غزل شمارهٔ ۹۴۹
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
که هوشیاری و مستی خراب میگردد
نگاه من بهگل عارض عرقناکت
شناوریست که بر روی آب میگردد
فروغ بزم بهار انچه دیدهای امروز
همین گل است که فردا گلاب میگردد
بگیر راه جنون بگذر از عمارت هوش
که این بنا به نگاهی خراب میگردد
به فهم نسخهٔ هستی چرا نه نازکنیم
که نقطهٔ شک ما انتخاب میگردد
چو عمر اگر بشوی همعنان خودداری
قدم به هرچه گذاری رکاب میگردد
کمند گردن آرام نارساییهاست
شکسته بالی نظّاره خواب میگردد
غرور طاقت ما با شکست نزدیک است
دمیکه قطره ببالد حباب میگردد
ز عافیت گره اعتبار خویشتنیم
چو نقطه بگذرد از خود کتاب میگردد
به عالمیکهگلت مست جلوهپیماییست
گشودن مژه جام شراب میگردد
ز سیل کاری اشک ندامتم درباب
که آرزو چقدر بی تو آب میگردد
نفس به سینهٔ بیدل ز شعلهٔ شوقت
چو دود در قفس پیچ و تاب میگردد
غزل شمارهٔ ۹۴۸: سیه مستی به دور ساغرت بیتاب میگرددغزل شمارهٔ ۹۵۰: چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
هوش مصنوعی: به خاطر نگاه تو، موفقیت به دست میآید و حیرت آینه مانند تابش آفتاب میشود.
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
هوش مصنوعی: به خاطر گرمای وجودت، زیبایی تو مانند یک تبخال در کنار لب ظرف نوشیدنی میدرخشد و تو را به محفل شادمانی دعوت میکند.
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
که هوشیاری و مستی خراب میگردد
هوش مصنوعی: نمیدانم چه حالتی است زمانی که به دنبال تو هستم، زیرا در این حالت نه کاملاً هوشیارم و نه کاملاً مست؛ همگی در هم ریخته و خراب شدهاند.
نگاه من بهگل عارض عرقناکت
شناوریست که بر روی آب میگردد
هوش مصنوعی: نگاه من به چهرهی زیبایت مانند قطرهای است که روی آب شناور میخواهد بماند و به آرامی حرکت میکند.
فروغ بزم بهار انچه دیدهای امروز
همین گل است که فردا گلاب میگردد
هوش مصنوعی: این گل زیبا که امروز در بزم بهار میدرخشد، فردا به عطر گلاب تبدیل خواهد شد.
بگیر راه جنون بگذر از عمارت هوش
که این بنا به نگاهی خراب میگردد
هوش مصنوعی: مسیر دیوانگی را در پیش بگیر و از ساختمان عقل دور شو، زیرا این بنا با یک نگاه نابود میشود.
به فهم نسخهٔ هستی چرا نه نازکنیم
که نقطهٔ شک ما انتخاب میگردد
هوش مصنوعی: چرا به درک حقیقت وجودی خود ننازیم، در حالی که نقطهی تردید و شک ما همین انتخابهای ما را شکل میدهند؟
چو عمر اگر بشوی همعنان خودداری
قدم به هرچه گذاری رکاب میگردد
هوش مصنوعی: اگرچه زمان و عمر به سرعت میگذرد و ممکن است تلاش کنی خود را از آن دور نگهداری، اما هر قدمی که برداری همیشه با یاد گذشته همراه خواهد بود.
کمند گردن آرام نارساییهاست
شکسته بالی نظّاره خواب میگردد
هوش مصنوعی: کمند گردن، نمادی از آرامش و نارساییهای زندگی است. در این حال، پرندهای که بالهایش شکستهاند، در حال نظارهگر خواب و آرامش است. این تصویر نشاندهنده تضاد بین زیبایی و نقص، و همچنین آرامشی است که در دل مشکلات وجود دارد.
غرور طاقت ما با شکست نزدیک است
دمیکه قطره ببالد حباب میگردد
هوش مصنوعی: غرور ما تحمل چندانی ندارد و به زودی با کوچکتری شکست به هم میریزد. مانند حبابی که به محض اینکه قطرهای در آن ریخته شود، میترکد.
ز عافیت گره اعتبار خویشتنیم
چو نقطه بگذرد از خود کتاب میگردد
هوش مصنوعی: ما در شرایط آرامش و امنیت به اعتبار و ارزش خود توجه داریم، اما اگر لحظهای از خود جدا شویم و فراتر از خود برویم، آنگاه این اعتبار به یک داستان تبدیل میشود.
به عالمیکهگلت مست جلوهپیماییست
گشودن مژه جام شراب میگردد
هوش مصنوعی: در دنیایی که عشق و زیبایی به اوج خود رسیده است، وقتی به چشمانت نگاهی میاندازم، گویی در حال نوشیدن شرابی نرم و دلنشین هستم.
ز سیل کاری اشک ندامتم درباب
که آرزو چقدر بی تو آب میگردد
هوش مصنوعی: اشکهای من باعث شده که به خودم بیایم و بفهمم که بدون تو، تمام آرزوهایم چه بیمعنا و بیثمرند.
نفس به سینهٔ بیدل ز شعلهٔ شوقت
چو دود در قفس پیچ و تاب میگردد
هوش مصنوعی: نفس بیدل، از شدت عشق و شوق، مانند دودی که در قفس بههم میپیچد، در سینهاش به تلاطم و جنبش در میآید.