غزل شمارهٔ ۹۱۴
گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد
از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد
چون زلف به آشفتگیام دسترس افتاد
در گریه تنکمایهتر از من دگری نیست
کز ضعف سرشکم به شمار نفس افتاد
تا بیکسیام قافلهسالار فغان کرد
خون شد دل و چون اشک ز چشم جرس افتاد
شوقی به شکست دل من مست خروش است
آگه نیام این شیشه ز دست چه کس افتاد
از آفت تعجیل حذر کن که در این باغ
بر خاک نخستین ثمر پیشرس افتاد
شد عین حقیقت چو مجازت ز میان رفت
عشق است گر آتش به بنای هوس افتاد
چون شانه ره ما همه پیچ و خم زلف است
چندان که قدم پیش نهادیم پس افتاد
عمریست پر افشان گلستان خیالیم
غم نیست اگر طایر ما در قفس افتاد
اسباب غبار نگه عبرت ما نیست
در دیدهٔ آتش نتوان گفت خس افتاد
کلفت مکش از عمر عیان است چه باشد
سنگینی باری که به دوش نفس افتاد
بیدل لب آن برگ گل اندام ندارد
شهدی که تواند به خیالش مگس افتاد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد
هوش مصنوعی: اگر بدون تو بخواهم به تماشا بنشینم، هر جا که چشمانم را باز کردم، غم و darkness در آنجا نمایان میشود.
از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد
چون زلف به آشفتگیام دسترس افتاد
هوش مصنوعی: در شرایطی ناخوشایند و ناامیدکننده هستم و نمیتوانم کاری بکنم. وقتی به وضعیت آشفتهام نگاه میکنم، احساس میکنم که به طرز عجیبی تحت تأثیر حوادث قرار گرفتهام.
در گریه تنکمایهتر از من دگری نیست
کز ضعف سرشکم به شمار نفس افتاد
هوش مصنوعی: در اندوه و گریه، کسی به زحمت و ضعف من نمیرسد، زیرا از شدت ناراحتی، اشکهایم به اندازه نفسهایم کم شده است.
تا بیکسیام قافلهسالار فغان کرد
خون شد دل و چون اشک ز چشم جرس افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که تنها و بییار شدم، کسی که راهنمای من بود فریاد زد. دل من پر از غم شد و چشمانم مانند زنگ جرس از اشک پر شد.
شوقی به شکست دل من مست خروش است
آگه نیام این شیشه ز دست چه کس افتاد
هوش مصنوعی: دل من به شدت عاشق است و این عشق مانند صدای بلندی است که در وجودم طنینانداز شده. نمیدانم که این شیشهای که در دستم است، به چه کسی مربوط میشود و چه کسی آن را از دست من انداخته است.
از آفت تعجیل حذر کن که در این باغ
بر خاک نخستین ثمر پیشرس افتاد
هوش مصنوعی: از شتاب و عجله کردن بپرهیز، زیرا در این باغ، اولین میوهها به سرعت بر روی زمین افتادهاند.
شد عین حقیقت چو مجازت ز میان رفت
عشق است گر آتش به بنای هوس افتاد
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت خالص و واقعی ظاهر شود، دروغ و ظواهر از میان میروند. اگر عشق واقعی باشد، حتی اگر به تمایلات سطحی و زودگذر آسیب برساند، همچنان وجود دارد.
چون شانه ره ما همه پیچ و خم زلف است
چندان که قدم پیش نهادیم پس افتاد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که راه ما پر از پیچ و خم و دشواریهای مشابه زلف پیچ در پیچ است. هر بار که قدمی جلو میگذاریم، به جای پیشرفت، ممکن است به عقب برگردیم.
عمریست پر افشان گلستان خیالیم
غم نیست اگر طایر ما در قفس افتاد
هوش مصنوعی: ما سالهاست که در باغ خیال خود خوش میگذرانیم و اگر هم که مرغ دلمان در قفس گیر کرده باشد، برایمان غمانگیز نیست.
اسباب غبار نگه عبرت ما نیست
در دیدهٔ آتش نتوان گفت خس افتاد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ما نباید به چیزهایی که برای ما دردسرساز یا مضر هستند، توجه کنیم. در واقع، باید از آنچه که موجب آزار ما میشود، دوری کنیم، زیرا درک برخی از واقعیتها ممکن است باعث ناراحتی و آشفتگی شود.
کلفت مکش از عمر عیان است چه باشد
سنگینی باری که به دوش نفس افتاد
هوش مصنوعی: از عمر خود حذر کن، چرا که معلوم است چه باری بر دوش نفس وجود دارد و ممکن است سنگین و سخت باشد.
بیدل لب آن برگ گل اندام ندارد
شهدی که تواند به خیالش مگس افتاد
هوش مصنوعی: بیدل در اینجا میگوید که لب یا گلابی که به گلها شبیه است، آنقدر جذاب نیست که مگسها را به خود جذب کند. درواقع، این نقیصه نشاندهندهی کمبود جذابیتی است که میتوانست مگسها را به سمت خود بکشاند. بنابراین، زیبایی ظاهری یا جذابیت این لب مانند گل نیست که بتواند دیگران را بفریبد.