گنجور

غزل شمارهٔ ۹۳۸

جنون جولانی‌ام هرجا به‌وحشت رهنماگردد
دو عالم ‌گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ
هوا گل می‌کند دودی‌ که از آتش جدا گردد
به ‌بزم‌ وصل ‌عاشق ‌را چه‌ امکان است خودداری
که‌ شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را
به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
چنین ‌کز ضعف در هرجا تحیر نقش می‌بندم
عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
کسی تاکی به‌دوش ناله بندد محمل خسرت
عصا بشکن درآن وادی‌که طاقت نارساگردد
عوارض‌کثرت‌اسمی‌ست ذات واحد ما را
خلل‌در شخص‌یکتا نیست‌گر قامت‌دوتاگردد
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
هوای هرزه‌گردی می‌زند موج از غبار من
مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
نم خجلت ز هستی همت من برنمی‌دارد
که می‌ترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
سراغ عافیت در عالم امکان نمی‌یابم
من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل
به دام ربشه افتد چون‌گره از ریشه واگردد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جنون جولانی‌ام هرجا به‌وحشت رهنماگردد
دو عالم ‌گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
هوش مصنوعی: دیوانگی من در هر مکانی که به ترس و وحشت اشاره کند، تبدیل به طغیانی می‌شود که دنیا را مانند آینه‌ای از یک رد پا در می‌آورد.
گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ
هوا گل می‌کند دودی‌ که از آتش جدا گردد
هوش مصنوعی: اگر آرزوی آزادی داری، مانند بوی گلی که از رنگ جدا می‌شود، باید از دودی که از آتش برمی‌خیزد دوری کنی.
به ‌بزم‌ وصل ‌عاشق ‌را چه‌ امکان است خودداری
که‌ شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
هوش مصنوعی: در مراسم وصل و عشق، هیچ راهی برای جلوگیری از هیجان و جذبه وجود ندارد، همان‌طور که وقتی شبنم زیبایی خورشید را می‌بیند، به‌طور طبیعی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و به حرکت در می‌آید.
نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را
به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
هوش مصنوعی: عاشقان به محبت و عشق نیاز دارند و زیبایی‌های خوبان می‌تواند این عشق را به شکوفایی برساند. در واقع، هر گلی که از دل عاشقان می‌روید، می‌تواند زیبایی و رنگ خاصی پیدا کند و ستودنی شود.
چنین ‌کز ضعف در هرجا تحیر نقش می‌بندم
عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر ناتوانی و ضعف خود در هر جا دچار سردرگمی می‌شوم. به شدت تعجب می‌کنم اگر تصویر من در آینه از من جدا شود. در واقع، این بیانگر وابستگی عمیق من به تصویر خود و تأمل بر روی آن است.
کسی تاکی به‌دوش ناله بندد محمل خسرت
عصا بشکن درآن وادی‌که طاقت نارساگردد
هوش مصنوعی: اگر کسی به‌دوش خود بار غم را حمل کند و در این مسیر به ناله و شکایت بپردازد، در جایی که توان و قدرتش به پایان رسیده، باید عصایش را بشکند و از آنجا دور شود.
عوارض‌کثرت‌اسمی‌ست ذات واحد ما را
خلل‌در شخص‌یکتا نیست‌گر قامت‌دوتاگردد
هوش مصنوعی: وجود ما ممکن است نشانه‌های مختلفی داشته باشد، اما این تفاوت‌ها به ذات واحد ما خدشه‌ای نمی‌زنند، حتی اگر به ظاهر به دو شکل مختلف نمایش داده شویم.
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
هوش مصنوعی: سفر به دور خاک مجنون و جایی که کوهکن آرامیده، تا کی ادامه خواهد داشت؟ اگر کسی عشق و دیوانگی در سر دارد، باید بگوید تا دور ما بچرخد.
هوای هرزه‌گردی می‌زند موج از غبار من
مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
هوش مصنوعی: هوای ولگردی در دل من طوفانی به پا کرده و نگرانم که مبادا همچون گردابی شوم که پاهایم را به زیر بکشد و نتوانم بروم.
نم خجلت ز هستی همت من برنمی‌دارد
که می‌ترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
هوش مصنوعی: من از وجود خودم شرمنده‌ام و اگرچه تلاشم را می‌کنم، اما نگرانم که زحمت و تلاش من به مثابه مایعی که برای بقا لازم است، تبخیر شود.
سراغ عافیت در عالم امکان نمی‌یابم
من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
هوش مصنوعی: من در این دنیای پر از مشکلات و چالش‌ها نمی‌توانم به دنبال آرامش و راحتی بگردم و نمی‌دانم امید و رنگ زندگی‌ام تا چه اندازه ادامه خواهد داشت.
دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل
به دام ربشه افتد چون‌گره از ریشه واگردد
هوش مصنوعی: دل آگاه باید مراقب باشد، چرا که نفس بی‌خبر ممکن است به دام افتد و همانند گره‌ای که از ریشه باز می‌شود، از اصل خود دور گردد.