شمارهٔ ۱۹
دردا که هیچکس نبود دادرس مرا
آوخ که یاوری نکند هیچکس مرا
دست قضا شکسته مرا بال و پر دگر
جا داده اند از چه به کنج قفس مرا
خون شددلم که جای هوس بود اندر او
جای هوس نمانده چه جای هوس مرا
چشمم ز خون دل چو لب یار گشته سرخ
تهمت مزن به مستی ومی ای عسس مرا
بس کن که خویش خسته تر از من شدی بسی
ای روزگار جور تو گر نیست بس مرا
هستم بلند اقبال اما چو بنگری
گردون نموده پست تر از خار وخس مرا
من شعر ز این سپس نتوانم رقم زدن
زحمت رسد ز بسکه همی از مگس مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردا که هیچکس نبود دادرس مرا
آوخ که یاوری نکند هیچکس مرا
هوش مصنوعی: متأسفانه کسی نیست که به من کمک کند و در این شرایط تنهایم. آخ که هیچ کس نیست تا به داد من برسد.
دست قضا شکسته مرا بال و پر دگر
جا داده اند از چه به کنج قفس مرا
هوش مصنوعی: سرنوشت مرا به شدت آسیب زده و دیگر نتوانستهام پرواز کنم. حالا در گوشهای از قفس زندانی شدهام و از خود میپرسم که چرا به این حال و روز افتادهام.
خون شددلم که جای هوس بود اندر او
جای هوس نمانده چه جای هوس مرا
هوش مصنوعی: دل من به شدت غمگین و پریشان شده است، در حالی که قبلاً مملو از آرزوها و خواستهها بود. اکنون در دل من جایی برای خواستهها و هوسها باقی نمانده است.
چشمم ز خون دل چو لب یار گشته سرخ
تهمت مزن به مستی ومی ای عسس مرا
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر غم و اندوه مانند لبهای محبوب سرخی گرفته است. به من اتهام نزن به خاطر اینکه مست هستم و در حال نوشیدن هستم، ای نگهبان، که من وضعیت دیگری دارم.
بس کن که خویش خسته تر از من شدی بسی
ای روزگار جور تو گر نیست بس مرا
هوش مصنوعی: بس کن، دیگر خسته تر از من نشدی ای روزگار! اگر این سختیها برای من نیست، پس چه فایدهای دارد؟
هستم بلند اقبال اما چو بنگری
گردون نموده پست تر از خار وخس مرا
هوش مصنوعی: من از شانس و اقبال خوبی برخوردارم، اما وقتی به دور و برم نگاه میکنم، میبینم که زندگی و دنیا مرا به حدی پایین آورده که از خار و خس هم بیارزشتر شدهام.
من شعر ز این سپس نتوانم رقم زدن
زحمت رسد ز بسکه همی از مگس مرا
هوش مصنوعی: من بعد از این نمیتوانم شعری بسازم، چون از بس با مگس درگیرم، این کار برایم زحمت خواهد بود.