گنجور

شمارهٔ ۲۰

نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما
زر چه باشد به نثار قدم او سر ما
روزگاری است که هیچم خبری ازخود نیست
که نه دلبر بر ما باشد و نه دل بر ما
من که عاجز شدم از نامه نوشتن بر دوست
شسته شد بسکه خط از گریه چشم تر ما
هر شب از بس ز غم زلف سیاهش گریم
سرخ اطلس شده از خون جگر بستر ما
روز و شب با غم عشق رخ اوخرسندم
پرورش کرده به غم چون دل غم پرور ما
ناامید این قدر از بختم و مأیوس از یار
که گر آید به برم می نشود باور ما
سوزم از آتش هجران و بلنداقبالم
گر به سویش ببرد باد ز خاکستر ما

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما
زر چه باشد به نثار قدم او سر ما
هوش مصنوعی: اگر نامه ای حامل خبر از محبوب ما بیاید، چه ارزشی دارد زراعی که برای او فدای قدمش کنیم؟
روزگاری است که هیچم خبری ازخود نیست
که نه دلبر بر ما باشد و نه دل بر ما
هوش مصنوعی: در این زمان، وضع اینگونه است که هیچ خبری از خودم ندارم؛ نه محبوبی در کنارم است و نه دلی که به یاد من باشد.
من که عاجز شدم از نامه نوشتن بر دوست
شسته شد بسکه خط از گریه چشم تر ما
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم به دوست نامه بنویسم، چون چنان اشک ریخته‌ام که خطی که می‌نویسم، به علت سیلاب‌های اشکم، پاک می‌شود.
هر شب از بس ز غم زلف سیاهش گریم
سرخ اطلس شده از خون جگر بستر ما
هوش مصنوعی: هر شب از شدت غم و اندوه ناشی از زلف سیاه او، چنان می‌گریم که بستر ما از خون دل سرخ شده است.
روز و شب با غم عشق رخ اوخرسندم
پرورش کرده به غم چون دل غم پرور ما
هوش مصنوعی: من در تمام روز و شب به خاطر عشق او نگران و غمگین هستم، همان‌طور که دل غم‌ات را در خود پرورش داده‌ای.
ناامید این قدر از بختم و مأیوس از یار
که گر آید به برم می نشود باور ما
هوش مصنوعی: آنقدر از سرنوشت خود ناامید و از یار خود مأیوس هستم که حتی اگر او به آغوشم بیاید، نمی‌توانم این را باور کنم.
سوزم از آتش هجران و بلنداقبالم
گر به سویش ببرد باد ز خاکستر ما
هوش مصنوعی: از دوری محبوب بسیار می‌سوزم و امیدوارم که باد، خاکستر عشق ما را به او برساند.