غزل شمارهٔ ۹۵۷
هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد
بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد
به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم
گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد
به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل
گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد
به هم چشمان خیال امتیازم آب میسازد
خدایا قطرهام بیرون این دریا گهر بندد
ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را
به طومار نمو مهر است در هرجا ثمر بندد
جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان
که ناهنجاریت در خانهٔ آیینه خر بندد
جنون گل عیانست از گریبانچاکی اجزا
که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد
جهانی در غبار ما و من ماند از عدم غافل
حذر از سیر صحرایی که راه خانه بربندد
به بزم عشق پر بیجرأت تمهید زنهارم
مگر اشکی چو مژگان بر سرانگشتم جگر بندد
وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسبانم
حضور بوریا یارب به پهلویم شکر بندد
ز بس وارستگی میجوشد از بنیاد من بیدل
پرنگ، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد
بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد
هوش مصنوعی: حسرت و تمنا تا چه زمانی بر دل انسان اثر بگذارد، که من خواهم دزدید در خود آغوشی که بتواند تمام جهان را در بر بگیرد.
به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم
گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد
هوش مصنوعی: من در حال تلاش هستم تا این زنجیرهای که به نفس من بسته شده را پاره کنم، اما نمیدانم تا کی میتوانم این کار را بکنم، چون به اندازه دانههای تسبیح، جای گیر کردن در مشکلات و دردسرها دارم.
به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل
گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد
هوش مصنوعی: من میخواهم همچون شمعی آزاد باشم تا بتوانم این محفل را روشن کنم و رشتهای از نور و زیبایی را که به دستارم میپیوندد، به دیگران هدیه دهم.
به هم چشمان خیال امتیازم آب میسازد
خدایا قطرهام بیرون این دریا گهر بندد
هوش مصنوعی: خدای من، چشمان خیال و آرزوهایم به من امتیاز ویژهای میدهند که مانند قطرهای از دریا، میتوانم جواهرات گرانبهایی را از آن بگیرم.
ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را
به طومار نمو مهر است در هرجا ثمر بندد
هوش مصنوعی: میتوان گفت که نتیجهای که از خواستهها و آرزوها به دست میآید، مانند نخل درختی است که در یک باغ میروید و میوه میدهد. این میوه، نشانهی محبت و محبتورزی است و در هر مکانی که قرار گیرد، ثمرات خود را نشان میدهد.
جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان
که ناهنجاریت در خانهٔ آیینه خر بندد
هوش مصنوعی: جهان نشاندهندهٔ حقیقتهاست و اگر در آن غفلت کنی، ناهنجاریها و کاستیهایت به وضوح نمایان میشود، مانند اینکه آینهای که در خانه است، واقعیت را به تو نشان میدهد.
جنون گل عیانست از گریبانچاکی اجزا
که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد
هوش مصنوعی: دیوانگی آن چنان روشن است که وقتی بخشی را از خود جدا کند، حتی سنگها از وحشت به لرزه درمیآیند و آتش نیز به خواب میرود.
جهانی در غبار ما و من ماند از عدم غافل
حذر از سیر صحرایی که راه خانه بربندد
هوش مصنوعی: یکی از نکات مهم این است که در زندگی مراقب باشیم و از خودخواهی دوری کنیم، زیرا این خودخواهی میتواند ما را از مسیر صحیح بازدارد و به بیراهه بکشاند. همچنین باید به یاد داشته باشیم که تکیه بر چیزهای ناپایدار و فانی ممکن است ما را از هدفهای اصلیمان دور کند. در عین حال، خطرات و چالشهایی وجود دارد که میتواند ما را از رسیدن به خانهای که آرزو داریم، بازدارد. پس باید هوشیار باشیم و از اشتباهات گذشته درس بگیریم.
به بزم عشق پر بیجرأت تمهید زنهارم
مگر اشکی چو مژگان بر سرانگشتم جگر بندد
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان حاضر شدم و از ترس دلم نمیخواهد که دچار مشکل شوم، زیرا اگر اشکی از چشمانم بریزد، این درد و غم به جانم میچسبد.
وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسبانم
حضور بوریا یارب به پهلویم شکر بندد
هوش مصنوعی: وفا تا زمانی که شیرینی خود را از دست نداده، مرا به هم پیوند میدهد. کاش در کنارم، کسی باشد که به من محبت و لطف کند.
ز بس وارستگی میجوشد از بنیاد من بیدل
پرنگ، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد
هوش مصنوعی: به دلیل رهایی و آزادگی زیادی که در وجودم حس میکنم، دیگر نمیتوانم با هر چیزی ارتباط برقرار کنم. برای من، ذات و سرشت اصلیام چنان است که دیگر نمیتوانم به راحتی به تصویر یا نقشی که دیگران از من میسازند، وابسته شوم.