گنجور

غزل شمارهٔ ۹۲۷

ادب چه چاره کند چون فضول افتد
به جای عذر دل آورده‌ام قبول افتد
به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک
مبادکس به غبار دل ملول افتد
ترحم است برآن طایر شکسته قفس
که همچو شمع پرافشانی‌اش به نول افتد
ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد
چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد
به‌کارگاه هوس از ستم شریکی چند
قیامت است‌که آتش به دشت غول افتد
ز آب دیده گرفتم عیار شیب و شباب
که هر چه ‌گل ‌کند از ابر بر فصول افتد
خرد ودیعت اوهام برنمی‌دارد
به رنج بار امانت مگر جهول افتد
چو موج ‌گوهرم از دل ‌گذشتن آسان نیست
چو رشته خورد گره‌ کوتهی به طول افتد
سری کشیده‌ای آمادهٔ گریبان باش
به پایه‌ای نرسیدی که بی‌نزول افتد
مباز بیدل از اوهام نقد استغنا
مراد کو که کسی در غم حصول افتد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ادب چه چاره کند چون فضول افتد
به جای عذر دل آورده‌ام قبول افتد
هوش مصنوعی: وقتی کسی بداند که در موقعیتی نامناسب قرار دارد و به جای اینکه عذرخواهی کند، فضولی می‌کند، ادب و نزاکت نمی‌تواند کمکی به او کند. در واقع، من آمادگی دارم تا قبول کنم که عذرخواهی کنم.
به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک
مبادکس به غبار دل ملول افتد
هوش مصنوعی: به زمین افتاده است و در دلش هزاران قافلهٔ اشک جاری است. ای کاش دلش به غبار اندوه دچار نشود.
ترحم است برآن طایر شکسته قفس
که همچو شمع پرافشانی‌اش به نول افتد
هوش مصنوعی: این جمله به احساس ترحم بر پرنده‌ای اشاره دارد که در قفس شکسته‌ای به سر می‌برد. این پرنده که مانند شمعی درخشان است، به شکلی غیرمنتظره و ناگهانی دچار مشکل می‌شود. زخمی شدن این پرنده و از دست دادن زیبایی‌اش، باعث ایجاد احساس ناراحتی و دلسوزی در دل بیننده می‌شود.
ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد
چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد
هوش مصنوعی: وقتی دل به خاطر ستم و درد خودش به اوج احساسات می‌رسد، نمی‌تواند ناله و فریادش را کنترل کند. وقتی نغمه‌ای به پایان می‌رسد، ضرب‌المثل‌ها و اصول هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند.
به‌کارگاه هوس از ستم شریکی چند
قیامت است‌که آتش به دشت غول افتد
هوش مصنوعی: در کارگاه آرزوها، وقتی به دلیل ظلم و ستم برخی افراد، اوضاع بسیار ناگوار و بحرانی می‌شود، گویی آتش و ویرانی به جایی گسترده و وسیع راه پیدا می‌کند.
ز آب دیده گرفتم عیار شیب و شباب
که هر چه ‌گل ‌کند از ابر بر فصول افتد
هوش مصنوعی: من از اشک چشم خود به زیبایی و شادابی جوانی پی بردم، زیرا هر چیزی که از ابر باران ببارد، بر فصل‌ها تاثیر می‌گذارد.
خرد ودیعت اوهام برنمی‌دارد
به رنج بار امانت مگر جهول افتد
هوش مصنوعی: فقط افرادی که نادان هستند، می‌توانند بار سنگین امانت‌ها را بدون درک صحیح از آن‌ها به دوش بکشند. افراد عاقل و خردمند نمی‌توانند به سادگی و به راحتی این بار را تحمل کنند.
چو موج ‌گوهرم از دل ‌گذشتن آسان نیست
چو رشته خورد گره‌ کوتهی به طول افتد
هوش مصنوعی: مانند موجی هستم که گذشتن از دل و وجودم ساده نیست. وقتی رشته‌ای پاره می‌شود، گره‌اش به راحتی باز نمی‌شود و طولانی می‌شود.
سری کشیده‌ای آمادهٔ گریبان باش
به پایه‌ای نرسیدی که بی‌نزول افتد
هوش مصنوعی: سرت را آماده نگه‌دار که به دام نیفتی، چون به مرحله‌ای نرسیده‌ای که بدون تلاش به موفقیت برسی.
مباز بیدل از اوهام نقد استغنا
مراد کو که کسی در غم حصول افتد
هوش مصنوعی: بیدل از خیال‌های بی‌فایده رهایی یافته است و کسی که در اندیشه به دست آوردن چیزی باشد، در واقع در غم و افسوس به سر می‌برد.

حاشیه ها

1392/11/01 20:02
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com

غزل 927
بیت اول چینی است:
ادب چه چاره کند شوق چون فضول افتد
بجای عذر دل آورده ام قبول افتد