گنجور

شمارهٔ ۱۷

سودای عشق کرده زخود بی خبر مرا
آسوده دل نموده زهر خیر وشر مرا
بر هر چه بنگرم همه بینم جمال تو
عشق رخ تو کرده چه صاحب نظر مرا
هر گه ک نوک مژه ات آید به یاد من
هر موی من زند به بدن نیشتر مرا
شیرین لبان لعل تو الحق ز بوسه ای
کردند بی نیازز شهد و شکر مرا
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب
گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
کی کامران شود به وصال توسیمتن
با اینکه درجهان نبود سیم وزر مرا
اقبال من مگر نه بلند از تو شد چه شد
کردی زخاک راه چنین پست تر مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سودای عشق کرده زخود بی خبر مرا
آسوده دل نموده زهر خیر وشر مرا
هوش مصنوعی: عشق در دل من وجود دارد و من از آن بی‌خبرم. این عشق باعث شده که دست از نگرانی‌ها و دغدغه‌های خوب و بد بردارم و آرامش پیدا کنم.
بر هر چه بنگرم همه بینم جمال تو
عشق رخ تو کرده چه صاحب نظر مرا
هوش مصنوعی: هر چیزی را که نگاه می‌کنم، نمی‌توانم جز زیبایی تو چیزی ببینم. عشق به چهره‌ات باعث شده است که حتی بهترین افراد نیز به تو توجه کنند.
هر گه ک نوک مژه ات آید به یاد من
هر موی من زند به بدن نیشتر مرا
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد من بیفتی، حس می‌کنم هر تار موی من مانند یک سوزن به بدنم فرو می‌رود.
شیرین لبان لعل تو الحق ز بوسه ای
کردند بی نیازز شهد و شکر مرا
هوش مصنوعی: لب‌های شیرین و سرخ تو به راستی مرا از شهد و شکر بی‌نیاز کردند، تنها با یک بوسه.
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب
گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
هوش مصنوعی: عزیزم، تنها تو می‌توانی درد من را درمان کنی. به پزشک بگو که مرا اذیت نکند و دردسر ایجاد نکند.
کی کامران شود به وصال توسیمتن
با اینکه درجهان نبود سیم وزر مرا
هوش مصنوعی: کسی چگونه می‌تواند به وصال تو برسد، با اینکه در این دنیا نه طلا دارم و نه نقره؟
اقبال من مگر نه بلند از تو شد چه شد
کردی زخاک راه چنین پست تر مرا
هوش مصنوعی: آیا اینگونگی روند زندگی من تنها به خاطر تو نیست؟ پس چرا از سرکشی و بلندی خودم به این مکان پایین و حقیر افتادم؟