غزل شمارهٔ ۹۶۶
جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
فنای ما چمنآرای بینقابی اوست
به قدر چاک کتان، ماهتاب میخندد
تلاش آگهیات ننگ غفلت است اینجا
مژه ز هم نگشاییکه خواب میخندد
تهی ز خویش شدن مفت آگهی باشد
ز صفر بر خط ما انتخاب میخندد
کجاست فرصت دیگرکه ما به خود بالیم
محیط نیز در اینجا حباب میخندد
زعلم وفضل بجزعبرت آنچه جمعکنید
گشاد هر ورقش برکتاب میخندد
درنگ راهبرکاروان فرصت نیست
کجا روبمکه هر سو شتاب میخندد
بهدرسگاه ادب حرف و صوف مسخرگیست
ز صد سؤال همین یک جواب میخندد
ز برق حسن کسی را مجال جرات نیست
بپوش چشم که حکم حجاب میخندد
زبان به لاف مده، پاس شرم مغتنم است
چو بازگشت لب موج آب میخندد
غبار صبح تماشاست هرچه باداباد
تو هم بخند جهان خراب میخندد
دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل
کز اشک گرم تو بوی کباب میخندد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
هوش مصنوعی: دنیا کجاست؟ گل زیبایی از پشت نقابی میخندد و صبح با لبخندی از نور آفتاب میدرخشد.
فنای ما چمنآرای بینقابی اوست
به قدر چاک کتان، ماهتاب میخندد
هوش مصنوعی: وجود ما در همنشینی با زیبایی و جلوههای بینظیر اوست، آنچنان که چاکهای کتان، ماه تابان را به خنده میآورد.
تلاش آگهیات ننگ غفلت است اینجا
مژه ز هم نگشاییکه خواب میخندد
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش تو در اینجا به معنای نادانی و غفلت است. اینجا حتی چشمهایت را هم نمیتوانی باز کنی، زیرا خواب باعث مسخرگی اوضاع شده است.
تهی ز خویش شدن مفت آگهی باشد
ز صفر بر خط ما انتخاب میخندد
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از خود خالی شود و به بیهویتی برسد، هیچ ارزشی ندارد و این حالتی است که در آن انتخابها و تصمیمات، شبیه به صفر در خط هستند که فقط برای دیگران مضحک به نظر میرسند.
کجاست فرصت دیگرکه ما به خود بالیم
محیط نیز در اینجا حباب میخندد
هوش مصنوعی: کجا فرصت دیگری پیدا میشود که ما به خودمان رشد و بالندگی دهیم؟ حتی محیط اطرافمان هم به این موضوع اشاره میکند و میخندد.
زعلم وفضل بجزعبرت آنچه جمعکنید
گشاد هر ورقش برکتاب میخندد
هوش مصنوعی: از دانش و فضیلت باید عبرت گرفت؛ آنچه را که جمعآوری کردهاید، در هر ورق از آن، نعمت و برکت نهفته است و برکت آن برکت کتابی است که به شما میخندد.
درنگ راهبرکاروان فرصت نیست
کجا روبمکه هر سو شتاب میخندد
هوش مصنوعی: امکان توقف برای رهبر کاروان وجود ندارد، زیرا در همه جهات زمان در حال حرکت است و هر سو فرصتی را از دست میدهد.
بهدرسگاه ادب حرف و صوف مسخرگیست
ز صد سؤال همین یک جواب میخندد
هوش مصنوعی: در محیط علم و ادب، سخن گفتن و شوخی کردن بیفایده است. از میان صد سؤال مختلف، تنها یک پاسخ باعث خنده میشود.
ز برق حسن کسی را مجال جرات نیست
بپوش چشم که حکم حجاب میخندد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت چهره کسی به قدری خیرهکننده است که هیچکس جرات نمیکند به آن نگاه کند. بهتر است چشمانت را ببندی، زیرا حجاب و پوشش او چنان魅力ی دارد که خود را به نمایش میگذارد.
زبان به لاف مده، پاس شرم مغتنم است
چو بازگشت لب موج آب میخندد
هوش مصنوعی: زبان را بیهوده به سخنهای بزرگ متهم نکن، زیرا حفظ حیا و شرم ارزشمند است. وقتی لبهای آب برمیگردد، به آرامی میخندد.
غبار صبح تماشاست هرچه باداباد
تو هم بخند جهان خراب میخندد
هوش مصنوعی: غبار صبح نشانه تماشا و زیبایی است؛ هرچه که باشد، تو هم بخند زیرا که جهان ناامید و خراب نیز به این خنده تو پاسخ میدهد.
دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل
کز اشک گرم تو بوی کباب میخندد
هوش مصنوعی: وقتی دل تو همچون شمع به خاطر دوری داغ و سوخته شده است، بیخبر از آن که اشکهای داغ تو بوی کباب را به مشام میرساند و این موضوع به نوعی خندهآور است.