گنجور

غزل شمارهٔ ۹۴۴

دل تا به‌کی‌ام جز پی آزار نگردد
ظلم است گر این آبله هموار نگردد
عمری‌ست به تسلیم دوتایم چه توان‌کرد
بر دوش ‌کسی نام نفس بار نگردد
بند لب عاشق نشود مهرخموشی
در نی‌ گرهی نیست ‌که منقار نگردد
حیف از قدم مردکه در عرصهٔ همت
سربازی شمعش گل دستار نگردد
مطلوب جگرسوختگان سوز و گدازی‌ست
پروانه به گرد گل و گلزار نگردد
برگشتن از آن انجمن انس محال است
هشدار که قاصد ز بر یار نگردد
بر نقطهٔ دل یک خط تحقیق تمام است
پرگار بر این دایره هر بار نگردد
بیرون‌ نتوان رفت به هرکلفت آنتن بزم
گر تنگی اخلاق دل افشار نگردد
بی‌باکی سعی تو به عجز است دلیلت
گر پا نزنی آبله بیدار نگردد
بگذار دو روزی ز هوس‌ گرد برآریم
هستی سر وهمی‌ست‌که بسیار نگردد
هرچند حیا باب ادبگاه وصالست
یارب مژه پیش تو نگونسار نگردد
بیدل به سر ازپرتو خورشید تو دارد
آن سایه‌که پیش و پس دیوار نگردد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل تا به‌کی‌ام جز پی آزار نگردد
ظلم است گر این آبله هموار نگردد
هوش مصنوعی: دل من تا وقتی که به دنبال آزار باشم آرام نخواهد شد. اگر این درد و رنج هم برطرف نشود، زندگی عادلانه نخواهد بود.
عمری‌ست به تسلیم دوتایم چه توان‌کرد
بر دوش ‌کسی نام نفس بار نگردد
هوش مصنوعی: سال‌هاست که به اجبار در حال تسلیم شدن هستم و نمی‌توانم بر دوش کسی بار نام خود را قرار دهم.
بند لب عاشق نشود مهرخموشی
در نی‌ گرهی نیست ‌که منقار نگردد
هوش مصنوعی: عاشق هرگز نمی‌تواند سکوت و خاموشی را تحمل کند. در دل نی هیچ گره‌ای وجود ندارد که مانع بروز احساسات شود.
حیف از قدم مردکه در عرصهٔ همت
سربازی شمعش گل دستار نگردد
هوش مصنوعی: زیرکی و تلاش فردی که در میدان اراده و همت وارد می‌شود، می‌تواند شمع روشنی برای دیگران باشد، اما اگر او به اهمال و بی‌توجهی دچار شود، به زودی در سایه قرار خواهد گرفت و یادش فراموش خواهد شد.
مطلوب جگرسوختگان سوز و گدازی‌ست
پروانه به گرد گل و گلزار نگردد
هوش مصنوعی: آرزو و هدف کسانی که دلشان به شدت می‌سوزد، احساسی عمیق و پرشور است. مانند پروانه که به دور گل و باغ نمی‌چرخد، آن‌ها نیز در جستجوی چیزی هستند که به دلشان آرامش دهد.
برگشتن از آن انجمن انس محال است
هشدار که قاصد ز بر یار نگردد
هوش مصنوعی: عزیز من، ترک کردن آن محفل دوستان غیرممکن است. مواظب باش که پیام‌رسان هرگز از نزد یار دور نمی‌شود.
بر نقطهٔ دل یک خط تحقیق تمام است
پرگار بر این دایره هر بار نگردد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در محدودهٔ دل انسانی، یک حقیقت و واقعیت وجود دارد که به سادگی قابل درک و تجزیه و تحلیل است. مانند پرگاری که بر دایره‌ای حرکت می‌کند، هر بار به همان نقطهٔ مشخص و اصلی برمی‌گردد، این نشان دهندهٔ این است که آن حقیقت همیشه ثابت و مشخص است و از آن نمی‌توان منحرف شد.
بیرون‌ نتوان رفت به هرکلفت آنتن بزم
گر تنگی اخلاق دل افشار نگردد
هوش مصنوعی: به هیچ وجه نمی‌توان به هر جا رفت اگر رفتن با اخلاق نیکو همراه نباشد. هرگاه که دل دچار تنگی و تنگ‌نظری شود، مشکلات بیشتری پیش می‌آید.
بی‌باکی سعی تو به عجز است دلیلت
گر پا نزنی آبله بیدار نگردد
هوش مصنوعی: اگر نترسی و تلاش کنی، ممکن است به احساس ناتوانی دچار شوی، زیرا اگر از تلاش عقب‌نشینی کنی، هیچ تغییر مثبتی در وضعیتت ایجاد نخواهد شد.
بگذار دو روزی ز هوس‌ گرد برآریم
هستی سر وهمی‌ست‌که بسیار نگردد
هوش مصنوعی: بگذار به مدت دو روز از خواسته‌ها و آرزوهایمان فاصله بگیریم؛ وجود ما سراب و ناپایدار است که به‌ندرت به حقیقت جوش می‌زند.
هرچند حیا باب ادبگاه وصالست
یارب مژه پیش تو نگونسار نگردد
هوش مصنوعی: با اینکه حیا دروازه ادب هنگام نزدیک شدن به معشوق است، ای کاش مژه‌ام در مقابل تو خمیده و پست نشود.
بیدل به سر ازپرتو خورشید تو دارد
آن سایه‌که پیش و پس دیوار نگردد
هوش مصنوعی: بیدل به‌معنی مجنون یا دیوانه است و در اینجا به حسی اشاره دارد که او از عشق و محبت شخصی دارد. به‌عبارتی، او مانند سایه‌ای است که تحت تأثیر نور خورشید قرار می‌گیرد و به همین خاطر گویی در کنار دیواری قرار ندارد، بلکه همیشه در حرکت و تحت تأثیر آن روشنایی است. این بیان نشان‌دهنده‌ی شدت عشق و وابستگی به محبوب است.

حاشیه ها

1396/05/16 10:08
آرش آذیش

بیرون نتوان رفت به هر کلفت آن بزم...
با خطای کوچک تایپی «آنتن بزم» آمده

1399/06/29 19:08
تیمور ناصری

بیرون‌ نتوان رفت به هرکلفت (از آن) بزم
گر تنگی اخلاق دل افشار نگردد