر
غیر جانبازی در این وادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: در اثر بداقبالی، در دنیای جدایی گرفتار شده‌ام و ما هیچ‌گونه تسلیم‌پذیری در این وضعیت نمی‌خواهیم.
ما که خوداز تیشه غم این چنین ویرانه ایم
تا جهان برپاست آبادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: ما که به خاطر غم و اندوه خود، اینگونه ویران و خراب شده‌ایم، تا زمانی که دنیا پابرجاست، هیچ تمایلی به آبادانی نداریم.
هر که می بینی امید فیض دارد از کسی
جز فیوضات خدادادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: هر کسی که می‌بینی، از او امید به دریافت خیر و برکت دارد، اما آنچه ما می‌خواهیم، تنها نعمت‌های الهی است و نه چیزی دیگر.
ز آنکلام شکرین داریم شیرین بسکه کام
قندو حلوائی ز قنادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: به خاطر حرف‌های شیرین و دلنشینی که داریم، شیرینی و تنقلات دیگر از قنادی نمی‌خواهیم.
بیستون سینه را با تیشه ناخن کنیم
وصف صنعتهای فرهادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: ما نیازی به وصف هنرهای فرهاد نداریم، بلکه با تیشه‌ای مانند ناخن، سینه‌امان را بر روی بیستون حک می‌کنیم.
نام جانان را بخوان تا جان و سر پیشت نهیم
خنجر و شمشیر فولادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: نام محبوب را بر زبان بیاور تا جان و سرمان را فدای تو کنیم، ما به جنگ و سلاح نیازی نداریم.
گر قوافی چون بلند اقبال شد آشفته حال
شعرم ازمستی است استادی نمی خواهیم ما
هوش مصنوعی: اگر قافیه‌ها مثل اقبال بلند و خوب باشند، حال شعر من به خاطر شوق و هیجان آشفته است و نیازی به استاد نداریم.