گنجور

شمارهٔ ۱۶

وه که از این زندگانی دل به تنگ آید مرا
شیشه عمر از خدا خواهم به سنگ آید مرا
دارم از بس دل غمین هستم ز بس اندوهگین
این فراخی جهان در چشم تنگ آید مرا
برندارم دست از او تا زونگیرم کام دل
گر که دامان اجل روزی به چنگ آید مرا
یونسم نه یوسفم نه پس چرا چون این وآن
گه به چه گه جای درکام نهنگ آید مرا
چون بلنداقبال از بس تلخ کامم در جهان
گر بنوشم شهد وشکر چون شرنگ آیدمرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که از این زندگانی دل به تنگ آید مرا
شیشه عمر از خدا خواهم به سنگ آید مرا
هوش مصنوعی: واقعا زندگی مرا به ستوه می‌آورد و از خدا می‌خواهم که عمرم را به پایان برساند.
دارم از بس دل غمین هستم ز بس اندوهگین
این فراخی جهان در چشم تنگ آید مرا
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و غم، جهان برایم از حد تنگ‌تر به نظر می‌رسد و نمی‌توانم ابعاد آن را احساس کنم.
برندارم دست از او تا زونگیرم کام دل
گر که دامان اجل روزی به چنگ آید مرا
هوش مصنوعی: هرگز از او دست نمی‌کشم تا زمانی که آرزوی دل را برآورده کنم، حتی اگر روزی تقدیر به سراغم بیاید و مرا در چنگ خود بگیرد.
یونسم نه یوسفم نه پس چرا چون این وآن
گه به چه گه جای درکام نهنگ آید مرا
هوش مصنوعی: من نه یوسف هستم که به زیبایی او شناخته شوم، پس چرا باید در برابر هر کسی که می‌بینم به این شکل تحت تأثیر قرار بگیرم و آزار ببینم؟
چون بلنداقبال از بس تلخ کامم در جهان
گر بنوشم شهد وشکر چون شرنگ آیدمرا
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه سرنوشت خوبی ندارم و همیشه در سختی به سر می‌برم، حتی اگر بخواهم از خوشی‌ها و نعمت‌ها بهره‌مند شوم، نمی‌توانم طعم آن‌ها را بچشم و برایم مثل زهر خواهد بود.