گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۳

برگ و سازم جز هجوم‌گریهٔ بیتاب نیست
خانهٔ چشمی که من دارم کم از گرداب نیست
رشتهٔ قانون یأسم از نواهایم مپرس
در گسستن عالمی دارم که در مضراب نیست
تا به ذوق گوهر مقصد توان زد چشمکی
در محیط آرزو یک حلقهٔ گرداب نیست
دست و پا از آستین و دامن آن‌سو می‌زنیم
مشرب دیوانگان زندانی آداب نیست
در شبستان سیه‌بختی ز بس گمگشته‌ایم
سایهٔ ما نیز بار خاطر مهتاب نیست
زاهدا لاف محبت می‌زنی هشیار باش
زخم شمشیر است این خمیازهٔ محراب نیست
خار خار بوریا و دلق فقر از دل برآر
آتش است ای خواجه اینها مخمل و سنجاب نیست‌
دیده‌ها باز است و اسباب تماشا مغتنم
لیک در ملک خرد جز جنس غفلت‌یاب نیست
ز اختلاط سخت‌رویان کینه جولان می‌کند
سنگ و آهن تا به هم ناید شرر بیتاب نیست
حال دل پرسیده‌ای بی‌طاقتی آماده باش
شوخی افسانهٔ ما دستگاه خواب نیست
مدعا تحقیق و دل جنس امید، آه از شعور
ما چنان آیینه‌ای داریم کآنجا باب نیست
آنچه می‌گویند عنقا ای ز خود غافل تویی
گر توانی یافت خود را مطلبی نایاب نیست
شوخی تمثال هستی برنتابد پیکرم
آنقدر خاکم که در آیینهٔ من آب نیست
بیدل آن برق نظرها آنچنان در پرده ماند
غافلان گرم انتظار و محرمان را تاب نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برگ و سازم جز هجوم‌گریهٔ بیتاب نیست
خانهٔ چشمی که من دارم کم از گرداب نیست
هوش مصنوعی: درخت و سازم جز باران‌باران ناله و گریه‌ای نیست. خانه‌ی چشمی که من دارم، از توفان و گرداب کمتر نیست.
رشتهٔ قانون یأسم از نواهایم مپرس
در گسستن عالمی دارم که در مضراب نیست
هوش مصنوعی: از من در مورد قانون و قواعد نیندیش، چون جهانی دارم که در دست نمی‌گنجد و به راحتی نمی‌شود آن را قطع کرد.
تا به ذوق گوهر مقصد توان زد چشمکی
در محیط آرزو یک حلقهٔ گرداب نیست
هوش مصنوعی: برای دستیابی به آرزوها و اهداف، لازم است که با ذوق و شوق به تلاش ادامه دهیم و بدانیم که اگرچه ممکن است در مسیر به چالش‌هایی برخورد کنیم، اما این چالش‌ها نباید ما را ناامید کند. زندگی همچون یک گرداب نیست که در آن احساس طرد شدگی یا محصور بودن کنیم، بلکه باید به جلو حرکت کنیم و به زیبایی‌های آن توجه داشته باشیم.
دست و پا از آستین و دامن آن‌سو می‌زنیم
مشرب دیوانگان زندانی آداب نیست
هوش مصنوعی: ما با دست و پا کردن و تلاش بسیار از عادت‌ها و رفتارهای اجتماعی فاصله می‌گیریم، زیرا زندانی شدن در این آداب و رسوم برای عاشقان و دیوانگان مناسب نیست.
در شبستان سیه‌بختی ز بس گمگشته‌ایم
سایهٔ ما نیز بار خاطر مهتاب نیست
هوش مصنوعی: در تاریکی و بدبختی شب، به‌قدری سرگردان شده‌ایم که حتی سایه‌امان نیز بار سنگینی برای ماه نیست.
زاهدا لاف محبت می‌زنی هشیار باش
زخم شمشیر است این خمیازهٔ محراب نیست
هوش مصنوعی: ای زاهد! به سخنان عاشقانه خود نبال و خود را فریب نده. مراقب باش که محبت واقعی درد و رنج به همراه دارد و این راحتی که در عبادت و نماز به نظر می‌رسد، در واقع خنکای موقتی است و آسیب‌های پنهانی در آن نهفته است.
خار خار بوریا و دلق فقر از دل برآر
آتش است ای خواجه اینها مخمل و سنجاب نیست‌
هوش مصنوعی: دل را از زینت‌های دنیوی و فقر خالی کن، زیرا این چیزها فقط درد و ناراحتی می‌آورند. این‌ها نه به نرمی مخمل‌اند و نه به لطافت سنجاب، بلکه مانند خارهایی هستند که آزار می‌رسانند.
دیده‌ها باز است و اسباب تماشا مغتنم
لیک در ملک خرد جز جنس غفلت‌یاب نیست
هوش مصنوعی: چشمان باز است و امکانات تماشا فراهم، اما در دنیای عقل و خرد جز نادانی و بی‌خبری چیزی یافت نمی‌شود.
ز اختلاط سخت‌رویان کینه جولان می‌کند
سنگ و آهن تا به هم ناید شرر بیتاب نیست
هوش مصنوعی: سنگ و آهن به خاطر کینه‌توزی و سخت‌دلی بعضی افراد در حال نبرد و درگیری هستند. تا زمانی که این احساسات منفی وجود دارد، آرامش و اتحاد به وجود نخواهد آمد.
حال دل پرسیده‌ای بی‌طاقتی آماده باش
شوخی افسانهٔ ما دستگاه خواب نیست
هوش مصنوعی: اگر حال دل را پرسیده‌ای، آماده باش که بی‌تابی می‌کند. این داستان و شوخی ما به خواب نمی‌رود و واقعی است.
مدعا تحقیق و دل جنس امید، آه از شعور
ما چنان آیینه‌ای داریم کآنجا باب نیست
هوش مصنوعی: ما در پی حقیقت و دل‌مان پر از امید است، اما افسوس که آگاهی‌مان به حدی پایین است که همچون آیینه‌ای در بسته می‌باشد و در اینجا هیچ درستی پیدا نمی‌شود.
آنچه می‌گویند عنقا ای ز خود غافل تویی
گر توانی یافت خود را مطلبی نایاب نیست
هوش مصنوعی: هرچه درباره‌ی عنقا می‌گویند، تو خودت را فراموش کرده‌ای. اگر توانایی در یابی خود را داشته باشی، هیچ چیزی غیرقابل دسترسی نیست.
شوخی تمثال هستی برنتابد پیکرم
آنقدر خاکم که در آیینهٔ من آب نیست
هوش مصنوعی: جدی نگیر، من به قدری در زمین ریشه دارم که حتی در آیینه‌ام هم آبی وجود ندارد.
بیدل آن برق نظرها آنچنان در پرده ماند
غافلان گرم انتظار و محرمان را تاب نیست
هوش مصنوعی: بیدل می‌گوید: آن نگاه‌هایی که پر از برق و زیبایی هستند، به قدری در پنهان و دور مانده‌اند که افرادی که با بی‌خبری در انتظارند، قادر به تحمل این زیبایی و راز نیستند.

