غزل شمارهٔ ۸۷۱
باز با طرزتکلف آشنا میبینمت
جام در دست از عرقهای حیا میبینمت
سرمه درکار زبانکردی ز مژگان شرم دار
چند روزی شدکه من پر بیصدا میبینمت
اینقدر دام تأمل خاکساریهای کیست
بیشتر میل نگه درپیش پا میبینمت
خون مشتاقان قدحپیمای نومیدی مباد
گردشی در ساغررنگ حنا میبینمت
همچو مژگانطور نازت یکقلم برگشتهاست
بیبلایی نیستی هرچند وامیبینمت
اشکها را بر سر مژگان چهفرصت چیدناست
یک نفس بنشین دمی دیگرکجا میبینمت
شمع را بیشعله سامان نظر پیداست چیست
کور میگردم دمیکز خود جدا میبینمت
رفتهام از خویش و حسرت دیدهبان بیخودیست
هرکجا باشم همان رو بر قفا میبینمت
بیدل اشغال خطا را مایهٔ دانش مگیر
صرف لغزش چون قلم سرتا بهپا میبینمت
غزل شمارهٔ ۸۷۰: آمدم تا صد چمن بر جلوهنازان بینمتغزل شمارهٔ ۸۷۲: ای پر فشان چون بویگل بیرنگی از پیراهنت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز با طرزتکلف آشنا میبینمت
جام در دست از عرقهای حیا میبینمت
هوش مصنوعی: دوباره تو را میبینم که با همان نوع رفتار خودت در حالتی خاص ایستادهای و با جامی در دست خودت، نشانههایی از حیا را در چهرهات میبینم.
سرمه درکار زبانکردی ز مژگان شرم دار
چند روزی شدکه من پر بیصدا میبینمت
هوش مصنوعی: با دیدن چشمانت میفهمم که زبانت پر از راز و رمز است، اما فکری کن و کمی شرم کن. مدتی است که من تو را بیصدا و از دور مشاهده میکنم.
اینقدر دام تأمل خاکساریهای کیست
بیشتر میل نگه درپیش پا میبینمت
هوش مصنوعی: او به قدری در تفکر و تأمل فرورفته که در برابر خاکساریها و تواضعها، دیگر نیازی به نگاه کردن به جلو نمیبیند و توجهش بیشتر به چیزهای نزدیک و پیش رویش معطوف شده است.
خون مشتاقان قدحپیمای نومیدی مباد
گردشی در ساغررنگ حنا میبینمت
هوش مصنوعی: خون افرادی که عاشقانه و امیدوار هستند، نباید در شراب مایهی ناامیدی ریخته شود، زیرا من تو را در رنگ حنا میبینم.
همچو مژگانطور نازت یکقلم برگشتهاست
بیبلایی نیستی هرچند وامیبینمت
هوش مصنوعی: مانند مژگان، ناز و لطافت تو بهگونهای است که با یک اشاره میتوانی دلها را بربایی. تو بینقص و بدون عیب هستی، هرچند که گاهی ناملایماتی را تجربه میکنی.
اشکها را بر سر مژگان چهفرصت چیدناست
یک نفس بنشین دمی دیگرکجا میبینمت
هوش مصنوعی: اشکها بر روی مژهها، فرصتی برای چیدنش نداریم. یک لحظه بنشین، دیگر کجا میتوانم تو را ببینم؟
شمع را بیشعله سامان نظر پیداست چیست
کور میگردم دمیکز خود جدا میبینمت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره دارد که در آن، حتی با نبود نور و روشنایی (شعله)، وجود شمع (نشاندهنده عشق یا علاقه) همچنان قابل مشاهده است. این نشان میدهد که عشق و محبت قادر است حتی در شرایط سخت و تاریک نیز خود را نشان دهد. شاعر همچنین احساس میکند که در لحظاتی از خود بیخبر و گم میشود، در حالی که همچنان محبوبش را در نزدیکی خود احساس میکند.
رفتهام از خویش و حسرت دیدهبان بیخودیست
هرکجا باشم همان رو بر قفا میبینمت
هوش مصنوعی: من از خودم جدا شدهام و هرجا که باشم، حسرت دیدن تو مرا رها نمیکند. حتی اگر به دور دستها بروم، باز هم تو را در پشت سرم میبینم.
بیدل اشغال خطا را مایهٔ دانش مگیر
صرف لغزش چون قلم سرتا بهپا میبینمت
هوش مصنوعی: خطاهای دیگران را به عنوان فرصتی برای یادگیری نپذیر. چگونه میتوانی تنها به اشتباهات نگریستی درحالیکه من تو را کاملاً درست میبینم؟
حاشیه ها
1399/04/02 09:07
تیمور ناصری
باز با طرز تکلف آشنا میبینمت
جام دردست (ا ز) عرقهای حیا میبینمت

بیدل دهلوی