غزل شمارهٔ ۹۵۵
ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد
دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد
طبیعت مست ابرامست بر خواهش تغافل زن
مباد این هرزهتاز حرص بر دست توپا بندد
به زنگار تجاهل داغ کن آیینهٔ دل را
که چون صیقل زدی صد زنگ تهمت بر صفا بندد
سلوک ناملایم نفرت احباب میخواهد
نچینی پیش خود سنگی که راه آشنا بندد
غبار سرمه داردکوچهٔ جولان استغنا
چو دل بیمطلبافتد بر نفس راه صدا بندد
فلک در خورد جهد خلق مواج است آفاقش
عرقها خشک گردد تا پر این آسیا بندد
گذشتن مشکل است از ورطهٔ ابرام مطلبها
کسی تاکی دربندریا پل از دست دعا بندد
تغافلکاروان بینیازی همتی دارد
که دل همگر شود بارش بهپشت چشمما بندد
لب اظهار یکسر سر به مُهر عبرت است اینجا
عرق هر عقده کز مطلب گشایم بر حیا بندد
جنون حیرتم مستوری نارش نمیخواهد
مگر مژگان بهم آرمکه او بند قبا بندد
به رنگی برده است از خویش آن دست نگارینم
که گر نقاش خواهد نقش من بندد حنا بندد
بهشتی نیست چون آیینه بیدل حسن خودبین را
خیال او اگر بر من نبندد دلکجا بندد
غزل شمارهٔ ۹۵۴: به اندک شوخیی بنیاد تمکینکنده میگرددغزل شمارهٔ ۹۵۶: تا کاتب ایجادم نقش من و ما بندد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد
دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که ما باید راه و روش درست رفتار را یاد بگیریم، زیرا کسی برای ما این کار را نمیکند. اگر صدای ما قوی باشد، ممکن است جهان اطراف را تحت تأثیر قرار دهد و در نتیجه، موضوع اصلی ما به خوبی منتقل شود.
طبیعت مست ابرامست بر خواهش تغافل زن
مباد این هرزهتاز حرص بر دست توپا بندد
هوش مصنوعی: طبیعت بهگونهای است که انسان را به سمت خواستهها و آرزوهایش سوق میدهد. اما نباید فریب این میلهای کاذب را خورد و در دام حرص و طمع بیفتی، چرا که این احساسات میتوانند دست و پای انسان را ببندند و او را محدود کنند.
به زنگار تجاهل داغ کن آیینهٔ دل را
که چون صیقل زدی صد زنگ تهمت بر صفا بندد
هوش مصنوعی: آیینه دل را با داغ تجاهل زنگار بزن تا وقتی که آن را صیقل بدهی، تمام زنگها و تهمتها را از روی آن پاک کنی و به صفایی برسی.
سلوک ناملایم نفرت احباب میخواهد
نچینی پیش خود سنگی که راه آشنا بندد
هوش مصنوعی: سفرهای دشوار و پرچالش، نیازمند دوری از دشمنیها و کینههاست. نباید مانعی را که ممکن است در مسیر آشنایان ایجاد دردسر کند، در کنار خود قرار دهی.
غبار سرمه داردکوچهٔ جولان استغنا
چو دل بیمطلبافتد بر نفس راه صدا بندد
هوش مصنوعی: غبار سرمه بر کوچهای نشسته که نشان از زیبایی و قدرت دارد. هنگامی که دل انسان بدون درخواست و خواستهای فرود آید، نفس او به طور غیر ارادی صدای خود را خاموش میکند.
فلک در خورد جهد خلق مواج است آفاقش
عرقها خشک گردد تا پر این آسیا بندد
هوش مصنوعی: جهان همچون دریاست که مردم در تلاطم آن هستند و به خاطر این تلاش و جهد، آسمان از شدت فعالیتها و رنجها خیس و پر از عرق میشود تا بلکه بتواند این آسیاب زندگی را بچرخاند.
گذشتن مشکل است از ورطهٔ ابرام مطلبها
کسی تاکی دربندریا پل از دست دعا بندد
هوش مصنوعی: عبور از دشواریها و چالشها کار سادهای نیست. فقط افرادی که عزم راسخی دارند میتوانند با دعا و اراده، از این موانع عبور کنند و به مقصد برسند.
تغافلکاروان بینیازی همتی دارد
که دل همگر شود بارش بهپشت چشمما بندد
هوش مصنوعی: کاروانی که به بینیازی تکیه دارد، تلاش و ارادهای دارد که میتواند دل دیگران را در خود مشغول کند و آنها را وادار کند تا به چیزهایی که به آن نیاز ندارند، وابسته شوند.
لب اظهار یکسر سر به مُهر عبرت است اینجا
عرق هر عقده کز مطلب گشایم بر حیا بندد
هوش مصنوعی: این جا لبها به شکلی نشاندهندهای از حالت اندیشه و عبرتاند، و هر قطره عرق که از فشار و سختی به وجود میآید، مانع از بیان حقایق و افکار میشود.
جنون حیرتم مستوری نارش نمیخواهد
مگر مژگان بهم آرمکه او بند قبا بندد
هوش مصنوعی: عشق و دیوانگی من چنان عمیق است که حتی آتش آن هم به پنهانکاری نیاز ندارد. تنها چیزی که باید انجام دهم این است که با چشمانم، پردهی دل را کنار بزنم تا او به من توجه کند و دوخت قبا و لباسش را بر تن کند.
به رنگی برده است از خویش آن دست نگارینم
که گر نقاش خواهد نقش من بندد حنا بندد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دست زیبای من به گونهای رنگین شده است که اگر نقاشی بخواهد تصویر مرا بکشد، باید از حنا استفاده کند. در واقع، اشاره به زینت و جذابیت دستها دارد و نشاندهنده زیبایی و هنر است.
بهشتی نیست چون آیینه بیدل حسن خودبین را
خیال او اگر بر من نبندد دلکجا بندد
هوش مصنوعی: بهشتی وجود ندارد که مانند آیینهای، زیبایی خودپسند را به تصویر بکشد. اگر خیال او بر دل من نفوذ نکند، پس دل من کجا دیگر میتواند آرام بگیرد؟