گنجور

شمارهٔ ۷

در شب غره ماه رمضانم دلبر
سرکش وتندودژآهنج درآمد از در
گیسویش چین چین از فرق فتاده به میان
طره اش خم خم از دوش رسیده به کمر
زلفش افتاده به دوشش ز یمین وز یسار
چون دو زاغی که نشینند به شاخ عرعر
یا نه گفتی که دو زنگی بر میری رومی
خم به تعظیم شدندی ز یمین وز یسر
گفتمش ای بت شنگول چرائی توملول
کز ملامت زدی اندر دل وجانم آذر
گفت دانی به من شیفته دل دیگر بار
از ره کینه چه کرد این فلک بداختر
ساعتی پیش هلالی ز افق کرد پدید
شرمی از ابروی من هیچ نکرد آن کافر
دلبران گفتند افراخته قامت عاشق
عاشقان گفتند ابروی نموده دلبر
و آن نبد ابروی یار ونه قد عاشق زار
بد هلال همه روزه که چنین بد لاغر
من تو دانی که دمی زیست نتانم گر نیست
ساقی وساغر و می مطرب وچنگ و مزمر
مصلحت چیست ندانم چه کنم چون سازم
به توگفتم غم دل تا تو کنی چاره مگر
گفتم ای شوخ چه گوئی رمضان آمد باز
خیز از جا که کنیم الآن آهنگ سفر
در حدیث است اگر چه زرسول مختار
که سفر نزد خرد قطعه ای آمد ز سقر
لیک صد ره ز حضر هست سفر کردن به
خارسان خوار شوی چون به نظرها به حضر
باز فردا است که درمیکده پیر خمار
معتکف گردد و بندد به رخ از انده در
باز فردا است کز اندیشه زاهد نبود
به در دیر مغان کس را یارای گذر
باز فردا است که بندند در میخانه
وز غمش رند قدح نوش خورد خون جگر
باز فردا است که بر منبر واعظ گوید
کایها القوم بترسید ز روز محشر
در حدیث است که باشد به سقر مارانی
که بسی دندانشان تیز تر است از خنجر
عقربی هست چنان کو را نیشی است چنین
که به کوه ار گذرد کوه شود خاکستر
هرکه میخواره شنیدستم در روز جزا
بهره اش هیچ نباشد ز شراب کوثر
همه دانید که غیبت بتر آمد ز زنا
پس هم از این هم از آن جمله نمائید حذر
زن ومرد از گنه پیش کنید استغفار
پس از این هیچ معاصی ننمائید دگر
شرمی از ابروی و زلف تو ندارد واعظ
که نهد روی به محراب وپا بر منبر
هان در این شهر در این شهر که نتوان می خورد
از چه سازیم مکان بهر چه گیریم مقر
روزه تا شرعا هر روزه خوریم وگوئیم
بر مسافر نبود روزه به حکم داور
ز این بلد ما وتو تجار صفت روآریم
به حبش یا به ختن یا به ختا یا کشمر
غرض این است کز اینجا چو بدان ملک رسیم
همه گویند که ماه رمضان آمد سر
بهر سرمایه تو از سینه وساق آور سیم
من هم از چهره گذارم به بر سیم توزر
هر چه سود از زر وسیم من وتو پیدا شد
من هم از چهره گذارم به بر سیم تو زر
هر چه سودا از زر وسیم من وتو پیدا شد
من برم ده دوتوده یک ببری حصه اگر
زآنکه سرمایه زر از من بود و سیم از تو
همه دانند که زر هست ز سیم افزونتر
نی خطا گفتم هرگز نخرد زر مرا
شوشه سیم تو را گر که ببیند زرگر
وگر از رنج سفر هست تو را اندیشه
نیست غم دارم تدبیر دگر ز این بهتر
روزها روزه بگیرم ولیکن شب ها
هی بریزیم می از بلبله اندر ساغر
لیک بیش از دو سه ساغر نتوان خورد که زود
بویش از کام رود رنج خمارش از سر
یا چنین خورد که ازمستی افتاد چنان
که بهوش آمد اندر سحر شام دگر
روز چون گردد ازخانه به مسجد آئیم
جای گیریم بر زاهدکی افسونگر
گوید از حالت ما دوش به احیا بودند
چه خبر آری کس راست ز سر مضمر
سخن از هیچ نگوئیم جز از صوم و صلوة
مدحت از کس نسرائیم جز از فخر بشر
گه بپرسیم ازو مسئله در باب وضو
که چه سان گشته مقرر به طریق جعفر
گاه گوئیم که در شک میان سه وچار
بازگو آنچه رسیده است ز شرع انور
باز چون شب شود از مسجد درخانه رویم
