گنجور

غزل شمارهٔ ۸۴

گر کمان‌دار خیالت در زه آرد تیر را
هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را
یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت
حرف زلفت کرد سنبل رشتهٔ تقریر را
برنمی‌دارد عمارت خاک صحرای جنون
خواهی آبادم کنی بر باد ده تعمیر را
مانع بی‌تابی آزادگان فولاد نیست
ناله در وحشت گریبان می‌درّد زنجیر را
سخت دشوارست پرداز شکست رنگ من
بشکن ای نقاش اینجا خامهٔ تصویر را
موج‌ خون‌ من‌که‌ آتش داغ‌ گرمی‌های‌ اوست
می‌کند بال سمندر جوهر شمشیر را
چون‌ ره‌‌ خوابیده زین‌ خوابی‌ که فیضش‌ کم مباد
تا به منزل برده‌ام سررشتهٔ تعبیر را
گر به‌ این وجدست شور وحشت دیوانه‌ام
داغ‌ حیرت می‌کند چون‌ نقش‌ پا زنجیر را
پای تا سر دردم اما زحمت کس نیستم
ناله‌ام در سینه خرمن می‌کند تأثیر را
تا کی از غفلت به قید جسم فرساید دلت
یک نفس بر باد ده این خاک دامن‌گیر را
صبح عشرتگاه هستی از شفق آبستن است
نیست جز خون‌ گر بپالاید کسی این شیر را
دست از دنیا بدار و دامن آهی بگیر
تا بدانی همچو بیدل قدر دار و گیر را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر کمان‌دار خیالت در زه آرد تیر را
هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را
هوش مصنوعی: اگر کمان‌دار خیال تو تیر را در زه بگذارد، هر رشته مویی می‌تواند چشمی به امید شکار داشته باشد.
یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت
حرف زلفت کرد سنبل رشتهٔ تقریر را
هوش مصنوعی: شکل زیبا و خاطره‌انگیز تو باعث شده که ذهن من مانند آینه‌ای به تصویر تو بپردازد و صحبت‌های تو همچون گلی زیبا، جان بخش کلمات و عبارات من شود.
برنمی‌دارد عمارت خاک صحرای جنون
خواهی آبادم کنی بر باد ده تعمیر را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی این بنای بی‌پایه و اساس جنون را بسازید، باید متوجه باشی که نمی‌توانی بر روی خاکی که در حال باد رفتن است، آن را محکم کنی.
مانع بی‌تابی آزادگان فولاد نیست
ناله در وحشت گریبان می‌درّد زنجیر را
هوش مصنوعی: آزادگان در برابر سختی‌ها و مشکلات نمی‌شکنند و به راحتی نمی‌توانند از پای درآیند. آن‌ها در عدم تحمل و بی‌تابی خود، حتی در سخت‌ترین شرایط هم ناله و گله می‌کنند، و این نشان از عزم و اراده‌ی قوی‌شان دارد. زنجیرهایی که بر دستانشان است، تنها نشانه‌ای از اسارت است و آن‌ها با وجود این زنجیرها همچنان بلندپرواز و آزادگی خود را حفظ می‌کنند.
سخت دشوارست پرداز شکست رنگ من
بشکن ای نقاش اینجا خامهٔ تصویر را
هوش مصنوعی: شکستن رنگ من کار دشواری است. ای نقاش، بیا و اینجا قلمی که تصویر را می‌کشد بشکن.
موج‌ خون‌ من‌که‌ آتش داغ‌ گرمی‌های‌ اوست
می‌کند بال سمندر جوهر شمشیر را
هوش مصنوعی: موج خون من که ناشی از شدت عشق اوست، همچون حرارتی شدید عمل می‌کند و موجب می‌شود که جوهر شمشیر به حرکت درآید.
چون‌ ره‌‌ خوابیده زین‌ خوابی‌ که فیضش‌ کم مباد
تا به منزل برده‌ام سررشتهٔ تعبیر را
هوش مصنوعی: به خاطر خوابی که گرفته‌ام، باید مواظب باشم تا به پایان راه برسم و در این مسیر، به دنبال درک و تفسیر صحیح خواب‌هایم باشم.
گر به‌ این وجدست شور وحشت دیوانه‌ام
داغ‌ حیرت می‌کند چون‌ نقش‌ پا زنجیر را
هوش مصنوعی: اگر این عاشقانه سردرگمی و شور و شوق باشد، من دیوانه‌ام و این احساس عمیق چون داغی بر قلبم می‌نشیند، مانند اثری که زنجیر بر زمین می‌گذارد.
پای تا سر دردم اما زحمت کس نیستم
ناله‌ام در سینه خرمن می‌کند تأثیر را
هوش مصنوعی: من از سر تا پا درد دارم، اما هیچ کس را به دلیل دردهایم اذیت نمی‌کنم. ناله‌هایم در درونم مثل آتش سوزان است و تأثیرش را در وجودم احساس می‌کنم.
تا کی از غفلت به قید جسم فرساید دلت
یک نفس بر باد ده این خاک دامن‌گیر را
هوش مصنوعی: تا کی باید قلبت درگیر غفلت و مادیات باشد؟ یک لحظه به این دنیای فانی و گرانبها فکر کن و رهایش کن.
صبح عشرتگاه هستی از شفق آبستن است
نیست جز خون‌ گر بپالاید کسی این شیر را
هوش مصنوعی: صبح عاشقانه‌ای در حال طلوع است و آسمان با رنگ سرخ پر از شوق و امید است، اما اگر کسی نتواند از این حالت شیرینی و زیبایی استفاده کند، تنها چیزی که باقی می‌ماند، درد و ناراحتی است.
دست از دنیا بدار و دامن آهی بگیر
تا بدانی همچو بیدل قدر دار و گیر را
هوش مصنوعی: از دنیا دل بکن و به آوای دلخواهی چنگ بزن تا بفهمی چقدر ارزش و مقام خودت را باید داشته باشی و از زندگی چه چیزهایی را باید بگیری.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۴ به خوانش عندلیب