گنجور

غزل شمارهٔ ۹۲۳

گذشت عمر و دل از حرص سر نمی‌تابد
کسی عنانم از این راه بر نمی‌تابد
درای محمل فرصت خروش صور گرفت
هنوز گوش من بی خبر نمی‌تابد
جهان ز مغز خرد پنبه‌زار اوهام است
چه سود برق جنون یک شرر نمی‌تابد
غبار عجز من و دامن خط تسلیم
ز پا فتادگی از جاده سر نمی‌تابد
نگاهم از کمر یار فرق نتوان کرد
کسی دو رشته بهم اینقدر نمی‌تابد
نشان من مگر از بی‌نشان توانی یافت
و گرنه هستی عاشق اثر نمی‌تابد
نمی‌توان زکف خاک من غبار انگیخت
جبین عجز به جز سجده بر نمی‌تابد
نزاکتی‌ست در آیینه خانهٔ هستی
که چون حباب هوای نظر نمی‌تابد
نگاه بر مژه دامن‌فشان استغناست
دماغ وحشت من بال و پر نمی‌تابد
خروش دهر بلند است بر تغافل زن
که این فسانه به جز گوش کر نمی‌تابد
شبی به روز رساندن‌ کمال فرصت ماست
چو شمع کوکب ما تا سحر نمی‌تابد
ز خویش می‌روم اینک تو هم بیا بیدل
که قاصد آمد و هوشم خبر نمی‌تابد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت عمر و دل از حرص سر نمی‌تابد
کسی عنانم از این راه بر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: زمان زیادی گذشته و دل انسان‌ها همچنان درگیر طمع و حرص است. هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی از این مسیر دل بکند و رهایی پیدا کند.
درای محمل فرصت خروش صور گرفت
هنوز گوش من بی خبر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که هنوز فرصتی برای نمایش و بروز احساسات وجود دارد، اما گوش من از این امر بی‌خبر است و همچنان به حالت خود ادامه می‌دهد.
جهان ز مغز خرد پنبه‌زار اوهام است
چه سود برق جنون یک شرر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: جهان از تفکر و عقل انسان به شدت شلوغ و پر از خیالات است و در این میان، هیچ فایده‌ای از شور و هیجان بی‌پایه به دست نمی‌آید.
غبار عجز من و دامن خط تسلیم
ز پا فتادگی از جاده سر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: بخشی از وجود من به واسطه ناتوانی‌ام غبارآلود است و در عین حال، اگرچه در برابر سرنوشت تسلیم شده‌ام، اما همچنان از راه راست خود منحرف نمی‌شوم.
نگاهم از کمر یار فرق نتوان کرد
کسی دو رشته بهم اینقدر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: نگاه من از کمر یار نمی‌تواند جدا شود، چون هیچ‌کس نمی‌تواند دو رشته را این‌قدر به هم ببافد.
نشان من مگر از بی‌نشان توانی یافت
و گرنه هستی عاشق اثر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: تنها از طریق تو می‌توان نشانی از من پیدا کرد و در غیر این صورت، عشق من به تو هیچ نشانه‌ای از خود نشان نمی‌دهد.
نمی‌توان زکف خاک من غبار انگیخت
جبین عجز به جز سجده بر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از خاک خود غباری برانگیزم، چرا که فقط با نذری سجده، می‌توانم از ناتوانی‌ام بگریزم.
نزاکتی‌ست در آیینه خانهٔ هستی
که چون حباب هوای نظر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت در آینه وجود انسان به گونه‌ای است که همچون حبابی از هوا، نمی‌تواند به خوبی نورِ حقیقت را منعکس کند.
نگاه بر مژه دامن‌فشان استغناست
دماغ وحشت من بال و پر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: نگاه کردن به مژه‌ها نشان‌دهنده‌ی بی‌نیازی و استقلال است، اما در مقابل، ترس من اجازه‌ی پرواز و آزادی نمی‌دهد.
خروش دهر بلند است بر تغافل زن
که این فسانه به جز گوش کر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: صدای بلند زمان بر بی‌توجهی کسانی که گوش شنوا ندارند، تأثیر نمی‌گذارد و تنها به گوش‌های ناشنوا می‌رسد.
شبی به روز رساندن‌ کمال فرصت ماست
چو شمع کوکب ما تا سحر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: یک شب برای ما فرصتی کامل است؛ مثل شمعی که تا صبح نمی‌درخشد و ما در آن به کمال و روشنی نمی‌رسیم.
ز خویش می‌روم اینک تو هم بیا بیدل
که قاصد آمد و هوشم خبر نمی‌تابد
هوش مصنوعی: حالا که من از خودم فاصله می‌گیرم، تو هم بیا و به من ملحق شو، ای بی‌دل؛ زیرا پیام‌رسانی آمده و اخبارم کم‌کم در حال روشن شدن است.