گنجور

غزل شمارهٔ ۸۹۷

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح
تاکی روی چو دیده‌ای انجم به خواب صبح
اهل صفا ز زخم‌ گل فیض چیده‌اند
بیرون چاک سینه مدان فتح باب صبح
پیری رسید مغفرت آماده شو که نیست
غیر از کف دعا ورقی در کتاب صبح
از وحشت نفس نتوان جز غبار چید
رنگ شکستهٔ تو بس است انتخاب صبح
جرم جوان به پیر ببخشند روز حشر
سپند نامهٔ سیه شب به آب صبح
این دشت یک قلم ز غبار نفس ‌پُر است
حسرت‌ کشیده است به هر سو طناب صبح
با چشم خشک چشم زفیض سحرمدار
اشک است روغنی که دهد شیر ناب صبح
نتوان‌ گره زدن به سر رشتهٔ نفس
پیداست رنگ این مثل از پیچ و تاب صبح
کامی که داری از نفس واپسین طلب
فرصت درنگ بسته به دوش شتاب صبح
حاصل ز عمر یکدم آگاهی است و بس
چون پنبه شد زگوش نماند حجاب صبح
کو مشتری‌که جنس خروشی برآوریم
داریم از قماش نفس جمله باب صبح
تا بویی از قلمرو تحقیق واکشیم
بیدل دوانده‌ایم نفس در رکاب صبح

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌پرده است جلوه ز طرف نقاب صبح
تاکی روی چو دیده‌ای انجم به خواب صبح
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی‌های صبحگاه اشاره دارد و نشان می‌دهد که چطور نور صبح به آرامی پرده از جلوه‌های زیبای طبیعت برمی‌دارد. شاعر به تصویر روشنایی‌ای که بر چهره زمین می‌تابد و شروع روز جدیدی که گویی ستاره‌ها در خوابند، می‌پردازد. زیبایی و تازگی صبح به شکل جذابی در این بیت توصیف شده است.
اهل صفا ز زخم‌ گل فیض چیده‌اند
بیرون چاک سینه مدان فتح باب صبح
هوش مصنوعی: افراد پاک‌طینت از زخم‌های عشق و درد، بهره‌ها و لذت‌ها کسب کرده‌اند. بنابراین، در این حالت، نشانه‌های ناراحتی و درد را نباید به عنوان مانع ورود به مرحله‌ای نو و روشنی جدید در نظر گرفت.
پیری رسید مغفرت آماده شو که نیست
غیر از کف دعا ورقی در کتاب صبح
هوش مصنوعی: زمان پیری به ما نزدیک شده است، پس آماده‌ی بخشش و غفران باش. چرا که غیر از دعا و تلاشی که در کتاب زندگی‌امان داریم، چیزی دیگر نمانده است.
از وحشت نفس نتوان جز غبار چید
رنگ شکستهٔ تو بس است انتخاب صبح
هوش مصنوعی: از ترس و اضطراب نفس نمی‌توان جز گرد و غبار چیزی به دست آورد. رنگ و حال broken (شکسته) تو کافی است برای انتخاب صبحی نو.
جرم جوان به پیر ببخشند روز حشر
سپند نامهٔ سیه شب به آب صبح
هوش مصنوعی: در روز قیامت، گناه‌های جوانان را به خاطر رافت و مهربانی به پیران فراموش می‌کنند و در عوض، نامهٔ سیاه شب‌های آنها را به آب صبح می‌سپارند.
این دشت یک قلم ز غبار نفس ‌پُر است
حسرت‌ کشیده است به هر سو طناب صبح
هوش مصنوعی: این دشت سرشار از غبار نفس‌هاست و صبح، به هر سو در تلاش است که از این حسرت‌ها رها شود.
با چشم خشک چشم زفیض سحرمدار
اشک است روغنی که دهد شیر ناب صبح
هوش مصنوعی: چشمی که خشک است، از نعمت سحر بهره‌ای ندارد و مانند روغن، اشک پاک صبحگاهی به خود نمی‌گیرد.
نتوان‌ گره زدن به سر رشتهٔ نفس
پیداست رنگ این مثل از پیچ و تاب صبح
هوش مصنوعی: نمی‌توان به آسانی بر کنترل نفس تسلط یافت. واضح است که مانند پیچ و تاب صبح، این مسئله پیچیدگی خاصی دارد.
کامی که داری از نفس واپسین طلب
فرصت درنگ بسته به دوش شتاب صبح
هوش مصنوعی: از لحظه‌ای که در زندگی هستی، از نفس آخر انتظار فرصتی را داشته باش که به آرامی بایستی و شتاب صبحی را بر دوش خود احساس کنی.
حاصل ز عمر یکدم آگاهی است و بس
چون پنبه شد زگوش نماند حجاب صبح
هوش مصنوعی: زندگی انسان تنها زمانی ارزشمند است که در آن به آگاهی دست یابد. زمانی که آدمی متوجه حقیقت و واقعیت می‌شود، دیگر هیچ مانعی نمی‌تواند او را از درک روشنی که صبح را به ارمغان می‌آورد، بازدارد.
کو مشتری‌که جنس خروشی برآوریم
داریم از قماش نفس جمله باب صبح
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که در پی خریداری باشد تا ما اجناس خود را به او ارائه دهیم، زیرا همه ما از نفس خود تا صبح عمری داریم.
تا بویی از قلمرو تحقیق واکشیم
بیدل دوانده‌ایم نفس در رکاب صبح
هوش مصنوعی: ما در جستجوی حقیقت و دانش هستیم و در این مسیر، مانند پرنده‌ای در حال پرواز، نفس‌مان را همراه با طلوع صبح به جلو می‌رانیم.