حاشیه ها

شوخی تمثال هستی برنتابد پیکرم

1397/05/21 23:08
احمد اسدی

با سلام
در این غزل سه مورد اشتباه تایپی وجود دارد که مورد اول توسط جناب امیرحسین اشاره شد. دو مورد در ابیات ششم و نهم وجود دارد که نیازمند اصلاح است.
بیت ششم:
زاهدا لاف محبت میزنی هشیار باش
بیت نهم :
ز اختلاط سخت رویان کینه جولان میکند
امیدوارم که این موارد بازبینی و بررسی شود.
گنجور مجموعه ای ارزشمند از ادبیات ایران است. قدر مینهیم کوشش دوستان گنجوری را. به جرات هیچ محموعه ای کاملتر از گنجور برای ادبیات شعرای ایران در اینترنت وجود ندارد. این مجموعه که دسترنج زحمات اساتید و علاقمندان است به طبیعت خطاهای اجتناب ناپذیر انسانی گاهی اشتباهات تایپی در خود دارد که صد البته طبیعیست و از قدر این گوهر نمیکاهد. با این همه سوال حقیر از دست اندرکاران وبسایت گنجور اینحاست که چرا در موارد بدیهی مانند این دو مورد هیچگاه اصلاحی در متن شعر صورت نمیگیرد. از زحمات شما سپاسگزارم.

1400/01/27 14:03
امید

دیده‌ها باز است و اسباب تماشا مغتنم
لیک ‌در ملک خرد جز جنس غفلت یاب نیست
یاب صحیح نیست و باب صحیح است.
ممنون

1400/01/27 23:03
nabavar

گرامی امید
لیک ‌در ملک خرد جز جنس غفلت یاب نیست
همان غفلت یاب درست است که غفلت باب بی معنا می شود
ضمن اینکه قافیه ی باب تکراری می شود که در غزل معمول نیست