غزل شمارهٔ ۸۷
هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را
فریادکزین قافله بردند جرس را
دل مایل تحقیق نگردید وگرنه
ازکسب یقین عشق توانکرد هوس را
هر دل نبرد چاشنی داغ محبت
این آتش بیرنگ نسوزد همهکس را
رفع هوس زندگیام باد فناکرد
اندیشهٔ خاک آب زد این آتش خس را
آزادی ما سخت پرافشان هوا بود
دل عقده شد وآبله پاگرد نفس را
تا رمزگرفتاری ما فاش نگردد
چون صبح به پرواز نهفتیم قفس را
بیدل نشوی بیخبر از سیرگریبان
اینجاستکه عنقا ته بال است مگس را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هستی بهتپش رفت واثرنیست نفس را
فریادکزین قافله بردند جرس را
هوش مصنوعی: وجود در حال حرکت است و هیچچیز نمیتواند صدای نفس را بهروشنایی برساند، زیرا ناله و فریاد در این جمع بهوسیلهی زنگ جرس بهناپیدایی میرود.
دل مایل تحقیق نگردید وگرنه
ازکسب یقین عشق توانکرد هوس را
هوش مصنوعی: اگر دل به جستجو و تحقیق نرود، هرگز نمیتواند به یقین و ایمان به عشق برسد و این در حالی است که هوس و آرزو باقی خواهند ماند.
هر دل نبرد چاشنی داغ محبت
این آتش بیرنگ نسوزد همهکس را
هوش مصنوعی: هر قلبی که طعم واقعی عشق را نچشیده باشد، این آتش بدون رنگ و بدون شعله، کسی را نمیسوزاند.
رفع هوس زندگیام باد فناکرد
اندیشهٔ خاک آب زد این آتش خس را
هوش مصنوعی: کنار گذاشتن آرزوهای زندگیام باعث محو شدن آن اندیشهی مادیام شد که این آتش خس را خاموش کرد.
آزادی ما سخت پرافشان هوا بود
دل عقده شد وآبله پاگرد نفس را
هوش مصنوعی: آزادی ما به شدت در حال از بین رفتن بود و دل ما از درد و رنج پر شد و نفس کشیدن برایمان سخت شده بود.
تا رمزگرفتاری ما فاش نگردد
چون صبح به پرواز نهفتیم قفس را
هوش مصنوعی: تا زمانی که راز دل ما فاش نشود، همانند صبحی که قفس را ترک میکنیم، به پرواز درخواهیم آمد.
بیدل نشوی بیخبر از سیرگریبان
اینجاستکه عنقا ته بال است مگس را
هوش مصنوعی: بدون توجه به آگاهی از مشکلات، به خودت میرسد که در دنیای پر از اشتباهات، پرندگانی بزرگ و آزاد وجود دارند، اما تو همچنان در دامهای کوچک باقی ماندهای.