گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را
عرضِ یک‌ خمیازه صحرا می‌کند مخمور را
درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد
از تحیر خشک‌بندی‌ کرده‌ام ناسور را
چاره‌سازان در صلاح کار خود بی‌چاره‌اند
به نسازد موم زخمِ خانهٔ زنبور را
ما ضعیفان را ملایم‌طینتی دام بلاست
مشکل است از روی خاکستر گذشتن مور را
زندگانی شیوهٔ عجز است باید پیش برد
نیست سر دزدیدن از پشت دوتا مزدور را
عشرتی‌گر نیست می‌باید به کُلفَت ساختن
دُرد هم‌ صاف است بهر سرخوشی‌ مخمور را
غفلت سرشار مستغنی‌ست از اسباب جهل
خواب گو مژگان نبندد دیده‌های کور را
در نظر داریم مرگ و از امل فارغ نه‌ایم
پیش پا دیدن نشد مانع خیال دور را
اعتبار درد عشق از وصل برهم می‌خورد
زنگ باشد التیامْ آیینهٔ ناسور را
زندگی وحشی‌ست از ضبط نفَس غافل مباش
بویْ آرامیده دارد در قفس‌ کافور را
در تنعم ذکر احسان‌ها بلند‌آوازه نیست
چینی خالی مگر یادی‌ کند فغفور را
بیدل از اندیشهٔ اوهامِ باطل سوختم
بر سر داغم فشان خاکستر منصور را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را
عرضِ یک‌ خمیازه صحرا می‌کند مخمور را
هوش مصنوعی: اگر عشق بی‌توجهی و پرده‌پوشی را کنار بگذارد، حسرت‌های پنهان را به نمایش می‌گذارد و شوقی عمیق را به وجود می‌آورد که مانند یک خمیازه در فضای وسیع و آزاد، انسان را مست و شگفت‌زده می‌کند.
درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد
از تحیر خشک‌بندی‌ کرده‌ام ناسور را
هوش مصنوعی: درد و دل خود را در سکوت و پرده‌ای پنهان کرده‌ام، و این درد همچون زخم کهنه‌ای در وجودم حسرت می‌خورد و مرا آزار می‌دهد.
چاره‌سازان در صلاح کار خود بی‌چاره‌اند
به نسازد موم زخمِ خانهٔ زنبور را
هوش مصنوعی: کسانی که در کار حل مشکلات خود چاره‌سازی می‌کنند، خود در موقعیتی بی‌چاره قرار دارند. به این معنا که نمی‌توانند به درستی زخم و آسیب‌های ایجاد شده را ترمیم کنند، مانند موم که نمی‌تواند زخم کند و آسیب‌های خانهٔ زنبور را به درستی برطرف کند.
ما ضعیفان را ملایم‌طینتی دام بلاست
مشکل است از روی خاکستر گذشتن مور را
هوش مصنوعی: ما افرادی که ضعیف هستیم، به راحتی تحت تأثیر مشکلات قرار می‌گیریم. عبور از موانع دشوار برای ما مانند گذشتن از روی خاکستر داغ است، شبیه به تلاش یک مورچه برای حرکت در چنین شرایطی.
زندگانی شیوهٔ عجز است باید پیش برد
نیست سر دزدیدن از پشت دوتا مزدور را
هوش مصنوعی: زندگی به گونه‌ای است که نشان‌دهنده ناتوانی انسان‌هاست و باید در این مسیر پیش برویم. نمی‌توان به راحتی از مشکلات و چالش‌ها فرار کرد و انتظار نتیجه‌ای خوب داشت.
عشرتی‌گر نیست می‌باید به کُلفَت ساختن
دُرد هم‌ صاف است بهر سرخوشی‌ مخمور را
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خوشی و لذتی وجود نداشته باشد، باید به پرستش و دل‌باختگی مشغول شد؛ زیرا حتی نوشیدنی هم برای به دست آوردن خوشی و سرخوشی خالی است.
غفلت سرشار مستغنی‌ست از اسباب جهل
خواب گو مژگان نبندد دیده‌های کور را
هوش مصنوعی: بی‌خبری و غفلت نیازی به وسایل جهل ندارد؛ به خواب رفتن کسی که نمی‌بیند، کارآیی ندارد و چشمان کور به خواب نمی‌روند.
در نظر داریم مرگ و از امل فارغ نه‌ایم
پیش پا دیدن نشد مانع خیال دور را
هوش مصنوعی: ما به مرگ فکر می‌کنیم و از زندگی غافل نیستیم. در جلوی رویمان چیزی نمی‌بینیم که مانع از خیال‌پردازی و دوراندیشی‌مان شود.
اعتبار درد عشق از وصل برهم می‌خورد
زنگ باشد التیامْ آیینهٔ ناسور را
هوش مصنوعی: درد عشق زمانی که معشوق به ما نزدیک می‌شود، ارزشش از بین می‌رود. مانند این است که زنگار روی یک آئینهٔ شکسته، به‌واسطهٔ بهبود زخم از بین می‌رود.
زندگی وحشی‌ست از ضبط نفَس غافل مباش
بویْ آرامیده دارد در قفس‌ کافور را
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک موجود وحشی است، پس همیشه هوشیار باش و مراقب نفَس‌های خود باش. بوی خوشی در فضای بسته‌ای وجود دارد که شبیه کافور است.
در تنعم ذکر احسان‌ها بلند‌آوازه نیست
چینی خالی مگر یادی‌ کند فغفور را
هوش مصنوعی: در زندگی مرفه، یادآوری خوبی‌ها و احسان‌ها چندان اهمیت ندارد، مانند ظرف خالی که تنها زمانی مورد توجه قرار می‌گیرد که یاد شخصی خاص به میان آید.
بیدل از اندیشهٔ اوهامِ باطل سوختم
بر سر داغم فشان خاکستر منصور را
هوش مصنوعی: من از تفکرات و خیالات بی‌اساس سوزانده شده‌ام و بر روی زخم‌هایم خاکستر منصور را می‌پاشم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش عندلیب