گنجور

غزل شمارهٔ ۸۷۰

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت
نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت
همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم
این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت
گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ام
بی‌کسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت
ای مسیحا نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج
برنگه ظلم است اگرمحتاج درمان بینمت
دیدهٔ خمیازه سنجی چون قدح آورده‌ام
تا به رنگ موج صهبا مست جولان بینمت
عالمی ازنقش پایت چشم روشن می‌کند
اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت
حق ذات تست سعی دستگیریهای خلق
تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت
عرض تعداد مراتب خجلت شوق رساست
آنچه دل ممنون دیدنها شود آن بینمت
غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد
چشم آن دارم‌که تا بینم‌گلستان بینمت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت
نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت
هوش مصنوعی: به این سرزمین آمده‌ام تا زیبایی باغ‌ها و جلوه‌های دلربا را ببینم. در اینجا، خُم شراب در دست دارم و گل‌ها را در آغوش می‌کشم تا از شگفتی‌های زندگی لذت ببرم.
همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم
این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت
هوش مصنوعی: مدت زیادی دل در آغوش خاطراتت بودم، حالا مانند نگاهی که در چشم‌های شگفت‌زده، تو را می‌بینم.
گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ام
بی‌کسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت
هوش مصنوعی: به دامانت با مژگانم اشک و نیاز ریخته‌ام، اما اکنون بدون هیچ کسوفی تو را مانند خورشید تابان می‌بینم.
ای مسیحا نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج
برنگه ظلم است اگرمحتاج درمان بینمت
هوش مصنوعی: ای مسیحا، نشئه درد و رنج دو جهان به نیاز تو وابسته است و اگر تو را درمانده ببینم، نیازمند تو هستم.
دیدهٔ خمیازه سنجی چون قدح آورده‌ام
تا به رنگ موج صهبا مست جولان بینمت
هوش مصنوعی: به چشمم همچون قدحی خمیازه کشیده‌ام تا تماشای زیبایی تو را در رنگ موج‌های صهبای شراب، مست و شاداب ببینم.
عالمی ازنقش پایت چشم روشن می‌کند
اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت
هوش مصنوعی: عالمی از نقش پای تو روشنایی می‌گیرد. کمی جلوتر بیا تا من نیز تماشایت کنم و از زیبایی‌ات لذت ببرم.
حق ذات تست سعی دستگیریهای خلق
تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت
هوش مصنوعی: خداوند، اصل و حقیقت وجود توست و تلاش تو برای کمک به دیگران همیشگی است. ای خدا، من عاجز و ناتوان را به یاری خود ببین و دستگیرم باش.
عرض تعداد مراتب خجلت شوق رساست
آنچه دل ممنون دیدنها شود آن بینمت
هوش مصنوعی: تعداد مراحل شرم و خجالت ناشی از شوق زیبا است و آنچه که دل از دیدن آن راضی و شاکر است، تو را می‌بیند.
غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد
چشم آن دارم‌که تا بینم‌گلستان بینمت
هوش مصنوعی: ای کاش غنچه‌های زیبایت نصیب چشمان دل‌شکسته‌ام نشود؛ زیرا آرزو دارم که چشمانم آنچنان سرشار از زیبایی تو شود که تمام گلستان را ببینم.

حاشیه ها

1389/11/12 18:02
مجید باهر

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت
نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت
با عرض پوزش
سلام به همه ،
در فرد دوم این بیت سکته است بخصوص گذاشتن کامه درمکان نامناسب ، و کلمه نشه بجای نشئه درست تر است
و اگر کامه در جایش گذاشته شود بهتر خواهد بود
نشه در سر،می به ساغر، گل به دامان بینمت
بنظر بنده درست تر است
امید اگر من اشتباه نوشته ام مرا رهنمایی کنید خرسند میشوم
در خدماتی که شما انجام داده اید من الفاظی ندارم که از سایت پر محتوای شما قدر دانی کنم واقعا زحمت کشیدید و شاهکار افریدید.
مجید باهر

1395/10/17 03:01
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com

نشئه درسر٬ می به ساغر٬ گل بدامان بینمت
درست است

1398/02/11 02:05
علی سید

مجید جان! من با اصلاح شما کاملن موافق هستم!
نشئه درست نیست! چون سکتگی بوجود می آید...
و کامه هم درست جاگزین نشده است!
نشه در سر, می به ساغر, ,.... باید نگاشته شود!

1398/06/29 02:08
علی سید

دوستان گرامی!
می خواهم یکبار دیگر این مصرع دوم تصحیح گردد و آن اینست:
نشئه در، ...
یعنی یک کامه اضافه است و بس!!!

1400/11/12 01:02
قمر مصلح بدخشانی

مصرع دوم بیت اول به این صورت درست است. اگر درست خوانده شود، هیچ سکتگی ندارد.

نَشْئَه در سر، می به ساغر، ‌گل به دامان بینمت

1400/11/12 01:02
قمر مصلح بدخشانی

آمدم تا صد چمن بر جلوه ‌نازان بینمت

نشئه در سر، می به ساغر،‌ گل به دامان بینمت

همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم

این زمان همچون نگه در چشم حیران بینمت

گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ ام

بی‌کسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت

ای مسیحا، نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج

بر نگه ظلم است، اگر محتاج درمان بینمت

دیدهٔ خمیازه سنجی چون قدح آورده ‌ام

تا به رنگ موج صهبا مست جولان بینمت

عالمی از نقش پایت چشم روشن می‌ کند

اندکی پیش آی، تا من هم خرامان بینمت

حق ذات تست سعی دستگیری های خلق

تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت

عرض تعداد مراتب خجلت شوق رساست

آنچه دل ممنون دیدن ها شود، آن بینمت

غنچگی هایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد

چشم آن دارم ‌که تا بینم‌، گلستان بینمت

1401/05/11 14:08
بسم الله عزیزی

این غزل را داکتر صاحب ناشناس بسیار زیبا کمپوز و اجرا نمودند .