باز گیریم به کفجام شراب احمر
من ننوشم به شب قدر ولی هیچ شراب
تا مگر قدرم قدری شود افزون ز قدر
همه اعمال شب قدر به جا آرم از آنچ
درحدیث است وخبر داده از آن پیغمبر
نیم شب نیز بخوانم به خشوع و به خضوع
آن دعائی که ابو حمزه همی خواندسحر
چون که فارغ شوم از خواندن قرآن ونماز
هم پدر را به دعا شاد کنم هم مادر
پس کنم سجده وجز وصل تو ومرگ رقیب
مطلبی دیگر خواهش نکنم از کرکر
به شب عید بیارایم لیکن جشنی
که بود حسرت سلجوق شه و شه سنجر
کاسه در خوان نهم ازکاسه فرق فغفور
پرده بردر کشم از دیبه روی قیصر
مشک سایم چو سر زلف تو اندر هاون
عود سوزم چوخم جعد تو اندر مجمر
ساقی از یک جا با بانگ دف و بربط و نی
هی بریزد زگلوی بط خون کوثر
مطرب از یک سوبا نشئه صهبا به فلک
زهره را گوش کند کر ز نوای مزمر
فکند آن یک بیهوشش اندر دهلیز
غنود این یک سرخوش ز می اندر منظر
صبح چون گشت بشوئیم رخ وروآریم
به درفخر جهان قدوه ارباب هنر
تهنیت گویم وبنشینم وزآن پس خوانم
مدح شاهنشه دین فاتح خیبر حیدر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در شب غره ماه رمضانم دلبر
سرکش وتندودژآهنج درآمد از در
هوش مصنوعی: در شب اول ماه رمضان، محبوبی سرکش و تندخو از در وارد شد.
گیسویش چین چین از فرق فتاده به میان
طره اش خم خم از دوش رسیده به کمر
هوش مصنوعی: موهای او که چین چین است، از بالای سرش به سمت وسط سرش ریخته و به شکل خمیده از دوش‌هایش پایین آمده و تا کمرش رسیده است.
زلفش افتاده به دوشش ز یمین وز یسار
چون دو زاغی که نشینند به شاخ عرعر
هوش مصنوعی: موهای او بر دوش‌هایش افتاده است، مانند دو کلاغ که بر شاخه‌ی درخت نشسته‌اند، یکی از سمت راست و دیگری از سمت چپ.
یا نه گفتی که دو زنگی بر میری رومی
خم به تعظیم شدندی ز یمین وز یسر
هوش مصنوعی: شاید گفتی که دو زنگی به تو سلام کرده و به خاطر تو رومیان از راست و چپ خود را خم کردند و تعظیم نمودند.
گفتمش ای بت شنگول چرائی توملول
کز ملامت زدی اندر دل وجانم آذر
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای معشوق زیبا، چرا مانند اسب سرکش هستی که از انتقادها و سرزنش‌ها به دل و جانم آتش زدی؟
گفت دانی به من شیفته دل دیگر بار
از ره کینه چه کرد این فلک بداختر
هوش مصنوعی: می‌گوید آیا می‌دانی که سرنوشت بدکار چه بلایی بر دل عاشق دیگر بار از روی کینه آورده است؟
ساعتی پیش هلالی ز افق کرد پدید
شرمی از ابروی من هیچ نکرد آن کافر
هوش مصنوعی: چند لحظه پیش، هلال ماه از افق نمایان شد و آن کافر، که بی‌خبر از احساس من است، هیچ گونه شرمی از ابروهای من به دل نگرفت.
دلبران گفتند افراخته قامت عاشق
عاشقان گفتند ابروی نموده دلبر
هوش مصنوعی: عشق و محبت باعث شده است که محبوبان با قامت افراشته و زیبایی خود، حس زیبایی را در دل عاشقان بیدار کنند. عاشقان نیز به لطافت و جذابیت ابروی محبوب اشاره کرده و آن را به عنوان نشانه‌ای از زیبایی دوست خود می‌دانند.
و آن نبد ابروی یار ونه قد عاشق زار
بد هلال همه روزه که چنین بد لاغر
هوش مصنوعی: او ابروان جذاب یار را با قد مخصوص عاشق زار مقایسه می‌کند، که هر روز مانند هلال زیبا و لاغر است.
من تو دانی که دمی زیست نتانم گر نیست
ساقی وساغر و می مطرب وچنگ و مزمر
هوش مصنوعی: من می‌دانم که نمی‌توانم حتی یک لحظه زندگی کنم اگر ساقی، جام، شراب، موسیقی و ساز و آواز نباشد.
