غزل شمارهٔ ۹۶۰
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
که سرتاپای من یک جبههٔ هموار میبندد
گرفتم تاب آغوشت ندارم، گردش چشمی
تمنا نقش امیدی به این پرگار میبندد
بقدرگردش رنگ آسیای نوبت است اینجا
دو روزی خون ما هم گل به دست یار میبندد
به این تمکین شیرین هرکجا از ناز برخیزی
گره در نیشکر پیش قدت زنّار میبندد
ییام عافیت خواهی ز امید نفس بگسل
ندامت نغمهساز عبرتی کاین تار می بندد
به ناموس حیا باید عرق در جبهه دزدیدن
ز شبنم گلشن ما رخنه بر دیوار میبندد
نمیباشد حریف حسن تحقیق از حیا غافل
شکوه برق این وادی مژه ناچار میبندد
گر از رینی بیداد نازت شکوه پردازم
شکست دل پر طاووس بر منقار میبندد
بهاینشوقیکهمنچونگلبهپیراهن نمیگنجم
سر گرد سرت گردیدنم دستار میبندد
ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل
تعلق نقش مضمونی که دل بسیار میبندد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد
هوش مصنوعی: به یاد تو، هر کجا که میروم، رنگ و حالتم تغییر میکند. از زیبایی گلها در زمین تا آسمان، همه جا، نشانههایی از تو را با خود دارم.
چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت
تپش بر جوهر آیینه موسیقار میبندد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بدون تو ساکت باشم، وقتی که درد آرزوی تو نواهای قلبم را به صدا درمیآورد؟
سجودی میبرم چون سایه کلک آفرینش را
که سرتاپای من یک جبههٔ هموار میبندد
هوش مصنوعی: من با تواضع و افتادگی به پیشگاه آفرینش میروم، چرا که تمام وجودم را در پوششی از آرامش و سکون قرار میدهد.
گرفتم تاب آغوشت ندارم، گردش چشمی
تمنا نقش امیدی به این پرگار میبندد
هوش مصنوعی: من در آغوش تو محو شدهام و نمیتوانم جدا شوم؛ اما نگاهی از تو با خود امید و آرزو به همراه دارد که به این دایرهی زندگی میچسبد.
بقدرگردش رنگ آسیای نوبت است اینجا
دو روزی خون ما هم گل به دست یار میبندد
هوش مصنوعی: به اندازه چرخش رنگ آسیای زندگی، هر کس نوبتی دارد. در اینجا، تنها دو روز، خون ما هم به دست معشوق گل تبدیل میشود و تزئیناتی برای او فراهم میآورد.
به این تمکین شیرین هرکجا از ناز برخیزی
گره در نیشکر پیش قدت زنّار میبندد
هوش مصنوعی: هر جا که با ناز و زیبایی برخیزی، گرههای نیشکر به گونهای به پای تو بند میشوند که نشان از زیبایی و محبوبیت تو دارند.
ییام عافیت خواهی ز امید نفس بگسل
ندامت نغمهساز عبرتی کاین تار می بندد
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش و آسایش هستی، باید از امید وابسته به نفس جدا شوی. پشیمانی و سرزنش میتواند تو را به تلخی برساند، زیرا این احساسات مثل تارهایی هستند که آزادی تو را محدود میکنند.
به ناموس حیا باید عرق در جبهه دزدیدن
ز شبنم گلشن ما رخنه بر دیوار میبندد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به اهمیت و ارزش های اخلاقی و اجتماعی اشاره میکند. او میگوید که حیا و عفت باید مانند یک حامی در برابر زشتی ها و تجاوزها عمل کند. شبنم گلشن، نماد زیبایی و پاکی است که باید از آن محافظت کرد و این زیبایی نمیتواند به راحتی تحت تاثیر آسیبها قرار گیرد. به عبارت دیگر، پیام این بیت این است که باید از ارزشها و زیباییهای زندگی و جامعه خود با قاطعیت دفاع کنیم.
نمیباشد حریف حسن تحقیق از حیا غافل
شکوه برق این وادی مژه ناچار میبندد
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه حیا به قدری چشمنواز است که هیچکس نمیتواند با آن رقابت کند. در این وادی، زیبایی چشمان کسی که حیا دارد، به اندازهای است که دیگران ناچار میشوند چشمهایشان را ببندند.
گر از رینی بیداد نازت شکوه پردازم
شکست دل پر طاووس بر منقار میبندد
هوش مصنوعی: اگر از زیباییها و ناز تو شکایت کنم، دل شکستهام همچون طاووس بر روی منقار خود مینشیند و غم را به دوش میکشد.
بهاینشوقیکهمنچونگلبهپیراهن نمیگنجم
سر گرد سرت گردیدنم دستار میبندد
هوش مصنوعی: با این اشتیاقی که دارم، مثل گلی نمیتوانم در لباس خود جا شوم. احساساتم بهقدری زیاد است که دور خودم میچرخم و این شادی و شگفتی مثل گفتار در بند بر سرم میآید.
ز ننگ ابتذالم آب خواهد ساختن بیدل
تعلق نقش مضمونی که دل بسیار میبندد
هوش مصنوعی: از شرم و ذلت نمیتوانم خود را در معرض آبروریزی قرار دهم. بیدل، وابستگی به تصاویری که دل را به خود جلب میکند، باعث میشود که احساسات عمیقی در من ایجاد شود.