اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
چه سنگین بود یارب سایهی دیوار مژگانت
هوش مصنوعی: جهان از خیال زیبایی چشمان تو خوابیده و غرق خواب است. ای کاش سایهی مژگانت بر دیوارها سنگینی نکند و خیلی سنگین نباشد.
تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی
که چون طاووس نتوان دید بیرون گلستانت
هوش مصنوعی: تعجب بر زیبایی تمام وجود تو حاکم شده است، همچون آغوشی که مانند طاووس نمیتوان آن را از خارج گلستانت مشاهده کرد.
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
بهجای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت
هوش مصنوعی: اگر کدورت و دلخوری برطرف نشود، به جای خون، عرق و تلاشی نداشتهای از زخمهای کسانی که جان خود را فدای هدفی والا کردهاند، بیرون میآید.
بهارت را فسون اختراعی بود مستوری
قبای ناز چون گل کرد پیش از رنگ عریانت
هوش مصنوعی: بهار تو جادوی پنهانی بود که چون گل نمایان شد، لباس زیبایی از خود به نمایش گذاشت قبل از اینکه رنگ بیپردهات را نشان دهد.
مگر پشت لبی خواهد تبسم سبز کرد امشب
قیامت بر جگر میخندد از گرد نمکدانت
هوش مصنوعی: امشب لبخند سبزی بر چهرهای خواهد درخشید که خیال میکند همچون قیامت است و دل را شاد میکند از آنچه که در اطرافش وجود دارد.
به شوخیهای استغنا نگهواری تغافل زن
سرشکم لغزشی دارد نیاز طرز مستانت
هوش مصنوعی: با طعنه و ناز به چیزی که نیاز دارم توجهی نمیکنی و در این بیتوجهیات، نشانهای از ضعف و لغزش وجود دارد که تنها در رفتار مستانهات مشهود است.
سواد ناز روشن کرد حسن از سعی تعمیرم
سفالی یافت در گِل کردن این خاک ریحانت
هوش مصنوعی: سواد ناز زیبایی حسن، با تلاش من برای ترمیم و بهبود، مانند خاکی است که در آن گلی روییده است.
چه نیرنگ است سامان تماشاخانهٔ هستی
مژه بر خویش واکردم جهانی گشت حیرانت
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای پیچیده و گیجکننده است که با باز کردن چشمانم به آن نگاه کردم و متوجه شدم چقدر حیرتآور و شگفتانگیز است.
شکست دل به آن شوخی ز هم پاشید اجزایم
که گلکرد از غبارم گَردهٔ تصویرِ پیمانت
هوش مصنوعی: دلشکستگی من، ناشی از آن شوخیات باعث شد که اجزای وجودم بریزد و از غبار آن، تصویر دوستت جان گرفت.
به رنگی گل نکردم کز حجابت برنیاوردم
مصور داشت در نقشم کشیدنهای دامانت
هوش مصنوعی: من به هیچوجه این رنگی را برای تو انتخاب نکردم که پردهات را کنار بزنم و نقش زیبای دامنت را ترسیم کنم.
حریف معنی تحقیق، آسان کس نشد، بیدل
چو تار سبحه چندین نقب میخواهد گریبانت
هوش مصنوعی: کسی نتوانست به عمق مفهوم تحقیق و بررسی دست یابد، زیرا مانند این است که برای پیدا کردن جواب، نیاز به تلاش و سعی بسیار زیادی داریم. در واقع، برای رسیدن به حقیقت، راههای زیادی وجود دارد که باید پیموده شود.
حاشیه ها
1396/05/21 02:08
جلال الدین دست
در شرح بیت:
کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا
به جای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت:
در معنای کدورت در شعر جناب بیدل باید به دو نکته توجه کرد که اولا در بسیاری از اشاراتشان کدورت را چیزی شبیه همان غباری نشسته بر سطحی صاف و شفاف تعبیر کرده اند که البته این خود همان کدورت است و دور از ذهن نیست و دوم مقارنه کدورت با مسأله ی نفَس است، به ویژه که معمولا در این معنا یک قرابتی با آینه،مینا و امثالهم که سطحی صاف و صیقلی دارد نیز دیده میشود.
ضمن اینکه بارها در اندیشه ی جناب بیدل دیده ایم که بقایِ نفَس را غباری وجود آدمی دیده اند.
حال، معنای چیدن،به قطع چیزی نیست جز همان برداشتن و پاک کردن. پس کدورت حاصله از بقای نفَس و نفس را چیدن، پرغریب نیست....
حال این کدورت را یک جا سالک و عاشق به سعی و همت خود از میان میبرد،یک جا به مدد و امداد معشوق و مراد،که البته آن نخستین بدون اراده ی آن دومین صورت نمیتواند بستن...
و البته که ذات معشوق ، و معشوق بالذات ،مستغنی از هرچه در وهم میآید است. چه تیغ برآورد چه نه، چه تیغ به فنای عاشق زند چه نزند...
و این همان "جوهر" است؛ که به یک معنا همان ذات برندگی و صیقلی شمشیر، و هم ذات استغنای صاحب شمشیر...
مصراع دومین هم برای اهل شعر و صاحبان طبع لطیف پرواضح است....
نتیجتا،حاصل بیت از نگاه بنده که پرپیچیده نیست:
مادامی که به مدد و لطف حضرت حق،شمشیر استغنای خداوندی که البته از ایمان و کفر آدمی بی نیاز است، کدورت و غبار نفس و نفَسِ ما را از میان برندارد و ما را به منزل فنا نرساند،"که ما به پای خود از رفتن به آن مقام عاجزیم"، همه در شرم و خفت غوطه وریم و از افتخار خون دادن به راه دوست بی بهره....
.
در این باب شاید ایراد مقدری مطرح باشد که بگوییم بیدل در مصراع دوم که همه را "شهیدان" نامیده است، پس چه جای خون و عرق؟
پاسخ این است که بله. همه سالگان راه حق شهیدانند، "اما یکی مقام شهید معرکه دارد یکی ندارد".
و بیدل شاعر شهید و شمشیر و خون است، نه عرق شرم و حیا...
.
به این معنا این لطیفه را اضافه کنیم که:
بله! همه شهیدان راه اوییم؛ اما تا شمشیر استغنای او کار را تمام و یکسره نکند، کار ،تمام نیست....
بیت اول مصرع دوم ایراد تایپی دارد.
«چه سنگین بود یارب سایهی دیوار مژگانت»