مصلحت چیست ندانم چه کنم چون سازم
به توگفتم غم دل تا تو کنی چاره مگر
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه راهی باید پیش بگیرم، چون به تو گفتم که دل دردمندم را درمان کن؛ شاید تو بتوانی راه حلی برای این مشکل پیدا کنی.
گفتم ای شوخ چه گوئی رمضان آمد باز
خیز از جا که کنیم الآن آهنگ سفر
هوش مصنوعی: به او گفتم ای دوست، چه می‌گویی؟ ماه رمضان دوباره رسیده است. بلند شو، چون اکنون وقت سفر کردن فرا رسیده است.
در حدیث است اگر چه زرسول مختار
که سفر نزد خرد قطعه ای آمد ز سقر
هوش مصنوعی: در سخنانی آمده است که حتی اگر از رسول خدا هم نقل شود، بیانگر این است که زمانی که انسان به خرد و عقل خود توجه کند، از عذاب و سختی‌ها دور خواهد شد.
لیک صد ره ز حضر هست سفر کردن به
خارسان خوار شوی چون به نظرها به حضر
هوش مصنوعی: اگرچه می‌توان به سفر رفت و دیدن مکان‌های دور را تجربه کرد، اما در واقع در نظر دیگران و جامعه، کسی که در اینجا زندگی می‌کند و به سفر نمی‌رود، از ارزش بیشتری برخوردار است.
باز فردا است که درمیکده پیر خمار
معتکف گردد و بندد به رخ از انده در
هوش مصنوعی: فردا دوباره در میخانه، پیر سالخورده‌ای نشسته و غم‌گین، خود را به باغ و بستان می‌سپارد و در چهره‌اش آثار اندوه نمایان است.
باز فردا است کز اندیشه زاهد نبود
به در دیر مغان کس را یارای گذر
هوش مصنوعی: فردا روزی است که هیچ کس از تفکر و اندیشه زاهدانه نمی‌تواند به راحتی از درِ میخانه عبور کند.
باز فردا است که بندند در میخانه
وز غمش رند قدح نوش خورد خون جگر
هوش مصنوعی: فردا زمانی خواهد بود که درِ میخانه را می‌بندند و از غم او، شراب‌نوشان زهرِ دل خود را می‌نوشند.
باز فردا است که بر منبر واعظ گوید
کایها القوم بترسید ز روز محشر
هوش مصنوعی: فردا دوباره واعظ بر منبر می‌رود و می‌گوید: ای مردم، از روز قیامت بترسید.
در حدیث است که باشد به سقر مارانی
که بسی دندانشان تیز تر است از خنجر
هوش مصنوعی: در روایت‌ها آمده که در دوزخ، موجوداتی شبیه به مار وجود دارند که دندان‌هایشان از تیغ‌های تیزتر و خطرناک‌تر است.
عقربی هست چنان کو را نیشی است چنین
که به کوه ار گذرد کوه شود خاکستر
هوش مصنوعی: عقرب به اندازه‌ای نیش خطرناکی دارد که اگر از کوه عبور کند، آن کوه را به خاکستری تبدیل می‌کند.
هرکه میخواره شنیدستم در روز جزا
بهره اش هیچ نباشد ز شراب کوثر
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به نوشیدن مشروبات الکلی عادت دارد، در روز جزا هیچ سهمی از شراب کوثر نخواهد داشت.
همه دانید که غیبت بتر آمد ز زنا
پس هم از این هم از آن جمله نمائید حذر
هوش مصنوعی: همه می‌دانید که غیبت از زنا بدتر است، پس بهتر است از هر دو اینها پرهیز کنید.
زن ومرد از گنه پیش کنید استغفار
پس از این هیچ معاصی ننمائید دگر
هوش مصنوعی: زن و مرد برای گناهان خود از خداوند طلب بخشش کنند و بعد از این دیگر مرتکب گناه نشوند.
شرمی از ابروی و زلف تو ندارد واعظ
که نهد روی به محراب وپا بر منبر
هوش مصنوعی: واعظی که به محراب نماز می‌رود و بر منبر خطبه می‌خواند، از زیبایی و جذابیت ابرو و زلف تو شرم ندارد. او به راحتی می‌تواند به خداوند روی آورد و در عین حال به جذابیت‌های دنیایی توجه کند.
