غزل شمارهٔ ۹۸۴
ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد
فشار لب بهم آوردن این اثر دارد
ز دستگاه گرانجانیام مگوی و مپرس
دمی که ناله کنم کوهسار بَردارد
سخن به خاک مینداز در تأمل کوش
به رشتهای که گهر میکشی دو سر دارد
بههمزن الفت اسباب خودنمایی را
شکستِ آینه، آیینهای دگر دارد
تنزه آینهدار بهار ناز خوشست
حنا مبند به دستی که رنگ بر دارد
به دوش اشک روانیم تا کجا برسیم
چو شمع محفل عشاق چشم تر دارد
به مرگ هم نتوان رستن از عقوبت دل
قفسشکستهٔ ما بیضه زیر پر دارد
به هرچه مینگرم شوخیِ تبسم توست
جهان روز و شبم ششجهت سحر دارد
غبار غیر ندارم به خویش ساختهام
دلی که صاف شد آیینه در نظر دارد
نریخت دیده سرشکی که من قدح نزدم
گداز دل چقَدَر ناز شیشهگر دارد
ز صبح این چمن آگاه نیست غرّهٔ جاه
گشاد بال همان خندهای دگر دارد
به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ
به باد میدهدم گر ز خاک بردارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد
فشار لب بهم آوردن این اثر دارد
هوش مصنوعی: از میان جمع سخن، سکوتی در حال ظهور است و احساس فشاری در لبها وجود دارد که نشاندهندهی تاثیر این سکوت است.
ز دستگاه گرانجانیام مگوی و مپرس
دمی که ناله کنم کوهسار بَردارد
هوش مصنوعی: از وضع دشوار و سنگین زندگیام چیزی مپرس و در این باره صحبت نکن، چون وقتی که من ناله میکنم، کوهها هم به تپش در میآیند.
سخن به خاک مینداز در تأمل کوش
به رشتهای که گهر میکشی دو سر دارد
هوش مصنوعی: به سخن بیفکری نپرداز و در مورد آن عمیق فکر کن، چرا که کلامی که به گوشهای پرتاب میشود، بایستی با دقت و احتیاط بیان شود، زیرا ارتباطی که ایجاد میکنی دو جنبه دارد و باید آن را به درستی مدیریت کنی.
بههمزن الفت اسباب خودنمایی را
شکستِ آینه، آیینهای دگر دارد
هوش مصنوعی: دوستیها و روابط را تحت تأثیر قرار میدهد و مانند این است که شکستن یک آینه باعث میشود آینهای دیگر به وجود بیاید.
تنزه آینهدار بهار ناز خوشست
حنا مبند به دستی که رنگ بر دارد
هوش مصنوعی: آینهدار بهار با زیبایی و طراوت خود، جاذبه خاصی دارد. پس بهتر است دست خود را رنگ نکنیم تا جلوه این زیبایی را از بین نبریم.
به دوش اشک روانیم تا کجا برسیم
چو شمع محفل عشاق چشم تر دارد
هوش مصنوعی: ما با اشکهایمان در تلاشیم تا به کجا برسیم، مثل شمعی که در جمع عاشقان میسوزد و چشمانش پر از اشک است.
به مرگ هم نتوان رستن از عقوبت دل
قفسشکستهٔ ما بیضه زیر پر دارد
هوش مصنوعی: حتی در مرگ هم نمیتوان از عذاب دل فرار کرد، چون دل زخمی و شکستهی ما همچنان بار سنگینی را بر دوش دارد.
به هرچه مینگرم شوخیِ تبسم توست
جهان روز و شبم ششجهت سحر دارد
هوش مصنوعی: هرچیز که به آن نگاه میکنم، نشان از لبخند تو دارد. زندگی من در هر ساعت و در هر جهتی پر از جادو و زیبایی است.
غبار غیر ندارم به خویش ساختهام
دلی که صاف شد آیینه در نظر دارد
هوش مصنوعی: غبار دیگران را به خود راه ندادهام و دلی پاک و روشن ساختهام که در آینهی آن، حقیقت را به روشنی میبینم.
نریخت دیده سرشکی که من قدح نزدم
گداز دل چقَدَر ناز شیشهگر دارد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر میگوید که تا به حال قطرهای اشک نریختهام، چرا که شراب نخوردهام. این احساس عمیق دلتنگی و عشق به اندازهای است که انگار دل به شدت در حال سوختن است و تشنگی عاطفیام به میزانی است که نمیتوان آن را با شیشهگری و زیباییهای آن مقایسه کرد.
ز صبح این چمن آگاه نیست غرّهٔ جاه
گشاد بال همان خندهای دگر دارد
هوش مصنوعی: از صبح این چمن خبری ندارد، و از افتخار خود غافل است. کسی که بالهایش را گسترده، همانند او، حالا لبخند دیگری دارد.
به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ
به باد میدهدم گر ز خاک بردارد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی اگر زندگیش تحت تأثیر سرنوشت و چرخ روزگار قرار گیرد، او احساس میکند که به هیچ چیز نمیرسد و صرفاً به نقش پا اشاره دارد. او اگر از زمین برمیخاست، تحولی در زندگیاش ایجاد نمیشد و در حقیقت، به نوعی از بیقدری و ناتوانی خود ابراز ناامیدی میکند.