گنجور

غزل شمارهٔ ۸۹۸

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح
آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح
باطن پیران فروغ‌آباد چندین آگهی‌ست
فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان صبح
نور صاحب‌رونق ازگردکساد ظلمت است
کفر شب از کهنگیها تازه‌ کرد ایمان صبح
گاه خاموشی نفس آیینهٔ دل می‌شود
سود خورشید است هرجا گل‌ کند نقصان صبح
دستگاه نازم از سعی جنون آماده است
دارم از چاک‌ گریبان نسخهٔ توفان صبح
فتح بابی آخر از چاک دلم‌ گل‌کردنی‌ست
سایهٔ چشم سفیدی هست بر کنعان صبح
بیخودی سرمایهٔ ناموسگاه وحشتم
می‌توان داد از شکست‌رنگ‌ من تاوان صبح
محو انجامم دماغ سیر آغازم کجاست
بر فروغ شمع کم دوزد نظر حیران صبح
آنچه آغازش فنا باشد ز انجامش مپرس
می‌توان طومار امکان‌ خواند از عنوان صبح
چند باید بود در عبرت‌سرای روزگار
تهمت‌آلود نفس چون پیکر بیجان صبح
نسخهٔ شمعم‌ که از برجستگیهای خیال
مقطعم برتر گذشت از مطلع دیوان صبح
مرگ اهل سوز باشد حرف سرد ناصحان
شمع را تیغ است بید‌ل جنبش دامان صبح

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح
آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح
هوش مصنوعی: ستارگان مانند گلها در دل صبح به زیبایی می‌درخشند و آفتاب مانند آینه‌ای در مسیر روزنمایی و تابش خود، می‌تابد.
باطن پیران فروغ‌آباد چندین آگهی‌ست
فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان صبح
هوش مصنوعی: درون و باطن افراد سالخورده پر از دانش و آگاهی است، که این آگاهی مانند جواهر با ارزشی از یک گنجینه بی‌انتهایی به صبح روشنایی می‌بخشد.
نور صاحب‌رونق ازگردکساد ظلمت است
کفر شب از کهنگیها تازه‌ کرد ایمان صبح
هوش مصنوعی: نور کسانی که در اوج شکوه و رونق هستند، تنها به واسطه‌ی تاریکی و رکود موجود در عالم از بین می‌رود. مانند اینکه کفر و ناامیدی در شب به خاطر تازگی و نو شدن ایمان در صبح برطرف می‌شود.
گاه خاموشی نفس آیینهٔ دل می‌شود
سود خورشید است هرجا گل‌ کند نقصان صبح
هوش مصنوعی: گاهی سکوت و آرامش درونی می‌تواند نشانه‌ی روشنایی و صفای دل باشد. هر جا که گل‌ها شکوفا می‌شوند، نشان از برکت و نشاطی است که در صبحگاه وجود دارد.
دستگاه نازم از سعی جنون آماده است
دارم از چاک‌ گریبان نسخهٔ توفان صبح
هوش مصنوعی: با اشتیاق و هیجان فراوان خود را برای عشق آماده کرده‌ام و در دل خود، نشانه‌هایی از آغاز روزی پرهیجان و شگفت‌انگیز را حس می‌کنم.
فتح بابی آخر از چاک دلم‌ گل‌کردنی‌ست
سایهٔ چشم سفیدی هست بر کنعان صبح
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی و شگفتی‌هایی می‌پردازد که در دلم وجود دارد و نشان‌دهنده‌ی امید و خوشی است. گلی که از دل می‌روید، نماد عشق و احساسات عمیق است و سایه‌ی چشمان یک معشوق، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و روشنایی در زندگی است. همه‌ی این احساسات به نوعی به صبحی نو و شروعی تازه اشاره دارد.
بیخودی سرمایهٔ ناموسگاه وحشتم
می‌توان داد از شکست‌رنگ‌ من تاوان صبح
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دلخوری و ترس خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از نتایج و عواقب بی‌خبر بودنش به راحتی می‌تواند بگذرد. او از شکست رنگ خود، که نمادی از ناامیدی یا افت است، یاد می‌کند و به نوعی به آینده‌ای پر از چالش و نوسان اشاره دارد. این احساسات به او یادآوری می‌کند که برای حفظ جان و ناموس خود باید از ترس‌ها و شکست‌ها عبور کند.
محو انجامم دماغ سیر آغازم کجاست
بر فروغ شمع کم دوزد نظر حیران صبح
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی اشاره می‌کند که خود را غرق در انجام کارهایش می‌بیند، حال‌وهوایی که به او اجازه نمی‌دهد به آغاز و شروع جدیدی فکر کند. او در پی شکوه روشنی صبح است، اما نمی‌داند کجا باید نظرش را بدوزد تا از نور شمع بهره‌مند شود. این بیان از حیرت و سردرگمی او در مواجهه با نور و زندگی حکایت دارد.
آنچه آغازش فنا باشد ز انجامش مپرس
می‌توان طومار امکان‌ خواند از عنوان صبح
هوش مصنوعی: هر چیزی که شروعش به فنا و نابودی ختم شود، نباید از انتهای آن سوالی بپرسید. می‌توان از صبح به عنوان آغاز یک روز و نشانه‌ای از امکانات جدید یاد کرد.
چند باید بود در عبرت‌سرای روزگار
تهمت‌آلود نفس چون پیکر بیجان صبح
هوش مصنوعی: چند باید در دنیای پر از تهمت و نیرنگ زندگی کرد، مانند بدنی بی‌جان که صبح‌ها به سرعت از بین می‌رود.
نسخهٔ شمعم‌ که از برجستگیهای خیال
مقطعم برتر گذشت از مطلع دیوان صبح
هوش مصنوعی: من شعله‌ای هستم که از زیبایی‌های خیال فراتر رفته‌ام و به ارتفاعات صبح می‌نگرم.
مرگ اهل سوز باشد حرف سرد ناصحان
شمع را تیغ است بید‌ل جنبش دامان صبح
هوش مصنوعی: مرگ برای کسانی که عاشق و سوزنده هستند، حقیقتی تلخ و دردناک است. سخنان بی‌احساس و سرد نصیحت‌گران مانند تیغی است بر سر شمع که شعله‌اش را خاموش می‌کند. در اینجا، زیستن با شور و عشق، مانند حرکت روز و صبح است که از تاریکی خارج می‌شود و به روشنایی می‌رسد.