هان در این شهر در این شهر که نتوان می خورد
از چه سازیم مکان بهر چه گیریم مقر
هوش مصنوعی: در این شهر، جایی وجود ندارد که کسی بتواند در آن زندگی کند، پس برای چه کار باید مکانی را درست کنیم و کجا باید ساکن شویم؟
روزه تا شرعا هر روزه خوریم وگوئیم
بر مسافر نبود روزه به حکم داور
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در روزه‌داری، اگر کسی مسافر باشد، طبق قوانین شرعی ممکن است روزه نگیرد. به عبارت دیگر، مسافر می‌تواند روزه را ترک کند و دلیل آن هم به حکم و قضاوت علماست.
ز این بلد ما وتو تجار صفت روآریم
به حبش یا به ختن یا به ختا یا کشمر
هوش مصنوعی: از این دیار ما و تو مانند بازرگانان به سرزمین‌های حبشه، ختن، ختا یا کشمر می‌رویم.
غرض این است کز اینجا چو بدان ملک رسیم
همه گویند که ماه رمضان آمد سر
هوش مصنوعی: موضوع این است که وقتی به آن سرزمین برویم، همه خواهند گفت که ماه رمضان فرا رسیده است.
بهر سرمایه تو از سینه وساق آور سیم
من هم از چهره گذارم به بر سیم توزر
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن آنچه که تو داری، من هم از وجود خودم می‌گذرم تا به تو نزدیک شوم.
هر چه سود از زر وسیم من وتو پیدا شد
من هم از چهره گذارم به بر سیم تو زر
هوش مصنوعی: هر چه نفع و ثروتی که من و تو از طلا و نقره به دست می‌آوریم، من هم به محض دیدن چهره‌ات، آن را نثار تو خواهم کرد.
هر چه سودا از زر وسیم من وتو پیدا شد
من برم ده دوتوده یک ببری حصه اگر
هوش مصنوعی: هر چه خواسته‌های مالی و مادی من و تو آشکار شود، من می‌روم و از آن یک دهم را برای خودم برمی‌دارم.
زآنکه سرمایه زر از من بود و سیم از تو
همه دانند که زر هست ز سیم افزونتر
هوش مصنوعی: زیرا همه می‌دانند که طلا ارزش بیشتری از نقره دارد و من دارایی‌ام طلاست، در حالی که تو نقره داری.
نی خطا گفتم هرگز نخرد زر مرا
شوشه سیم تو را گر که ببیند زرگر
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌گویم که طلا را به من ندهند، اما اگر زرگری تو را ببیند، به سادگی تو را با نقره‌ات نمی‌سنجد.
وگر از رنج سفر هست تو را اندیشه
نیست غم دارم تدبیر دگر ز این بهتر
هوش مصنوعی: اگر از زحمات سفر نگرانی نداری، نگران نباش. من تدبیر دیگری دارم که از این وضعیت بهتر خواهد بود.
روزها روزه بگیرم ولیکن شب ها
هی بریزیم می از بلبله اندر ساغر
هوش مصنوعی: در طول روزها روزه می‌گیرم، اما شب‌ها باز هم شراب می‌نوشم و در ساغر پر از آشوب و هیاهو می‌ریزم.
لیک بیش از دو سه ساغر نتوان خورد که زود
بویش از کام رود رنج خمارش از سر
هوش مصنوعی: تنها می‌توان دو یا سه جام نوشید، زیرا بلافاصله بعد از آن طعم آن از دهان خارج می‌شود و درد ناشی از مستی به سراغ آدم می‌آید.
یا چنین خورد که ازمستی افتاد چنان
که بهوش آمد اندر سحر شام دگر
هوش مصنوعی: او به قدری از شادی و خوشحالی غرق در احساس شده بود که وقتی به هوش آمد، حس کرد همانند سحر یک شب دیگر است.
روز چون گردد ازخانه به مسجد آئیم
جای گیریم بر زاهدکی افسونگر
هوش مصنوعی: وقتی روز می‌شود، از خانه به مسجد می‌رویم و در آنجا جا می‌گیریم، مانند زاهدانی که مجذوب کننده‌اند.
گوید از حالت ما دوش به احیا بودند
چه خبر آری کس راست ز سر مضمر
هوش مصنوعی: دیروز در احیا و بیداری، کسی از حال ما خبر نداشت. کسی نمی‌تواند به درستی از دل و رازهای پنهان ما باخبر باشد.
سخن از هیچ نگوئیم جز از صوم و صلوة
مدحت از کس نسرائیم جز از فخر بشر
هوش مصنوعی: ما درباره هیچ چیز سخن نمی‌گوییم جز درباره روزه و نماز و از هیچ کس مدح نمی‌کنیم جز از بهترین انسان.
گه بپرسیم ازو مسئله در باب وضو
که چه سان گشته مقرر به طریق جعفر
هوش مصنوعی: زمانی که از او در مورد مسأله وضو سوال می‌کنیم، می‌پرسیم که چگونه این موضوع به روش جعفر تنظیم شده است.
