گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴۷

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد
که از شبنم به چشم لاله و گل آب می‌گردد
دلیل عاجزان با درد دارد نسبت خاصی
غرور سجده مایل صورت محراب می‌گردد
کف خاکستری بر چهره دارد شعلهٔ شوقم
چو قمری‌ وحشتم‌ در پردهٔ سنجاب می‌گردد
گداز آمادهٔ کم فرصتی در بر دلی دارم
که همچون اشک تا بی‌پرده گردد آب می‌گردد
به‌ کوشش ‌ریشه‌ای را می‌توان ساز چمن‌ کردن
نفس از پر زدنها عالم اسباب می‌گردد
ز بیتابی چراغ خلوت دل‌ کرده‌ام روشن
تجلی فرش این آیینه از سیماب می‌گردد
گدازم آبیار جلوهٔ معشوق می‌باشد
کتان می‌سوزد و خاکسترش مهتاب می‌گردد
به عریانی بلند افتاد از بس مدعای من
گریبان هم به دستم مطلب نایاب می‌گردد
به‌ طوف بحر رحمت می‌برم خاشاک عصیانی
هجوم اشک اگر نبود عرق سیلاب می‌گردد
قماش عرض هستی تار و پود غفلتی دارد
که چون ‌مخمل اگر مژگان گشایی خواب می‌گردد
به تمکین می‌رساند انفعال هرزه جولانی
هوا ایجاد شبنم می‌کند چون آب می‌گردد
جنونم دشت را همچشم‌دریا می‌کند بیدل
ز جوش اشک من تا نقش پاگرداب می‌گردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد
که از شبنم به چشم لاله و گل آب می‌گردد
هوش مصنوعی: در این باغ پر از گل، کدام شعله می‌تواند با این شدت بگردد که از شبنم بر روی چشم لاله و گل به حالت آب درآید؟
دلیل عاجزان با درد دارد نسبت خاصی
غرور سجده مایل صورت محراب می‌گردد
هوش مصنوعی: افراد ضعیف و نیازمند به نوعی از درد و رنج دچار می‌شوند که در دل آن‌ها نوعی وابستگی و سجده وجود دارد. به همین دلیل، وقتی به سجده می‌روند، سرشان به سمت محراب متمایل می‌شود و این نشان‌دهنده تواضع و بی نیازی آنها در برابر قدرت الهی است.
کف خاکستری بر چهره دارد شعلهٔ شوقم
چو قمری‌ وحشتم‌ در پردهٔ سنجاب می‌گردد
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من مانند شعله‌ای است که بر چهره‌ام سایه‌ای از خاکستری انداخته است. مانند قمری وحشی که در پرده‌ای از سنجاب دور می‌زند، وجودم پر از هیجان و استرس است.
گداز آمادهٔ کم فرصتی در بر دلی دارم
که همچون اشک تا بی‌پرده گردد آب می‌گردد
هوش مصنوعی: دلی دارم که به خاطر کمبود وقت، آماده است تا به سرعت باز شود و به حالت اشک درآید و بی‌پرده و آشکار شود.
به‌ کوشش ‌ریشه‌ای را می‌توان ساز چمن‌ کردن
نفس از پر زدنها عالم اسباب می‌گردد
هوش مصنوعی: با تلاش می‌توان پایه و اساسی برای رشد و شکوفایی ایجاد کرد. نفس و روح انسان از طریق تلاش و کوشش به تعالی می‌رسد و دنیای ما تحت تأثیر عوامل و اسباب گوناگون شکل می‌گیرد.
ز بیتابی چراغ خلوت دل‌ کرده‌ام روشن
تجلی فرش این آیینه از سیماب می‌گردد
هوش مصنوعی: از ناراحتی، چراغ دل خود را روشن کرده‌ام و نور آن مانند تصویر در آینه از نقره می‌درخشد.
گدازم آبیار جلوهٔ معشوق می‌باشد
کتان می‌سوزد و خاکسترش مهتاب می‌گردد
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی معشوق باعث می‌شود که دل عاشق در آتش حسرت بسوزد، و از این سوختن چیزی جز زیبایی و روشنی باقی نماند. در این زمینه، دشواری‌ها و دردها به شکلی زیبا و دلپذیر تجربه می‌شوند.
به عریانی بلند افتاد از بس مدعای من
گریبان هم به دستم مطلب نایاب می‌گردد
هوش مصنوعی: به دلیل ادعاهای فراوان و بی‌پایان من، به وضعیتی رسیده‌ام که حتی کارهای لازم و مهم نیز به سختی به دستم می‌رسد و دچار مشکلاتی شده‌ام.
به‌ طوف بحر رحمت می‌برم خاشاک عصیانی
هجوم اشک اگر نبود عرق سیلاب می‌گردد
هوش مصنوعی: من دانه‌های کوچک و بی‌ارزش را در امواج رحمت و بخشش غوطه‌ور می‌کنم. اگر نبود آن اشک‌های جاری، این خاشاک به مانند سیلابی از عرق و تلاش درمی‌آید.
قماش عرض هستی تار و پود غفلتی دارد
که چون ‌مخمل اگر مژگان گشایی خواب می‌گردد
هوش مصنوعی: زندگی مانند پارچه‌ای بافته شده است که در هم تنیده با خواب و غفلت است؛ چنان که اگر چشمانت را باز کنی، این خواب از بین می‌رود و واقعیات را خواهی دید.
به تمکین می‌رساند انفعال هرزه جولانی
هوا ایجاد شبنم می‌کند چون آب می‌گردد
هوش مصنوعی: انفعال و بی‌حرکتی باعث می‌شود که هوای بی‌هدف به حرکت درآید و مانند آب، شبنم ایجاد کند.
جنونم دشت را همچشم‌دریا می‌کند بیدل
ز جوش اشک من تا نقش پاگرداب می‌گردد
هوش مصنوعی: جنون من مانند دریایی است که دشت را در بر می‌گیرد. بیدل، از شدت اشک‌های من، اثر پای من در آب مانند گرداب به حرکت درآمده است.