گنجور

شمارهٔ ۵

روز وشب پیدا ز چهر و طره دلدار شد
آن یک از بس گشت روشن این یک از بس تار شد
بود یوسف دلبر مارا غلام از جان ودل
خواست چون بفروشدش ناچار در بازار شد
قوت جانها چهر او درقحط شدنبودعجب
گر نهار وش ام ماهم روی وموی یار شد
آن صنم را درکلیسا چون گذاری اوفتاد
بت پرستان را رخش بت طره اش زنار شد
شد چو پیدا وصل اوجنت شد وپرنور گشت
شد چو پنهان هجر او دوزخ شد وپرنار شد
حکمتی داردکه دورم کرده یار از پیش چشم
چون حذر می باید از مستی که خنجر دار شد
خواست تا رونق دهد بازار حسن خویش را
تا بداند کیست بازاری که بی آزار شد
ابرویش سیاف آمد چشم او قصاب گشت
شد لبش حلوا فروش و زلف او عطار شد
یار ما هر لحظه گردد در لباسی جلوه گر
جلوه گر امسال نیکوتر به ما از پار شد
چشم حق بینی بده یارب که تا بشناسدش
هر زمان در هر لباسی کان بت عیار شد
گاه آدم گشت وهرکس سجده پیش اونکرد
همچو شیطان مرتد وملعون و بدکردار شد
گه شد ایوب واندر هر بلائی صبرکرد
تا بدانند آنکه صابر گشت برخوردار شد
گاه شد ادریس و اندر مدرس دانشوری
درس گو از لطف وقهر حضرت جبار شد
گاه یونس گشت واندر بطن ماهی جای کرد
تا بداننداینکه جای در به دریا بار شد
گاه خضر راه مردم گشت در ظلمات دهر
گمرهان را رهنما و رهبر و رهدار شد
گاه شد داوودهمچون حلقه های زلف خویش
هم زره گر گشت وهم خوش صوت وخوش گفتار شد
حشمت الله گشت گاه وتخت را بر باد زد
میهمان مور گه گه میزبان مار شد
گه خلیل الله گشت ورفت ودر آتش نشست
تا همه بینن کآتش از رخش گلزار شد
گاه شد یعقوب و اندر گوشه بیت الحزن
چشم پوشید از جهان چشمش ز بس خونبار شد
گاه شدیوسف مکان فرمود اندر قعر چاه
گه برون آمد ز چه رونق ده بازار شد
گاه شد موسی در آورد از عصائی اژدری
آفت فرعون کافر پیشه غدار شد
گاه شدعیسی روح الله وچون چندی گذشت
کردخود داری به پا و بر سر آن دار شد
در ظهور آمد چو در دوران وجود احمدی
شد پسر عم با محمد (ص) حیدر کرار شد
مرحبا مرحب کش آمد گاه وگاهی صف شکن
گاه خیبر گیر وگه اژدر در از گهوار شد
از عطا دمساز گه با قنبر و مقداد گشت
از کرم همراز گه با بوذر وعمار شد
خواست چون ایزد بنای عالمی بر پا کند
گاهی از امر خدا بنا گهی معمار شد
گه نجات آمد به سلمان تا مسلمانش کند
چون ز بیم شرزه شیر دشت ارژن زار شد
پیرزن ها راکه از هر گوشه آمد توشه کش
شیر زن ها را گهی قاتل به گیرودار شد
احولی راکرد گاهی دور از چشم نصیر
تا ببیند درحقیقت صاحب دیدار شد
زاهد ار خواند مرا کافر که می گویم بگفت
از نصیر افزون هر آنکس با خبر ازکار شد
گر نصیر او را خدایش خوانداین نبود شگفت
داشت حلاجی انا الحق ذکر او بردار شد
سوختند او را و از خاکسترش بر روی آب
هم انا الله آشکارا بر اولوالابصار شد
آینه یزدان نما آمد چو ذات پاک او
یار پس در آینه هم یار وهم نه یار شد
ای ولی الله مطلق چشم یزدان دست حق
دست بیرون ز آستین کن دهر پر کفار شد
