گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۴

بی‌رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست
چشم مخمل را ز شوق پای‌بوست خواب نیست
بعد کشتن خون ما رنگ است در پرواز شوق
آب و خاک بسملت از عالم سیماب نیست
شوخی مهتاب و تمکین کتان پر ظاهر است
بر بنای صبر ما شوقت کم از سیلاب نیست
کی تواند آینه عکس ترا در دل نهفت
ضبط این گوهر به چنگ سعی هر گرداب نیست
سایه را آیینهٔ خورشید بودن مشکل است‌
خود به خود در جلوه باش اینجا کسی را تاب نیست
خرقه از لخت جگر چون غنچه در بر کرده‌ایم
در دیار ما قماش دل درستی‌ باب نیست
ای حباب از سادگی دست دعا بالا مکن
در محیط عشق جز موج خطر محراب نیست
برگ‌برگ این گلستان پرده‌دار غفلت است
غنچهٔ بیدار اگر گل گشت گل بی‌خواب نیست
دور نبود گر فلک پیچد به خویش از ناله‌ام
دود را از شعله حاصل غیر پیچ و تاب نیست
تا توانی چون نسیم آزادگی از کف مده
آشنای رنگ جمعیت گل اسباب نیست
از فروغ این شبستان دست باید شست و بس
آب گردیده‌ست سامان طرب مهتاب نیست
بیدل از احباب دنیا چشم سرسبزی مدار
کشت این شطرنج‌بازان دغل سیراب نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌رخت در چشمهٔ آیینه خاک است آب نیست
چشم مخمل را ز شوق پای‌بوست خواب نیست
هوش مصنوعی: بدون حضور تو در چشمهٔ آیینه، تنها خاک است و آب وجود ندارد. چشم مخملی من به خاطر عشق و اشتیاق به پای تو خواب ندارد.
بعد کشتن خون ما رنگ است در پرواز شوق
آب و خاک بسملت از عالم سیماب نیست
هوش مصنوعی: پس از این که خون ما ریخته شد، رنگ آن در پرواز شوق آب و خاک محو می‌شود و دیگر در این جهان شبیه هیچ چیز قابل لمس نمی‌باشد.
شوخی مهتاب و تمکین کتان پر ظاهر است
بر بنای صبر ما شوقت کم از سیلاب نیست
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت مرموزی اشاره دارد که در دل شب و نور ماه وجود دارد. با وجود جلوه‌های فریبنده این زیبایی، بر روی تحمل و صبوری ما تأثیر عمیقی می‌گذارد. احساس شگفتی و شوقی که از این زیبایی ناشی می‌شود، به اندازه جریان آب در یک سیلاب قوی و پرقدرت است.
کی تواند آینه عکس ترا در دل نهفت
ضبط این گوهر به چنگ سعی هر گرداب نیست
هوش مصنوعی: کی توانایی دارد که تصویر تو را در دل پنهان نگه دارد؟ تنها تلاش برای به دست آوردن این گوهر ارزشمند ممکن نیست و نباید در هر تلاشی غرق شد.
سایه را آیینهٔ خورشید بودن مشکل است‌
خود به خود در جلوه باش اینجا کسی را تاب نیست
هوش مصنوعی: در واقع، بودن به عنوان سایه‌ای از خورشید کار آسانی نیست؛ بهتر است خودت نور را تابیده باشی، زیرا در این مکان هیچ‌کس تحمل درخشش و زیبایی را ندارد.
خرقه از لخت جگر چون غنچه در بر کرده‌ایم
در دیار ما قماش دل درستی‌ باب نیست
هوش مصنوعی: ما لباس روحانی خود را مانند غنچه‌ای بر تن کرده‌ایم، اما در سرزمین ما وفاداری عشق و دل باطنی وجود ندارد.
ای حباب از سادگی دست دعا بالا مکن
در محیط عشق جز موج خطر محراب نیست
هوش مصنوعی: ای حباب، از سادگی‌ات دست از دعا و خواهش برندار. در فضای عشق، جز امواج خطر و صدمات چیزی وجود ندارد.
برگ‌برگ این گلستان پرده‌دار غفلت است
غنچهٔ بیدار اگر گل گشت گل بی‌خواب نیست
هوش مصنوعی: این گلستان پر از زیبایی‌هاست، اما هر یک از این زیبایی‌ها ممکن است ما را به خواب غفلت ببرد. اگر کسی بیدار باشد و درک عمیق‌تری از زندگی داشته باشد، حتی وقتی که به گل تبدیل می‌شود، همچنان بیدار و هوشیار خواهد ماند.
دور نبود گر فلک پیچد به خویش از ناله‌ام
دود را از شعله حاصل غیر پیچ و تاب نیست
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد به خود بپیچد، به خاطر ناله و فریاد من است. از این شعله، فقط دود بیرون می‌آید و غیر از این، هیچ پیچ و تابی وجود ندارد.
تا توانی چون نسیم آزادگی از کف مده
آشنای رنگ جمعیت گل اسباب نیست
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی، مانند نسیم آزاد و رها باش و از دست ندهی این آشنایی با دنیای رنگارنگ جمعیت. زیرا در این دنیا، گل‌ها و زیبایی‌ها تنها ابزار هستند.
از فروغ این شبستان دست باید شست و بس
آب گردیده‌ست سامان طرب مهتاب نیست
هوش مصنوعی: باید از زیبایی‌های این شب تار دست کشید، زیرا حالا دیگر هیچ چیزی برای شادی و لذت وجود ندارد و نور ماه هم در اینجا نیست.
بیدل از احباب دنیا چشم سرسبزی مدار
کشت این شطرنج‌بازان دغل سیراب نیست
هوش مصنوعی: به دوستان دنیا امیدی نداشته باش، زیرا این بازیکنان حیله‌گر دروغین هیچ‌گاه به دلخواهت سیراب نخواهند شد.