گنجور

غزل شمارهٔ ۹۲۹

دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه می‌افتد
گره از دانه چون واشد به دام ریشه می‌افتد
دو تا شو در خیال او که سعی‌ کوهکن اینجا
کشد تا صورت شیرین به پای تیشه‌ می‌افتد
ندارد محفل دیر و حرم پروانه‌ای دیگر
به‌ هر آتش همان یک شوق حسرت‌پیشه‌ می‌افتد
ز درد ناقبولیهای اهل دل مشو غافل
که می هم ناله دارد تا ز چشم شیشه می‌افتد
ندانم کیست خضر مقصد آوارگیهایم
که هر جا می‌روم راهم همان در بیشه‌ می‌افتد
بنای عشق تعمیر هوسها برنمی‌دارد
نهال شعله‌ گر آبش دهی از ریشه می‌افتد
به این‌ کلفت نمی‌دانم‌ که بست اجزای مضمونم
که از یادم گره در رشتهٔ اندیشه می‌افتد
تحیر بال و پر شد شوخی نظارهٔ ما را
چو دل آیینه ‌گردد پر تماشا پیشه می‌افتد
به هر جا نرگست از جیب مستی سر برون آرد
شکست رنگ صهبا دربنای شیشه می‌افتد
جهان از پرتو عشقت چراغان شد که هر خاری
به‌ شمعی می‌رسد، چون آتش اندر بیشه‌ می‌افتد
چنان در بیستون سینه‌ گرم‌ کاوشم بیدل
که خون از ناخن من چون شرار از تیشه میا‌فتد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه می‌افتد
گره از دانه چون واشد به دام ریشه می‌افتد
هوش مصنوعی: دل وقتی به نیرنگ‌ها آگاه می‌شود، به شغل‌های مختلف مشغول می‌شود و وقتی از مشکلات رها می‌شود، به ریشه‌های عمیق زندگی توجه پیدا می‌کند.
دو تا شو در خیال او که سعی‌ کوهکن اینجا
کشد تا صورت شیرین به پای تیشه‌ می‌افتد
هوش مصنوعی: اگر در خیال او دو شو، تلاش کوه‌کن که اینجا دارد، باعث می‌شود تا زیبایی به زیر ضربه تیشه بیفتد.
ندارد محفل دیر و حرم پروانه‌ای دیگر
به‌ هر آتش همان یک شوق حسرت‌پیشه‌ می‌افتد
هوش مصنوعی: در محفل دیر و حرم، پروانه‌ای دیگر وجود ندارد و هر بار که پروانه‌ای به آتش می‌افتد، همان حس شوق و حسرت دوباره به‌وجود می‌آید.
ز درد ناقبولیهای اهل دل مشو غافل
که می هم ناله دارد تا ز چشم شیشه می‌افتد
هوش مصنوعی: از بی‌توجهی به درد و رنج‌هایی که اهل دل دارند غافل نشو، زیرا هر جرعه‌ای از شراب، تا زمانی که از چشم شیشه‌ای فرو بریزد، هم ناله و آوایی دارد.
ندانم کیست خضر مقصد آوارگیهایم
که هر جا می‌روم راهم همان در بیشه‌ می‌افتد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که راهنمای من در سفرهای آواره‌ام کیست، چون هر جا که می‌روم، راه من همیشه به همان جای پر درخت می‌انجامد.
بنای عشق تعمیر هوسها برنمی‌دارد
نهال شعله‌ گر آبش دهی از ریشه می‌افتد
هوش مصنوعی: عشق حقیقی نمی‌تواند روی خواهش‌های زودگذر استوار باشد، چرا که اگر عشق بر اساس هوس باشد، به سرعت از بین می‌رود و مجبور به از دست دادن پایه‌های اصلی خود می‌شود.
به این‌ کلفت نمی‌دانم‌ که بست اجزای مضمونم
که از یادم گره در رشتهٔ اندیشه می‌افتد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این موضوع چطور باعث شده که بخش‌های فکر من به هم گره بخورد و به یادم نیاید.
تحیر بال و پر شد شوخی نظارهٔ ما را
چو دل آیینه ‌گردد پر تماشا پیشه می‌افتد
هوش مصنوعی: زمانی که چشم‌هایمان به یکدیگر خیره می‌شود، یا هنگامی که دل به تماشای زیبایی‌ها و رخسار معشوق می‌افتد، حیرت و شگفتی مانند بال و پر ما را می‌گیرد و در این حالت، دل مثل یک آیینه پر از تماشا و زیبایی می‌شود.
به هر جا نرگست از جیب مستی سر برون آرد
شکست رنگ صهبا دربنای شیشه می‌افتد
هوش مصنوعی: به هر کجا که گل نرگس سر برآورد، رنگ و زیبایی شراب در شیشهٔ بلورین می‌شکند و نمایان می‌شود.
جهان از پرتو عشقت چراغان شد که هر خاری
به‌ شمعی می‌رسد، چون آتش اندر بیشه‌ می‌افتد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث روشنایی و زیبایی جهان شده است، طوری که حتی خارها هم به شمع تبدیل می‌شوند و مانند آتش که در جنگل می‌افتد، همه جا را پر از نور و روشنی می‌کند.
چنان در بیستون سینه‌ گرم‌ کاوشم بیدل
که خون از ناخن من چون شرار از تیشه میا‌فتد
هوش مصنوعی: من به قدری عمیق و با احساس در پی یافتن حقیقت هستم که، همچنان که در سنگ‌های بیستون با تیشه کار می‌کنند، خون از ناخن‌هایم می‌ریزد.