هرکه شدمنکر تو راخود آگهی منکر که گشت
مورد لعن عباد وخالق جبار شد
چون ثنا گفت از تو موسیقار موسیقار گشت
منکرت آمد چو بوتیمار بوتیمار شد
دانه ای هر کس به امید تو درعالم بکشت
سبز گشت وخوشه کرد وحاصلش خروار شد
نه چه گفتم من که خرواری شد از آنحاصلش
کز طفیلش خوشه چینی صاحب انبار شد
زالتفاتت اسم ورسم من بلنداقبال گشت
لیک درهجرت بلند اقبال من ادبار شد
هم ز تو درمان به من هر درد و هر آزار گشت
هم زتو آسان به من هر صعب وهر دشوار شد
هم خدا بیزار از او شد هم رسول الله بری
رتبه وجاه ترا آنکس که درانکار شد
والی ملک کرامت شد در اقلیم وجود
بر ولی اللهیت هر کس که دراقرار شد
از لب شیرین یار از بس سخن گویدهمی
این چنین شعر بلند اقبال شکربار شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز وشب پیدا ز چهر و طره دلدار شد
آن یک از بس گشت روشن این یک از بس تار شد
هوش مصنوعی: در روز و شب، چهره و موهای محبوب به وضوح نمایان شد. یکی از آن‌ها به خاطر روشنایی زیادش مشخص شد و دیگری به علت تاریکی و کدر بودنش.
بود یوسف دلبر مارا غلام از جان ودل
خواست چون بفروشدش ناچار در بازار شد
هوش مصنوعی: یوسف محبوب دل ما، با تمام وجودش خواست که بنده‌اش باشیم. حالا ناچاری ما برای فروش او به بازار است.
قوت جانها چهر او درقحط شدنبودعجب
گر نهار وش ام ماهم روی وموی یار شد
هوش مصنوعی: در زمان قحطی و سختی، زیبایی و حضور او قوت و زندگی‌بخش جان‌هاست. جای تعجب نیست اگر در این شرایط، چهرۀ یار ما در آسمان و زمین نمایان شود و جان و دل‌ها را شاد کند.
آن صنم را درکلیسا چون گذاری اوفتاد
بت پرستان را رخش بت طره اش زنار شد
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق را در کلیسا دیدی، زیبایی چهره‌اش باعث شد که بت‌پرستان به او اعتقاد پیدا کنند و به تحسینش بپردازند.
شد چو پیدا وصل اوجنت شد وپرنور گشت
شد چو پنهان هجر او دوزخ شد وپرنار شد
هوش مصنوعی: وقتی که وصال و نزدیکی او پیدا می‌شود، فضایی شگفت‌انگیز و روشنی‌بخش ایجاد می‌شود، اما وقتی که دوری و جدایی او پدیدار می‌شود، آن فضا به مکانی پر از عذاب و درد تبدیل می‌شود.
حکمتی داردکه دورم کرده یار از پیش چشم
چون حذر می باید از مستی که خنجر دار شد
هوش مصنوعی: یارم به دلایلی از چشمم دور شده است و این دوری حکمتی دارد. مانند این است که باید از مستی دوری کرد چون ممکن است این حالت به خطراتی تبدیل شود.
خواست تا رونق دهد بازار حسن خویش را
تا بداند کیست بازاری که بی آزار شد
هوش مصنوعی: او آرزو کرد که زیبایی خود را به نمایش بگذارد تا ببیند آیا کسی هست که بدون هیچ آسیبی به او توجه کند.
ابرویش سیاف آمد چشم او قصاب گشت
شد لبش حلوا فروش و زلف او عطار شد
هوش مصنوعی: ابروهای او مانند یک جنگجو است، چشمانش مانند یک قصاب جان می‌گیرد. لبانش شیرین و مانند حلواست و موهایش بویی دل‌انگیز دارند مانند عطری که یک عطار ارائه می‌دهد.
