گنجور

شمارهٔ ۲۱

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما
که روزگار نگردد به خواهش دل ما
به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب
ز زندگانی دنیا چه بوده حاصل ما
ملک به تربت ما سجده گر برد نه عجب
که عشق دوست عجین گشته است درگل ما
هم از پیام توآسوده گشته خاطر ما
هم ازکلام تو آسان شده است مشکل ما
همی ز ما طلبد وصل یار و عیش و نشاط
فغان از این دل پر آرزوی غافل ما
دگر چه حاجت شمع وچراغ ومهتاب است
ز نور روی تو روشن شود چومنزل ما
شویم فارغ وآسوده وبلنداقبال
اگر شود به جهان لطف یار شامل ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گمانم اینکه دل دوست نیست مایل ما
که روزگار نگردد به خواهش دل ما
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که دل دوست به ما تمایلی ندارد و به همین خاطر روزگار بر وفق مراد ما پیش نمی‌رود.
به غیر حسرت و اندوه ودرد ورنج وتعب
ز زندگانی دنیا چه بوده حاصل ما
هوش مصنوعی: زندگی در دنیای ما جز حسرت، اندوه، درد و رنج نتیجه‌ای به همراه ندارد.
ملک به تربت ما سجده گر برد نه عجب
که عشق دوست عجین گشته است درگل ما
هوش مصنوعی: اگر ملک (فرشته) به خاک ما سجده کند، تعجبی ندارد زیرا عشق به دوست در وجود ما عمیقاً ریشه دوانده است.
هم از پیام توآسوده گشته خاطر ما
هم ازکلام تو آسان شده است مشکل ما
هوش مصنوعی: از پیام تو دل ما آرام شده و با کلام تو سختی‌های ما آسان گشته است.
همی ز ما طلبد وصل یار و عیش و نشاط
فغان از این دل پر آرزوی غافل ما
هوش مصنوعی: این دل بی‌خبر از آرزوها در پی وصال یار و خوشی و شادابی است و از حال ما فریاد می‌زند.
دگر چه حاجت شمع وچراغ ومهتاب است
ز نور روی تو روشن شود چومنزل ما
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به شمع و چراغ و ماهتاب نیست، زیرا نور روی توست که خانه‌ام را روشن می‌کند.
شویم فارغ وآسوده وبلنداقبال
اگر شود به جهان لطف یار شامل ما
هوش مصنوعی: اگر محبت یار به ما ببارد، در این صورت می‌توانیم بی‌خیال و خوشحال زندگی کنیم و از شانس و سرنوشت خود بهره‌مند شویم.