شمارهٔ ۱۷
سودای عشق کرده ز خود بیخبر مرا
آسوده دل نموده ز هر خیر و شر مرا
بر هر چه بنگرم همه بینم جمال تو
عشق رخ تو کرده چه صاحبنظر مرا
هر گه که نوک مژهات آید به یاد من
هر موی من زند به بدن نیشتر مرا
شیرین لبان لعل تو الحق ز بوسهای
کردند بی نیاز ز شهد و شکر مرا
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب
گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
کی کامران شود به وصال تو سیمتن
با اینکه در جهان نبود سیم و زر مرا
اقبال من مگر نه بلند از تو شد چه شد
کردی ز خاک راه چنین پستتر مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سودای عشق کرده ز خود بیخبر مرا
آسوده دل نموده ز هر خیر و شر مرا
هوش مصنوعی: عشق در دل من وجود دارد و من از آن بیخبرم. این عشق باعث شده که دست از نگرانیها و دغدغههای خوب و بد بردارم و آرامش پیدا کنم.
بر هر چه بنگرم همه بینم جمال تو
عشق رخ تو کرده چه صاحبنظر مرا
هوش مصنوعی: هر چیزی را که نگاه میکنم، نمیتوانم جز زیبایی تو چیزی ببینم. عشق به چهرهات باعث شده است که حتی بهترین افراد نیز به تو توجه کنند.
هر گه که نوک مژهات آید به یاد من
هر موی من زند به بدن نیشتر مرا
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد من بیفتی، حس میکنم هر تار موی من مانند یک سوزن به بدنم فرو میرود.
شیرین لبان لعل تو الحق ز بوسهای
کردند بی نیاز ز شهد و شکر مرا
هوش مصنوعی: لبهای شیرین و سرخ تو به راستی مرا از شهد و شکر بینیاز کردند، تنها با یک بوسه.
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب
گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
هوش مصنوعی: عزیزم، تنها تو میتوانی درد من را درمان کنی. به پزشک بگو که مرا اذیت نکند و دردسر ایجاد نکند.
کی کامران شود به وصال تو سیمتن
با اینکه در جهان نبود سیم و زر مرا
هوش مصنوعی: کسی چگونه میتواند به وصال تو برسد، با اینکه در این دنیا نه طلا دارم و نه نقره؟
اقبال من مگر نه بلند از تو شد چه شد
کردی ز خاک راه چنین پستتر مرا
هوش مصنوعی: آیا اینگونگی روند زندگی من تنها به خاطر تو نیست؟ پس چرا از سرکشی و بلندی خودم به این مکان پایین و حقیر افتادم؟

بلند اقبال