یار ما هر لحظه گردد در لباسی جلوه گر
جلوه گر امسال نیکوتر به ما از پار شد
هوش مصنوعی: دوست ما هر لحظه در لباس‌های مختلف خود را نمایان می‌کند و امسال زیباتر از سال گذشته است.
چشم حق بینی بده یارب که تا بشناسدش
هر زمان در هر لباسی کان بت عیار شد
هوش مصنوعی: ای کاش چشمی به من بدهی تا بتوانم حقیقت را ببینم و در هر زمانی و در هر شکلی او را بشناسم، زیرا او همان معشوق است که زیبایی و فریبندگی دارد.
گاه آدم گشت وهرکس سجده پیش اونکرد
همچو شیطان مرتد وملعون و بدکردار شد
هوش مصنوعی: گاهی انسان به خودخواهی و غرور مبتلا می‌شود و اگر کسی برای او با احترام و خاکساری رفتار نکند، به مانند شیطان مرتد و طرد شده، به انسانی بدکردار و ناپسند تبدیل می‌گردد.
گه شد ایوب واندر هر بلائی صبرکرد
تا بدانند آنکه صابر گشت برخوردار شد
هوش مصنوعی: گاهی ایوب، در هر مصیبتی که دچارش می‌شد، صبر و استقامت داشت تا دیگران بفهمند کسی که صبر کند، در نهایت بهره‌مند خواهد شد.
گاه شد ادریس و اندر مدرس دانشوری
درس گو از لطف وقهر حضرت جبار شد
هوش مصنوعی: برخی اوقات ادریس در مدرسه به عنوان یک عالم بزرگ مشغول تدریس بود و از رحمت و غضب خدای بزرگ سخن می‌گفت.
گاه یونس گشت واندر بطن ماهی جای کرد
تا بداننداینکه جای در به دریا بار شد
هوش مصنوعی: گاهی یونس درون شکم ماهی پنهان شد تا دیگران متوجه شوند که او در دریا به سر می‌برد.
گاه خضر راه مردم گشت در ظلمات دهر
گمرهان را رهنما و رهبر و رهدار شد
هوش مصنوعی: گاهی خضر(نماد هدایت و دانش) در دنیای تاریک و پر از گمراهی ظاهر می‌شود و به افرادی که در جستجوی راه درست هستند، هدایت می‌دهد و آن‌ها را به سوی راه راست راهنمایی می‌کند.
گاه شد داوودهمچون حلقه های زلف خویش
هم زره گر گشت وهم خوش صوت وخوش گفتار شد
هوش مصنوعی: گاهی داوود مانند حلقه‌های زلف خود، هم زره‌پوش شد و هم خوش‌صدا و خوش‌گفتار گردید.
حشمت الله گشت گاه وتخت را بر باد زد
میهمان مور گه گه میزبان مار شد
هوش مصنوعی: خودخواهی و قدرت‌طلبی بعضی افراد باعث می‌شود که آنها به راحتی به دیگران آسیبی برسانند. در این میان، کسانی که در مقام مهمانند، گاهی تحت فشار و خطر قرار می‌گیرند و سرنوشت‌شان به دست کسانی که در مقام قدرت‌اند، دستخوش تغییراتی می‌شود.
گه خلیل الله گشت ورفت ودر آتش نشست
تا همه بینن کآتش از رخش گلزار شد
هوش مصنوعی: گاه ابراهیم خلیل به آتش رفت تا همه ببینند که آتش برای او همانند گلزار شده است.
گاه شد یعقوب و اندر گوشه بیت الحزن
چشم پوشید از جهان چشمش ز بس خونبار شد
هوش مصنوعی: گاهی یعقوب، در گوشه‌ی خانه‌ی اندوه، از دنیا چشم می‌پوشید، زیرا چشمانش از درد و اشک آکنده شده بود.
