غزل شمارهٔ ۹۲۶
کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد
به خاک تا نگرد چشم خم بهگردنش افتد
خوش است ناز تجرد به دیدهها نفروشی
خجالت است که عیسی نظر به سوزنش افتد
غبار سعی معاش آنقدر مخواه فراهم
که انفعال طبیعت به فکر رفتنش افتد
درین محیط رسد موج ما به منصب گوهر
دمی که نوبت دندان به دل فشردنش افتد
به خشک پاره بسازید کز تمتّع دنیا
گداز شمع خورد هرکه نان به روغنش افتد
کریم دست نیازد به پاس نسبت همّت
مبادا چین سرآستین به دامنش افتد
وداع عمر طریق حرام ناز تو دارد
قیامت است اگر چشم کس به رفتنش افتد
به خاکساری خویشم امیدهاست که شاید
غلط به سرمه کند چون نگاه بر منش افتد
ز نام جاه حذر کن مباد نقش نگینش
به نقب قبر کشد تا هوس به کندنش افتد
اراده شکوهٔ دل نیست لیک ریشهٔ الفت
ز دانهای است که آتش به ساز خرمنش افتد
به پاس راز محبت گداخت طاقت بیدل
که تا سر مژه جنبد جگر به دامنش افتد
غزل شمارهٔ ۹۲۵: به روی آن جهان جلوه، یک عالم نقاب افتدغزل شمارهٔ ۹۲۷: ادب چه چاره کند چون فضول افتد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد
به خاک تا نگرد چشم خم بهگردنش افتد
هوش مصنوعی: کسی که مانند مژهای که رو به پایین میافتد، وقتی عبرت و نشانهای روشن از حقایق زندگی به چشمانش بیفتد، باید سرش را خم کند و در برابر آن حقیقت تواضع کند.
خوش است ناز تجرد به دیدهها نفروشی
خجالت است که عیسی نظر به سوزنش افتد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تجرد قیمتی دارد و نباید آن را به سادگی به دیگران نشان داد. همچنین، خجالتآور است که کسی مانند عیسی، که نماد پاکی و روحانیت است، به چیزهای بیاهمیت و ناچیز توجه کند.
غبار سعی معاش آنقدر مخواه فراهم
که انفعال طبیعت به فکر رفتنش افتد
هوش مصنوعی: بهدنبال تأمین نیازهای زندگی آنقدر خودت را خسته نکن که طبيعت احساس کند باید از تو دور شود و از تو جدا گردد.
درین محیط رسد موج ما به منصب گوهر
دمی که نوبت دندان به دل فشردنش افتد
هوش مصنوعی: در این فضا، هنگامی که ما به هدف خود نزدیک میشویم، مانند جوهری خواهیم بود که در دقایق سرنوشتساز به درد و رنج دل دچار میشویم.
به خشک پاره بسازید کز تمتّع دنیا
گداز شمع خورد هرکه نان به روغنش افتد
هوش مصنوعی: هرکسی که از لذتهای دنیوی بهرهمند میشود، درست مانند شمعی است که با سوختن خود، دیگران را روشن میکند. به همین خاطر، باید با احتیاط و دقت برنامهریزی کرد و از چیزهای بیفایده دوری کرد تا به هدفهای مهمتری برسیم.
کریم دست نیازد به پاس نسبت همّت
مبادا چین سرآستین به دامنش افتد
هوش مصنوعی: انسان با شخصیت و بزرگوار، هرگز دست به دراز کردن به سوی دیگران نمیزند تا به خاطر تلاش و ارادهاش، به زحمت نیفتد و دامنش به خاک و گرد و غبار نیفتد.
وداع عمر طریق حرام ناز تو دارد
قیامت است اگر چشم کس به رفتنش افتد
هوش مصنوعی: وداع و جدایی از عمر، مانند حرام و گناهی است که ناز و زیبایی تو را به یاد میآورد. اگر کسی چشمش به رفتن تو بیفتد، روز قیامت مانند میشود.
به خاکساری خویشم امیدهاست که شاید
غلط به سرمه کند چون نگاه بر منش افتد
هوش مصنوعی: من با تواضع و فروتنی همراه هستم و امیدوارم که شاید با نگاهی به من، امیدها و آرزوهایم رنگ بالندگی به خود بگیرند، همانطور که سرمهی چشم زیبایی را بیشتر میکند.
ز نام جاه حذر کن مباد نقش نگینش
به نقب قبر کشد تا هوس به کندنش افتد
هوش مصنوعی: از آوازه و مقام بلند خود دوری کن، زیرا ممکن است نام و نشانههای آن در گور و قبر به یاد تو بیفتد و آرزوی حذف کردن آن در دلات پیدا شود.
اراده شکوهٔ دل نیست لیک ریشهٔ الفت
ز دانهای است که آتش به ساز خرمنش افتد
هوش مصنوعی: نمیشود که عظمت دل به سادگی به دست آید، اما ریشهٔ عشق و دوستی از دانهای نشأت میگیرد که اگر آتش به ان باریده شود، خرمن را خراب میکند.
به پاس راز محبت گداخت طاقت بیدل
که تا سر مژه جنبد جگر به دامنش افتد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، دل بیتاب و بیقرار میشود، به طوری که حتی کوچکترین حرکتی در چشمان محبوب، دل را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و جان را به آتش میزند.
حاشیه ها
1399/09/15 11:12
موسوی فاخر fakher۱۳۳۸@gmail.com
مصرع اول بیت دوم چنین است:
خوش است ناز تجرد به دیدهها نفروشی
1399/09/15 12:12
موسوی فاخر fakher۱۳۳۸@gmail.com
مصرح اول بیت دهم چنین است:
اراده شکوهٔ دل نیست لیک ریشهٔ الفت