غزل شمارهٔ ۹۳
چهامکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را
مگر حیرت شفیع جرأت ندیشد بیانش را
بهار عافیت عمریستکز ما دور میتازد
بهگردش آورم رنگی که گردانم عنانش را
مشو ایمن ز تزویر قد خمگشتهٔ زاهد
که پیش از تیر در پرواز میبینمکمانش را
مدارای حسود ازکینهخوییها بتر باشد
خطر در آب تیغ از قعرکم نبودکرانش را
ز مهماخانهٔ گردون چهجویی نعمت سیری
کهنقشکاسهای جزتنگچشمی نیستخوانشرا
جهان بر دستگاه خویش مینازد ازین غافل
که چشم بسته زیربال دارد آسمانش را
درشتی آنقدر در باغ امکان آبرو دارد
کهجای مغزپروردهست خرما استخوانش را
زندگر شمع با حسن تو لافگرم بازاری
به آهی میتوانم قفل بر درزد دکانش را
کجا یابد سر ما ناکسان بار سجود او
مگر برجبهه بنویسیم نام آستانش را
نهان از دیدهها تصویر عاشق گریهای دارد
مبادا رنگ گیرد دامن اشک روانش را
بهاین فطرتکه درفکر سراغ خودگمم بیدل
چهخواهمگفت اگر حیرت زمن پرسد نشانش را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چهامکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را
مگر حیرت شفیع جرأت ندیشد بیانش را
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است فردا، ناتوانی شوخیاش را به نمایش بگذارد، مگر اینکه شگفتی کمک کند تا جرأت بیان آن را پیدا کند.
بهار عافیت عمریستکز ما دور میتازد
بهگردش آورم رنگی که گردانم عنانش را
هوش مصنوعی: بهار خوشبختی عمری است که از ما فاصله دارد و میخواهیم رنگی را به آن ببخشیم تا بتوانیم کنترلش کنیم و به سوی خودمان بیاوریم.
مشو ایمن ز تزویر قد خمگشتهٔ زاهد
که پیش از تیر در پرواز میبینمکمانش را
هوش مصنوعی: از فریبکاری زاهدی که به ظاهر خود را راستین و آرام نشان میدهد، غافل نباش. چرا که من میبینم او کمانش را از قبل آماده کرده و در حال نشانهگیری است. بنابراین، نباید به ظواهر اطمینان کرد، چون ممکن است در پس آن توطئهای در کار باشد.
مدارای حسود ازکینهخوییها بتر باشد
خطر در آب تیغ از قعرکم نبودکرانش را
هوش مصنوعی: تحمل کردن حسود از کینهورزیهای او خطرناکتر است؛ چون مانند خطری که آب تیغ از عمق کمتر دارد، خطر حسد و کینه میتواند آسیبهای بیشتری به همراه داشته باشد.
ز مهماخانهٔ گردون چهجویی نعمت سیری
کهنقشکاسهای جزتنگچشمی نیستخوانشرا
هوش مصنوعی: از خانهٔ بزرگ آسمان چه انتظار نعمتهای بیپایان میروی، در حالی که تنها تصویر کاسهای که در برابر توست، نشاندهندهٔ تنگنظری و کمعمق بودن آرزوهایت است.
جهان بر دستگاه خویش مینازد ازین غافل
که چشم بسته زیربال دارد آسمانش را
هوش مصنوعی: دنیا به خود میبالد و به زیباییهایش میافخرد، اما از این غافل است که خود را زیر سایهی آسمان قرار داده و حقیقت را نمیبیند.
درشتی آنقدر در باغ امکان آبرو دارد
کهجای مغزپروردهست خرما استخوانش را
هوش مصنوعی: درخت نخل به قدری سرسخت و مقاوم است که میتواند در دنیای باغ، جایگاهش را حفظ کند، حتی اگر استخوانش را از او بگیرند.
زندگر شمع با حسن تو لافگرم بازاری
به آهی میتوانم قفل بر درزد دکانش را
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جاذبه تو، حتی اگر من در زندگی خود با چالشها و سختیهایی روبرو شوم، میتوانم با یک نفس عمیق و احساسی، به همه چیز غلبه کنم و در را به سوی آرزوهایم باز کنم.
کجا یابد سر ما ناکسان بار سجود او
مگر برجبهه بنویسیم نام آستانش را
هوش مصنوعی: کجا میتوان سر ناتوانان را در برابر او خم کرد، مگر اینکه نام درگاه او را بر پیشانی خود بنویسیم؟
نهان از دیدهها تصویر عاشق گریهای دارد
مبادا رنگ گیرد دامن اشک روانش را
هوش مصنوعی: عشق پنهان است و باعث گریهای میشود که کسی آن را نمیبیند. این گریه ممکن است دامن عواطف او را به رنگ اشک درآورد.
بهاین فطرتکه درفکر سراغ خودگمم بیدل
چهخواهمگفت اگر حیرت زمن پرسد نشانش را
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس گمگشتگی و تعجب شاعر است. او به این نکته اشاره میکند که در جستجوی حقیقت و شناخت خود به حالت حیرت و سردرگمی افتاده است. اگر کسی از او در مورد این حیرت سوال کند، او نمیداند چه پاسخی بدهد و نمیتواند نشانهای از این حالت را ارائه کند. از این رو، در واقع نمایانگر کشمکش درونی و عدم توانایی در بیان احساسات و تجربیات عمیقش است.