گنجور

غزل شمارهٔ ۹۶۴

صبری‌که صبح این باغ از ما جدا نخندد
گل می رسد دو دم باش تا بر قفا نخندد
جمعیت دل اینجاست موقوف بستن لب
این غنچه را دمی چند بگذار تا نخندد
تا فکرکفر و دین‌ است چندین‌ شک و یقین است
گر طور دانش اینست مجنون چرا نخندد
ماتمسراست دنیا تا چند شادی اینجا
ای محرمان بگریید کس در عزا نخندد
جز سعی بی‌نشانی ننگ فسرده جانی‌ست
بایدگذشت ازین دشت تا نقش پا نخندد
گر پیرم درین باغ از شرم لب ‌گشاید
گل با وجود شبنم دندان‌نما نخندد
زانوپرستی‌ام را با صد بهار ناز است
شمع بساط تسلیم سر بر هوا نخندد
عریانی اعتباری‌ست‌،‌افلاسن هم شعاری‌ست
دلق کهن بهاری‌ست گر میرزا نخندد
دور غنا و افلاس یک باده و دو جامند
گر با کریم شرمیست پیش‌گدا نخندد
ای‌کارگاه عبرت انجام عمر پیریست
قد دوتا دولب شد مرگ ازکجا نخندد
چون نام بر زبانها ننشسته راه خودگیر
نقش نگین نگردی تا برتو جا نخندد
زان چهرهٔ عرقناک بی‌پردگی چه حرفست
آن‌گل‌که آبیارش باشد حیا نخندد
پاس حضور الفت از عالمیست‌کانجا
گر زخم هم بخندد از خم جدا نخندد
هرچند گرد امکان دامان صبح گیرد
بیدل‌شکستن رنگ برروی ما نخندد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبری‌که صبح این باغ از ما جدا نخندد
گل می رسد دو دم باش تا بر قفا نخندد
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی‌ای که در این باغ صبحگاهی از ما جدا نمی‌شود، باعث می‌شود گل‌ها با دو دم به ما برسند، پس تا زمانی که برگردیم، نباید بخندیم.
جمعیت دل اینجاست موقوف بستن لب
این غنچه را دمی چند بگذار تا نخندد
هوش مصنوعی: جمعیتِ دل در اینجا حاضر است؛ برای چند لحظه‌ای بگذار تا غنچه این لب‌ها بسته نماند و بخندد.
تا فکرکفر و دین‌ است چندین‌ شک و یقین است
گر طور دانش اینست مجنون چرا نخندد
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان به فکر کفر و دین باشد، همواره درگیر شک و یقین خواهد بود. اگر دانش به این شکل باشد، پس چرا مجنون نباید بخندد؟
ماتمسراست دنیا تا چند شادی اینجا
ای محرمان بگریید کس در عزا نخندد
هوش مصنوعی: دنیا هیچ‌گاه جای شادی نیست، بنابراین ای دوستان نزدیک، در اینجا گریه کنید، زیرا هیچ‌کس در عزاداری نمی‌خندد.
جز سعی بی‌نشانی ننگ فسرده جانی‌ست
بایدگذشت ازین دشت تا نقش پا نخندد
هوش مصنوعی: تنها تلاش بی‌ثمر و بی‌هدف، زندگی را خسته‌کننده می‌کند. باید از این مرحله عبور کرد تا اثرات گذشته نتوانند بر ما بخندند.
گر پیرم درین باغ از شرم لب ‌گشاید
گل با وجود شبنم دندان‌نما نخندد
هوش مصنوعی: اگرچه من در این باغ پیر شده‌ام، اگر گل به خاطر شرم لب بگشاید، حتی با وجود شبنم که مثل دندان می‌درخشد، نمی‌خندد.
زانوپرستی‌ام را با صد بهار ناز است
شمع بساط تسلیم سر بر هوا نخندد
هوش مصنوعی: من به خاطر دلبرانه‌ام و عشق‌ام که همچون صد بهار زیباست، هرگز تسلیم نمی‌شوم و در برابر مشکلات سر فرود نمی‌آورم و نمی‌گذارم که شمع امیدم خاموش شود.
عریانی اعتباری‌ست‌،‌افلاسن هم شعاری‌ست
دلق کهن بهاری‌ست گر میرزا نخندد
هوش مصنوعی: برهنگی فقط یک مفهوم است و افلاطون هم فقط شعری گفته است. این پالتوی قدیمی بهاری است، اگر میرزا نلید بخندد.
دور غنا و افلاس یک باده و دو جامند
گر با کریم شرمیست پیش‌گدا نخندد
هوش مصنوعی: دو حالت وجود دارد؛ یکی شادی و ثروت و دیگری فقر و افسردگی. اگر در کنار شخص بخشنده‌ای باشی، حتی اگر به فقیران نزدیک شوی، هرگز نمی‌توانی بر او خنده کنی یا او را تحقیر کنی.
ای‌کارگاه عبرت انجام عمر پیریست
قد دوتا دولب شد مرگ ازکجا نخندد
هوش مصنوعی: زندگی انسان در واقع کارگاهی است که درس عبرت‌هایی به ما می‌دهد. در دوران پیری، با نزدیک شدن به مرگ، این موضوع بیشتر نمایان می‌شود و انسان باید به آن توجه کند. در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که مرگ به راحتی از انسان نمی‌گذرد و همواره باید برای آن آماده بود.
چون نام بر زبانها ننشسته راه خودگیر
نقش نگین نگردی تا برتو جا نخندد
هوش مصنوعی: وقتی که نام تو بر زبان‌ها نیفتد، بهتر است که خودت را به راهی دیگر مشغول کنی تا مانند نقشی بر روی نگین نشوی و دیگران بر تو یا زندگی‌ات بخندند.
زان چهرهٔ عرقناک بی‌پردگی چه حرفست
آن‌گل‌که آبیارش باشد حیا نخندد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک فرد اشاره دارد که با وجود جذابیتش، حیا و شرم نباید او را تحت تأثیر قرار دهد. در واقع، آن چهرهٔ زیبا و جذاب باید همچنان مرزهایی از حیا را حفظ کند تا جذابیتش را بیشتر کند و به درستی در جامعه پذیرفته شود.
پاس حضور الفت از عالمیست‌کانجا
گر زخم هم بخندد از خم جدا نخندد
هوش مصنوعی: حضور عشق و دوستی از دنیای خاصی است که در آن حتی اگر درد و زخم نیز وجود داشته باشد، نمی‌تواند شادی و خنده را از بین ببرد و جدایی از آن به هیچ وجه خنده‌آور نخواهد بود.
هرچند گرد امکان دامان صبح گیرد
بیدل‌شکستن رنگ برروی ما نخندد
هوش مصنوعی: هرچند که صبح ممکن است با زیبایی‌هایش ما را بگیرد، اما ما به دلایل خود همچنان دست از شادی و لبخند برنخواهیم داشت.

حاشیه ها

1398/09/13 10:12
سعید اسکندری

بی ششم: گر پیری‌ام در این باغ

1398/09/13 18:12
سعید اسکندری

بیت 8: افلاس هم شعاری‌ست

1398/09/13 18:12
سعید اسکندری

بیت8:افلاس هم شعاری‌ست