گنجور

غزل شمارهٔ ۹۵۴

به اندک شوخیی بنیاد تمکین‌کنده می‌گردد
حیا تا لب گشود از هم تبسم خنده می‌گردد
تنزه گر هوس باشد مجوشید آن قدر با هم
که صحبت از سریشم اختلاطی‌کنده می‌گردد
تغافل‌حکم همواری‌ست‌کوه و دشت امکان را
به‌چندین تخته یک ‌تحریک‌ مژگان ‌رنده می‌گردد
به‌عزلت ساز و ایمن زی‌که در خلق وفا دشمن
سگ دیوانهٔ مطلب مرسها کنده می‌گردد
به برق تیغ استغنا حذر ازگردن‌افرازی
درین میدان فلک هم سر به پیش افکنده می‌گردد
خیال رفتگان رفتن ندارد همچو داغ از دل
به عبرت چون رسد نقش قدم پاینده می‌گردد
گرانی بر طبایع از غرور قدر نپسندی
درین بازار جنس کم‌بها ارزنده می‌گردد
قناعت می‌کند در خوشه‌چینی خرمن‌آرایی
قبا چون پنبه‌ها بر خویش دوزد ژنده می‌گردد
نه انجم دانم و نی دورگردون لیک می دانم
جهان رنگ است و یکسر گرد گرداننده می‌گردد
عرقها می‌کنم چون شمع و سردر جیب می‌د‌‌زدم
علاجی نیست هستی از عدم شرمنده می‌گردد
اگر تسخیر دلها در خیالت بگذرد بیدل
به احسان جهدکن ‌کاینجا خدایی بنده می‌گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به اندک شوخیی بنیاد تمکین‌کنده می‌گردد
حیا تا لب گشود از هم تبسم خنده می‌گردد
هوش مصنوعی: با یک شوخی کوچک، حیا به آرامی کم رنگ می‌شود و وقتی که لب‌ها باز می‌شوند، خنده و شادی به وجود می‌آید.
تنزه گر هوس باشد مجوشید آن قدر با هم
که صحبت از سریشم اختلاطی‌کنده می‌گردد
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیای پر از هوس و خواسته‌ها غرق شود، نباید آنقدر به خود مشغول شود که صحبت از چیزهای عمیق و مهم زندگی و قداست آن‌ها را فراموش کند.
تغافل‌حکم همواری‌ست‌کوه و دشت امکان را
به‌چندین تخته یک ‌تحریک‌ مژگان ‌رنده می‌گردد
هوش مصنوعی: غفلت و بی‌توجهی عاملی است که می‌تواند راه‌راهی را برای انسان هموار کند و ممکن است به سادگی با یک اشاره از چشم‌های زیبا، تغییر مسیر دهد.
به‌عزلت ساز و ایمن زی‌که در خلق وفا دشمن
سگ دیوانهٔ مطلب مرسها کنده می‌گردد
هوش مصنوعی: به دوری از جمع و آرامش در خلوت خود بپرداز، چرا که در میان مردم وفاداری کم است و دشمنی همچون سگی دیوانه در کمین است.
به برق تیغ استغنا حذر ازگردن‌افرازی
درین میدان فلک هم سر به پیش افکنده می‌گردد
هوش مصنوعی: در این دنیای پرچالش و هیجان، کسانی که به قدرت و توانایی‌های خود مغرور می‌شوند باید مراقب باشند، زیرا حتی ستارگان آسمان نیز با احتیاط رفتار می‌کنند و سرهای خود را پایین می‌آورند.
خیال رفتگان رفتن ندارد همچو داغ از دل
به عبرت چون رسد نقش قدم پاینده می‌گردد
هوش مصنوعی: یاد و خاطر تفاوتی از دل نمی‌رود، مانند زخم که همیشه حس می‌شود. وقتی به گذشته فکر می‌کنیم، رد پای خاطرات همیشه باقی می‌ماند و باارزش می‌گردد.
گرانی بر طبایع از غرور قدر نپسندی
درین بازار جنس کم‌بها ارزنده می‌گردد
هوش مصنوعی: اگر زیادی بر خودبزرگ‌بینی برتری خود را نپسندی، در چنین وضعیتی کالاهای بی‌ارزش در بازار ارزش بیشتری پیدا می‌کنند.
قناعت می‌کند در خوشه‌چینی خرمن‌آرایی
قبا چون پنبه‌ها بر خویش دوزد ژنده می‌گردد
هوش مصنوعی: شخصی که قناعت را پیشه خود کرده، به سادگی در جمع‌آوری نعمت‌ها و نعمت‌های زندگی می‌پردازد و مانند پنبه‌هایی که به لباس جمع می‌شود، لباس‌های خود را به آرامی و بی‌پروایی به هم می‌دوزد و دچار فرسودگی می‌شود.
نه انجم دانم و نی دورگردون لیک می دانم
جهان رنگ است و یکسر گرد گرداننده می‌گردد
هوش مصنوعی: من نه به ستاره‌ها و نه به چرخه‌ی آسمانی آگاهی دارم، ولی می‌دانم که دنیا تنها رنگ‌هاست و همه چیز تحت تأثیر یک نیروی گرداننده قرار دارد.
عرقها می‌کنم چون شمع و سردر جیب می‌د‌‌زدم
علاجی نیست هستی از عدم شرمنده می‌گردد
هوش مصنوعی: من مانند یک شمع عرق می‌ریزم و در جیبم مخفی می‌مانم؛ راهی برای درمان وجود ندارد؛ وجود من از عدم و ناتوانی شرمنده می‌شود.
اگر تسخیر دلها در خیالت بگذرد بیدل
به احسان جهدکن ‌کاینجا خدایی بنده می‌گردد
هوش مصنوعی: اگر در ذهن تو خیال تسخیر دل‌ها بگذرد، سعی کن با نیکی و احسان عمل کنی، زیرا در این دنیا خدایی وجود دارد که بنده‌اش محسوب می‌شود.