غزل شمارهٔ ۹۱۸
شب که باد جلوهات چشم خیالم آب داد
حیرت بیتابیام آیینه بر سیماب داد
در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است
هر قدر دل آب کردم یادم از مهتاب داد
با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است
پنجهٔ خورشید را نتوان به کوشش تاب داد
تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن
عافیت بر باد دادن را نباید آب داد
چین ابرو, رنگ موج امن را درهم شکست
تنگچشمی خار و خس در دیدهٔ گرداب داد
تا توانی لب فروبند از فسون ما و من
رشته بیساز است نتوان زحمت مضراب داد
گر همه در بزم خاک تیره بارت دادهاند
سایهوار از کف نشاید دامن آداب داد
غفلت هستیست اینجا، ساز بیداری کجاست
همچو مخمل بایدم تا مرگ داد خواب داد
شش جهت راه من از گرد تظلم بسته شد
بر در دل میبرم از مطلب نایاب داد
پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است
پیش خود باید جواب خاطر احباب داد
بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم
این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب که باد جلوهات چشم خیالم آب داد
حیرت بیتابیام آیینه بر سیماب داد
هوش مصنوعی: در شب که باد وزیدن گرفت، تصویر تو به خیال من زندگی بخشید و باعث حیرت و اضطراب من شد. این حالت مانند آینهای است که بر روی جیوه قرار گرفته است.
در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است
هر قدر دل آب کردم یادم از مهتاب داد
هوش مصنوعی: در عشق، از خودگذشتگی به انسان شادابی و سرزندگی خاصی میبخشد و هر چقدر که دل را شفاف و زلال کنم، باز هم یاد ماهتاب مرا به یاد میآورد.
با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است
پنجهٔ خورشید را نتوان به کوشش تاب داد
هوش مصنوعی: در شرایط سخت، به جز از طریق ضعف و ناتوانی، دستیابی به موفقیت دشوار است. تلاش برای مقابله با قویترین چالشها، همانند به چالش کشیدن تابش خورشید، غیر ممکن است.
تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن
عافیت بر باد دادن را نباید آب داد
هوش مصنوعی: چقدر باید به خاطر حسادت دچار نگرانی باشی؟ نباید به زندگی آرام خود آسیب بزنی و آن را در خطر بیندازی.
چین ابرو, رنگ موج امن را درهم شکست
تنگچشمی خار و خس در دیدهٔ گرداب داد
هوش مصنوعی: چین ابرو و زیبایی آن، رنگ و آرامش موج را به هم ریخت. نگاه حسودانه خار و خس به چشم گرداب آسیب رساند.
تا توانی لب فروبند از فسون ما و من
رشته بیساز است نتوان زحمت مضراب داد
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، از فریب و نیرنگ من و تو دوری کن؛ چون ارتباط ما بیفایده است و نمیتوان با زحمت بیجا، نتیجهای به دست آورد.
گر همه در بزم خاک تیره بارت دادهاند
سایهوار از کف نشاید دامن آداب داد
هوش مصنوعی: اگر همه در مجالس و محافل، تو را به خاک سیاه نشاندهاند و تو را نادیده گرفتهاند، نباید اجازه دهی که آداب و رسوم خوب و شایسته از دستت برود.
غفلت هستیست اینجا، ساز بیداری کجاست
همچو مخمل بایدم تا مرگ داد خواب داد
هوش مصنوعی: اینجا غفلت حاکم است و کسی از خواب بیدار نمیشود. من همچون مخمل باید نرم و ملایم باشم تا حتی در مرگ نیز خواب و آرامش را تجربه کنم.
شش جهت راه من از گرد تظلم بسته شد
بر در دل میبرم از مطلب نایاب داد
هوش مصنوعی: راهم در شش سمت به خاطر ظلم و ستم بسته شده و در دل به دنبال حقیقتی نایاب هستم.
پاس ناموس وفایم دل به درد آورده است
پیش خود باید جواب خاطر احباب داد
هوش مصنوعی: به خاطر حفظ وفا و ناموس، دلم به درد آمده است و حالا باید در برابر دوستانم پاسخگو باشم.
بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم
این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد
هوش مصنوعی: بیدل از زیباییهای معشوقش به چندین رنگ در حسرت فرو رفته است. این عشق مانند نمکدانی است که به او آرامش میبخشد و همچنین خواب عمیق و شیرینی به چشمهایش هدیه میدهد.
حاشیه ها
1399/09/14 16:12
موسوی فاخر fakher۱۳۳۸@gmail.com
این مصرع چنین باید باشد:
تنگ چشمی خار و خس در دیدۀ گرداب داد