گاه شدیوسف مکان فرمود اندر قعر چاه
گه برون آمد ز چه رونق ده بازار شد
هوش مصنوعی: گاهی یوسف در عمق چاه فرمان می‌داد، و گاهی هم از آنجا بیرون می‌آمد و بازار را رونق می‌داد.
گاه شد موسی در آورد از عصائی اژدری
آفت فرعون کافر پیشه غدار شد
هوش مصنوعی: روزی موسی عصایش را به زمین انداخت و آن عصا به شکل اژدهایی درآمد. این عمل باعث شد که آفت و بلا بر فرعون، که کافر و تهمت‌زننده‌ای بی‌رحم بود، نازل شود.
گاه شدعیسی روح الله وچون چندی گذشت
کردخود داری به پا و بر سر آن دار شد
هوش مصنوعی: گاه عیسی روح‌الله در کنار مردم ظاهر می‌شود و مدتی که می‌گذرد، به خودداری و دوری از آنها روی می‌آورد و بر سرتاسر دنیا و آنچه در آن است، تسلط پیدا می‌کند.
در ظهور آمد چو در دوران وجود احمدی
شد پسر عم با محمد (ص) حیدر کرار شد
هوش مصنوعی: وقتی که وجود محمد (ص) به ظهور رسید، در آن زمان پسر عم او، علی (ع) به عنوان حیدر کرار ظهور کرد.
مرحبا مرحب کش آمد گاه وگاهی صف شکن
گاه خیبر گیر وگه اژدر در از گهوار شد
هوش مصنوعی: سلام، خوش آمدی! گاه و بیگاه صف‌ها را می‌شکنی، گاه در میدان خیبر به نبرد می‌پردازی و گاهی هم با قدرت خود مانند اژدها می‌جنگی، اینجا از گهواره به میدان آمده‌ای.
از عطا دمساز گه با قنبر و مقداد گشت
از کرم همراز گه با بوذر وعمار شد
هوش مصنوعی: با بخشش و سخاوت، مانند قنبر و مقداد همراه شد و همچنین به خاطر کرم و نیک‌سیرتی، به جمع بوذر و عمار پیوست.
خواست چون ایزد بنای عالمی بر پا کند
گاهی از امر خدا بنا گهی معمار شد
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند اراده کرد که جهانی را ایجاد کند، گاهی در این مسیر دست به کار شد و همانند یک معمار عمل کرد.
گه نجات آمد به سلمان تا مسلمانش کند
چون ز بیم شرزه شیر دشت ارژن زار شد
هوش مصنوعی: روزی نجاتی برای سلمان پیش آمد تا او را مسلمان کند، چه اینکه از ترس خطر شیر نر در دشت ارژن، حالش خراب شد.
پیرزن ها راکه از هر گوشه آمد توشه کش
شیر زن ها را گهی قاتل به گیرودار شد
هوش مصنوعی: زنان سالخورده‌ای که از هر طرف می‌آیند، بار و بنه‌ای را برای زنان شجاع به دوش می‌کشانند و گاه درگیری‌هایی میان آنها و دشمنان رخ می‌دهد.
احولی راکرد گاهی دور از چشم نصیر
تا ببیند درحقیقت صاحب دیدار شد
هوش مصنوعی: احولی گاهی از چشم نصیر دور می‌شد تا بتواند واقعاً بینش و درک عمیق‌تری پیدا کند.
زاهد ار خواند مرا کافر که می گویم بگفت
از نصیر افزون هر آنکس با خبر ازکار شد
هوش مصنوعی: اگر زاهد مرا کافر بخواند چون می‌گویم، بدان که نصیر (یاری) از آن بیشتر است؛ زیرا هر کسی که از کار دیگران آگاه باشد، به حقیقت نزدیک‌تر است.
گر نصیر او را خدایش خوانداین نبود شگفت
داشت حلاجی انا الحق ذکر او بردار شد
هوش مصنوعی: اگر خدا نصیر را به عنوان خود می‌خواند، تعجبی ندارد؛ زیرا حلاج به خاطر گفتن "من حق هستم" شناخته شد و به یاد او نامش برده شد.