گاه گوئیم که در شک میان سه وچار
بازگو آنچه رسیده است ز شرع انور
هوش مصنوعی: گاهی می‌گوییم در حال تردید میان سه و چهار، آنچه که از دین مقدس آمده را بیان کن.
باز چون شب شود از مسجد درخانه رویم
باز گیریم به کفجام شراب احمر
هوش مصنوعی: وقتی شب شود، از مسجد به خانه برمی‌گردم و دوباره جامی از شراب قرمز در دست می‌گیرم.
من ننوشم به شب قدر ولی هیچ شراب
تا مگر قدرم قدری شود افزون ز قدر
هوش مصنوعی: من در شب قدر شراب نمی‌نوشم، اما هیچ‌گاه شراب نمی‌نوشم تا آنکه قدر و منزلت من بیشتر از اندازه خودم شود.
همه اعمال شب قدر به جا آرم از آنچ
درحدیث است وخبر داده از آن پیغمبر
هوش مصنوعی: من تمام کارهای نیک و عبادات شب قدر را انجام می‌دهم، چرا که آنچه در حدیث‌ها و از پیغمبر (ص) روایت شده، مرا به این کار تشویق می‌کند.
نیم شب نیز بخوانم به خشوع و به خضوع
آن دعائی که ابو حمزه همی خواندسحر
هوش مصنوعی: در نیمه شب با احترام و خضوع دعا می‌خوانم، همان دعایی که ابو حمزه در صبحگاهان می‌خواند.
چون که فارغ شوم از خواندن قرآن ونماز
هم پدر را به دعا شاد کنم هم مادر
هوش مصنوعی: وقتی از خواندن قرآن و نماز فارغ شوم، هم پدر را با دعا خوشحال می‌کنم و هم مادر را.
پس کنم سجده وجز وصل تو ومرگ رقیب
مطلبی دیگر خواهش نکنم از کرکر
هوش مصنوعی: من تنها برای وصل تو و مرگ رقیب سجده می‌کنم و از کرم تو هیچ درخواست دیگری ندارم.
به شب عید بیارایم لیکن جشنی
که بود حسرت سلجوق شه و شه سنجر
هوش مصنوعی: در شب عید زیبایی و زینت ایجاد می‌کنیم، اما جشن ما تنها حسرت سلطنت سلجوقیان و سلطان سنجر را به یاد می‌آورد.
کاسه در خوان نهم ازکاسه فرق فغفور
پرده بردر کشم از دیبه روی قیصر
هوش مصنوعی: در میهمانی نهم، من کاسه را از کاسه‌اش جدا می‌کنم و پرده‌ای را که روی سرزمین قیصر قرار دارد کنار می‌زنم.
مشک سایم چو سر زلف تو اندر هاون
عود سوزم چوخم جعد تو اندر مجمر
هوش مصنوعی: من عطری خوش را همچون گل موی تو در هاون می‌کوبم و چون زغال در مجمر می‌سوزم، در حالی که زیبایی و پیچیدگی چهره‌ات در ذهنم جای دارد.
ساقی از یک جا با بانگ دف و بربط و نی
هی بریزد زگلوی بط خون کوثر
هوش مصنوعی: بخشنده شراب، از یک جا با صدای دف، بربط و نی، به فراوانی از گلوی بط خون کوثر می‌ریزد.
مطرب از یک سوبا نشئه صهبا به فلک
زهره را گوش کند کر ز نوای مزمر
هوش مصنوعی: خواننده از یک سرگشتگی ناشی از شراب، به آسمان گوش می‌سپارد و زهره را می‌شنود که به دلیل صداهای دل‌نواز کر شده است.
فکند آن یک بیهوشش اندر دهلیز
غنود این یک سرخوش ز می اندر منظر
هوش مصنوعی: یک نفر بیهوش را در یک گوشه قرار دادند، در حالی که دیگری خوشحال و سرمست از شراب به تماشای دیگران مشغول است.
صبح چون گشت بشوئیم رخ وروآریم
به درفخر جهان قدوه ارباب هنر
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود، باید چهره‌ام را شستشو دهم و خود را برای نمایاندن به جهانیان آماده کنم، زیرا من نمونه‌ای از بهترین هنرمندان هستم.
تهنیت گویم وبنشینم وزآن پس خوانم
مدح شاهنشه دین فاتح خیبر حیدر
هوش مصنوعی: به شما تبریک می‌گویم و می‌نشینم و بعد از آن شروع می‌کنم به ستایش شاهنشاه دین، فاتح خیبر، حیدر.