غزل شمارهٔ ۹۵۳
ز انداز نگاهت فتنه برق آهنگ می گردد
به شوخیهای نازت بزم امکان تنگ میگردد
طلسم حیرتی دارد تماشاگاه اسرارت
که هرکس میرود هشیارآنچا دنگ می گردد
نمیدانم هوا پروردهٔ شوق چه گلزارم
که همچون بوی گل رنگم برون رنگ می گردد
دل آزاد ما بار تکلف برنمیدارد
بر ابن آیینه عکس هرچه باشد زنگ میگردد
هوس در حسرت کنج لبی خون میخورد کانجا
گریبان میدرّد از بس تبسم تنگ میگردد
دو عالم خوب و زشت از صافی دل کردهایم انشا
قیامت میشود آیینه چون بیرنگ میگردد
خزان هوش ما دارد بهار شرم معشوقان
در آنجا تا حیا میبالد اینجا رنگ می گردد
ندانم مطرب بزمت چه ساغر در نفس دارد
که شوق از بیخودی گرد سر آهنگ میگردد
به سعی خود نظر کردن دلیل دوری است اینجا
شمار گام هر جا جمع شد فرسنگ میگردد
محبتپیشهای بیدل مترس از وضع رسوایی
که عاشق تشنهٔ خون دو عالم ننگ میگردد
غزل شمارهٔ ۹۵۲: به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ میگرددغزل شمارهٔ ۹۵۴: به اندک شوخیی بنیاد تمکینکنده میگردد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز انداز نگاهت فتنه برق آهنگ می گردد
به شوخیهای نازت بزم امکان تنگ میگردد
هوش مصنوعی: نگاه تو همچون یک جادو، باعث ایجاد هیجان و حرکت میشود و شوخیهای دلنشین تو، فضای این دنیا را به تنگنا میکشاند.
طلسم حیرتی دارد تماشاگاه اسرارت
که هرکس میرود هشیارآنچا دنگ می گردد
هوش مصنوعی: مکان تماشای رازها و شگفتیها به قدری شگفتانگیز است که هر کسی به آنجا میرود، به یکباره حیرت زده و غافلگیر میشود و دیگر نمیتواند هوشیار بماند.
نمیدانم هوا پروردهٔ شوق چه گلزارم
که همچون بوی گل رنگم برون رنگ می گردد
هوش مصنوعی: نمیدانم چه احساسی دارم که مرا شبیه به یک گلزار پر از عطر گل کرده است، طوری که رنگ و روح من تحت تاثیر این شوق تغییر کرده است.
دل آزاد ما بار تکلف برنمیدارد
بر ابن آیینه عکس هرچه باشد زنگ میگردد
هوش مصنوعی: دل آزاد ما نیازی به تحمل سختیها ندارد، چون هرچه در آینه نشان داده شود، در نهایت به زنگار تبدیل میشود.
هوس در حسرت کنج لبی خون میخورد کانجا
گریبان میدرّد از بس تبسم تنگ میگردد
هوش مصنوعی: شوق و آرزوی داشتن لبانی که در حسرت است، دل را میخورد و عذاب میدهد، زیرا در آنجا به خاطر لبخندهای کم و نادر، گردن و گردننمایی به شدت میکشد.
دو عالم خوب و زشت از صافی دل کردهایم انشا
قیامت میشود آیینه چون بیرنگ میگردد
هوش مصنوعی: ما از دل خود دنیا و آخرت، خوب و بد را پاک کردهایم. امیدواریم در قیامت، مانند آینهای بیرنگ، حقیقتها نمایان شوند.
خزان هوش ما دارد بهار شرم معشوقان
در آنجا تا حیا میبالد اینجا رنگ می گردد
هوش مصنوعی: خزان ما به اندازهای غمگین و بیروح است که در مقابل بهار زیبایی معشوقان، احساس شرم میکنیم. در جایی که حیا و عفت وجود دارد، ما اینجا رنگ میبازیم و به افسردگی دچار میشویم.
ندانم مطرب بزمت چه ساغر در نفس دارد
که شوق از بیخودی گرد سر آهنگ میگردد
هوش مصنوعی: نمیدانم که این نوازنده در خود چه رازی دارد که شوق و هیجان مانند گردی دور آهنگش میچرخد.
به سعی خود نظر کردن دلیل دوری است اینجا
شمار گام هر جا جمع شد فرسنگ میگردد
هوش مصنوعی: به تلاش و کوشش خود توجه کردن، نشانهای از دوری و فاصله است. در اینجا، وقتی هر قدمی که برمیداری به هم جمع شود، به مسافتهای طولانی تبدیل میشود.
محبتپیشهای بیدل مترس از وضع رسوایی
که عاشق تشنهٔ خون دو عالم ننگ میگردد
هوش مصنوعی: عاشقانی که به عشق و محبت مشغولاند نباید از رسوایی و عواقب کار خود بترسند، زیرا در دل عاشق، این اشتیاق و نیاز به عشق وجود دارد که به خاطر آن حتی از عواقب سخت و ننگآور نیز گذشت میکند.