گنجور

غزل شمارهٔ ۹۸۷

درین ره تا کسی از وصل مقصد کام بردارد
ز رفتن دست می‌باید به جای‌ گام بردارد
د‌ر این‌گلشن‌ ز دور فرصت‌ عشرت چه می‌پرسی
که می خمیازه‌ گردیده است تا گل جام بردارد
من آن صیدم‌ که در عرض تماشاگاه تسخیرم
ز حیرت کاسهٔ دریوزه چشم دام بردارد
به تکلیف بلندی خون مکن مشت غبارم را
دماغ نیستی تا کی هوای بام بر دارد
به صد مصر شکر نتوان قناعت با شکر بستن
کرم مشکل‌ که از طبع‌ گدا ابرام بردارد
دل آهنگ‌ گدازی دارد و کم‌ظرفی طاقت
کبابم را مباد روی آتش و خام بردارد
ندامت ساقی‌ است اینجا به افسوسی قناعت ‌کن
مگر دستی ‌که بر هم سوده باشی جام بردارد
درین بازار سودی نیست جز رنج پشیمانی
سحر هرکس دکانی چیده باشد شام بردارد
هواپیمای عنقا شهرتی مپسند همت را
نگین بی‌نشان حیف است ننگ نام بردارد
به رنگی سرگران افتاده‌ایم از سخت‌جانیها
که دشواراست قاصد هم زما پیغام بردارد
هوس تسخیر معشوقان بازاری مشو بپدل
کسی تا کی پی این وحشیان رام بردارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین ره تا کسی از وصل مقصد کام بردارد
ز رفتن دست می‌باید به جای‌ گام بردارد
هوش مصنوعی: در این مسیر، وقتی کسی به وصال محبوب برسد و به هدفش دست یابد، باید در هر گامی که برمی‌دارد، با دقت و هوشیاری عمل کند و از بی‌دقتی دوری کند.
د‌ر این‌گلشن‌ ز دور فرصت‌ عشرت چه می‌پرسی
که می خمیازه‌ گردیده است تا گل جام بردارد
هوش مصنوعی: در این باغ، از دور به خوشی و لذت چه نیازی به سوال است، وقتی که خواب و آرامش بر آن چیره شده و گل‌ها آماده‌ی شکفتن هستند.
من آن صیدم‌ که در عرض تماشاگاه تسخیرم
ز حیرت کاسهٔ دریوزه چشم دام بردارد
هوش مصنوعی: من به گونه‌ای هستم که در دیدگاه دیگران، به خاطر شگفتی و حیرت آنها، به دام نمی‌افتم و به آسانی نمی‌توانند مرا تسخیر کنند.
به تکلیف بلندی خون مکن مشت غبارم را
دماغ نیستی تا کی هوای بام بر دارد
هوش مصنوعی: نگذار که خون و دل من به خاطر مشکلاتت، خراب شود. تو که در عالم عدم هستی، چه زمانی می‌خواهی از این اوضاع بلند شوی و به جایی برسنی؟
به صد مصر شکر نتوان قناعت با شکر بستن
کرم مشکل‌ که از طبع‌ گدا ابرام بردارد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه می‌توان از نعمت‌ها و زیبایی‌های زندگی لذت برد، اما قناعت نکردن به آنچه داریم، ما را به مشکلات بیشتری دچار می‌کند. روح انسان همیشه به دنبال چیزهای بیشتر است و هر چقدر هم که چیزی را داشته باشیم، باز هم ممکن است راضی نباشیم و در نهایت به دردسر بیفتیم.
دل آهنگ‌ گدازی دارد و کم‌ظرفی طاقت
کبابم را مباد روی آتش و خام بردارد
هوش مصنوعی: دل من آرزوی سوز و گداز دارد و نمی‌تواند تحمل گرما را داشته باشد؛ مبادا که بر اثر آتش، خاموش شود.
ندامت ساقی‌ است اینجا به افسوسی قناعت ‌کن
مگر دستی ‌که بر هم سوده باشی جام بردارد
هوش مصنوعی: اینجا به یادآوری می‌کنم که نوشیدن با افسوس و پشیمانی بر دوش ساقی است. پس به جای غم و اندوه، بهتر است که اگر توانایی دارید، دستتان را برای نوشیدن بی‌قرار کنید و جام را بردارید.
درین بازار سودی نیست جز رنج پشیمانی
سحر هرکس دکانی چیده باشد شام بردارد
هوش مصنوعی: در این بازار هیچ سودی نیست جز حسرت و ناراحتی. هر کس که در اینجا فروشگاهی باز کرده باشد، در پایان روز چیزی جز ناامیدی بر نخواهد داشت.
هواپیمای عنقا شهرتی مپسند همت را
نگین بی‌نشان حیف است ننگ نام بردارد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و عظمت پروازهای اسطوره‌ای اشاره می‌کند و می‌گوید که مشهور شدن در بین مردم، نشان از بهای واقعی همت و تلاش نیست. او همچنین بر این نکته تاکید می‌کند که باید به جای توجه به نام و آوازه، به ارزش‌های واقعی و درونی زندگی توجه کنیم، چرا که نام و شهرت در واقعیت هیچ ارزشی ندارند.
به رنگی سرگران افتاده‌ایم از سخت‌جانیها
که دشواراست قاصد هم زما پیغام بردارد
هوش مصنوعی: ما در وضعیت سختی به سر می‌بریم و از آنجا که طاقت‌فرساست، حتی قاصد هم نمی‌تواند پیامی از ما منتقل کند.
هوس تسخیر معشوقان بازاری مشو بپدل
کسی تا کی پی این وحشیان رام بردارد
هوش مصنوعی: به دنبال تسخیر و جذب معشوقه‌های سطحی نباش؛ زیرا این کار تو را مثل کسی می‌کند که مدام در پی جلب توجه و محبت دیگران است و در نهایت به نتیجه نخواهد رسید.

حاشیه ها

1395/12/20 15:03
Omar Sherdil

بیت دهم ، مصرع اول ، در کلیات چاپ کابل ، چنین آمده است:
برنگی سر گران افتاده ایم از نارسائیی ها

1402/12/05 21:03
محمود طیّب

پاره دوم از بیت سوم کژتابی دارد. «ز حیرت کاسهٔ دریوزه چشم دام بردارد». مفهوم زلال و روشن نیست. گویا به دلیل کوتاهی نسخه نویسان دچار واژگونی شده.

و شاید اشاره به آیین یا فرهنگ خاصی در حوزه شکار و یا رسوم اجتماعی یا آداب دریوززگی دارد.

پس از دریوزه، گویا یک کاما یا شاید حرفی در واژه ای افتاده باشد