سوختند او را و از خاکسترش بر روی آب
هم انا الله آشکارا بر اولوالابصار شد
هوش مصنوعی: آنها او را سوزاندند و از خاکسترش بر روی آب، نشانه‌ای واضح از قدرت خداوند بر صاحبان بصیرت ظاهر شد.
آینه یزدان نما آمد چو ذات پاک او
یار پس در آینه هم یار وهم نه یار شد
هوش مصنوعی: آینه‌ای که نمایانگر وجود خداوند است، هنگامی که ذات پاک او به ما نزدیک می‌شود، در آن آینه هم همدم و هم معشوق می‌شود.
ای ولی الله مطلق چشم یزدان دست حق
دست بیرون ز آستین کن دهر پر کفار شد
هوش مصنوعی: ای ولی خدا، ای محبوب مطلق، ای چشمی که به خداوند می‌نگرد، به ما یاری برسان و دست ما را از آستین خویش بیرون آور. زمانه سرشار از کافران شده است.
هرکه شدمنکر تو راخود آگهی منکر که گشت
مورد لعن عباد وخالق جبار شد
هوش مصنوعی: هر کس که منکر تو باشد، خود را از آگاهی محروم کرده است و بنابراین مورد لعنت دیگران و خالق قدرت مطلق قرار می‌گیرد.
چون ثنا گفت از تو موسیقار موسیقار گشت
منکرت آمد چو بوتیمار بوتیمار شد
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مدح و ستایش تو پرداخت، مانند موسیقی‌دانانی شد که به خاطر هنرشان شناخته می‌شوند. اما وقتی به خودت آمدی و بر خلاف آن رفتار کردی، به موجودی شبیه به بوتیمار (نوعی ماهی) تبدیل شدی.
دانه ای هر کس به امید تو درعالم بکشت
سبز گشت وخوشه کرد وحاصلش خروار شد
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا با امید به تو دانه‌ای می‌کارد، آن دانه رشد می‌کند و خوشه می‌دهد و حاصلش به وفور می‌شود.
نه چه گفتم من که خرواری شد از آنحاصلش
کز طفیلش خوشه چینی صاحب انبار شد
هوش مصنوعی: من چه گفتم که از آن سخن که گفتم، نتیجه‌ای به دست آمد که باعث شد صاحب انبار از محتوای آن خوشه‌چینی کند.
زالتفاتت اسم ورسم من بلنداقبال گشت
لیک درهجرت بلند اقبال من ادبار شد
هوش مصنوعی: تشویق و محبت تو باعث شد که نام و آوازه‌ام درخشان شود، اما در دوری و هجرت، شانس و اقبال من به ناامیدی تبدیل شد.
هم ز تو درمان به من هر درد و هر آزار گشت
هم زتو آسان به من هر صعب وهر دشوار شد
هوش مصنوعی: از توهر نوع زخم و دردی از بین رفت و آسان شد، و همچنین هر مشکل و سختی برای من به راحتی تبدیل به آسانی شد.
هم خدا بیزار از او شد هم رسول الله بری
رتبه وجاه ترا آنکس که درانکار شد
هوش مصنوعی: خدا و پیامبرش از او فاصله گرفتند؛ زیرا او به قدری در نادانی و کفر غرق شده است که هیچ ارزشی ندارد.
والی ملک کرامت شد در اقلیم وجود
بر ولی اللهیت هر کس که دراقرار شد
هوش مصنوعی: ولیِ کشور، بزرگوار و با فضیلت شد در سرزمین وجود، بر هر کسی که در جمع بندگی ثابت قدم باشد، نشان ولی‌اللهی نمایان می‌شود.
از لب شیرین یار از بس سخن گویدهمی
این چنین شعر بلند اقبال شکربار شد
هوش مصنوعی: لبان شیرین محبوبم آن‌قدر صحبت می‌کنند که این شعر بلند خوشبو و شیرین به وجود آمده است.