گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۹

تو مستِ وهم و درین بزم بوی صهبا نیست
هنوز جز به دلِ سنگ جای مینا نیست
خیال عالم بی‌رنگ رنگ‌ها دارد
کدام نقش‌ که تصویر بال عنقا نیست
بمیر و شهره شو ای دل‌ کزین مزار هوس
چراغ مرده عیان است و زنده پیدا نیست
به چشمِ بسته خیال حضور حق پختن
اشاره‌ای‌ست‌ که اینجا نگاه بینا نیست
دلت به عشوهٔ عقبا خوش است ازین غافل
که هرکجا تویی، آنجا به غیر دنیا نیست
به هرچه وارسی از خودگذشتنی دارد
بهوش باش‌ که امروز رفت و فردا نیست
به نامیدی ما رحمی‌، ای دلیل فنا!
که آشیان هوسیم و درین چمن جا نیست
حریر کارگه وهم را چه تار و چه پود
قماش ما ز لطافت تمیزفرسا نیست
تو جلوه ساز کن و مدعای دل دریاب
زبان حیرت آیینه بی‌تقاضا نیست
غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست
رسیده‌ایم به جایی‌ که بیدل آنجا نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو مستِ وهم و درین بزم بوی صهبا نیست
هنوز جز به دلِ سنگ جای مینا نیست
هوش مصنوعی: تو در حالت گیجی و سرمستی به سر می‌بری، و در این مهمانی هنوز بوی شراب نمی‌آید. تنها در دل‌های سنگی است که جای مینا، یا همان شراب، پیدا می‌شود.
خیال عالم بی‌رنگ رنگ‌ها دارد
کدام نقش‌ که تصویر بال عنقا نیست
هوش مصنوعی: تصور دنیای بدون رنگ، خود دنیایی از رنگ‌ها دارد. کدام تصویر وجود دارد که نشان‌دهنده بال‌های پرنده‌ای افسانه‌ای مثل عنقا نباشد؟
بمیر و شهره شو ای دل‌ کزین مزار هوس
چراغ مرده عیان است و زنده پیدا نیست
هوش مصنوعی: ای دل، بمیر و نامدار شو، زیرا در این مکان، آرزوها به مانند چراغی خاموش دیده می‌شوند و هیچ چیز زنده‌ای ظاهر نیست.
به چشمِ بسته خیال حضور حق پختن
اشاره‌ای‌ست‌ که اینجا نگاه بینا نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی چشمانمان را می‌بندیم و به خیال و تصور می‌پردازیم، در واقع به وجود خداوند اشاره می‌کنیم. اما در اینجا، درک و بینش صحیحی از حقیقت وجود ندارد.
دلت به عشوهٔ عقبا خوش است ازین غافل
که هرکجا تویی، آنجا به غیر دنیا نیست
هوش مصنوعی: دل تو به زیبایی‌های دنیا خوش است، غافلی از این که هر جا که بروی، فقط دنیای مادی نیست و چیزهای بیشتری فراموش شده است.
به هرچه وارسی از خودگذشتنی دارد
بهوش باش‌ که امروز رفت و فردا نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی را که با دقت بررسی می‌کنی و به نوعی استغنا و فداکاری در آن وجود دارد، باید با احتیاط نگه‌داری، زیرا امروز فرصتی هست که ممکن است فردا وجود نداشته باشد.
به نامیدی ما رحمی‌، ای دلیل فنا!
که آشیان هوسیم و درین چمن جا نیست
هوش مصنوعی: ای دلیل فنا! ما را در ناامیدی رحمی کن، زیرا ما آرزوهای زیادی داریم و در این جهان جایی برایشان نیست.
حریر کارگه وهم را چه تار و چه پود
قماش ما ز لطافت تمیزفرسا نیست
هوش مصنوعی: پارچه‌ی حریر که در دنیای خیال بافته شده، به هر رنگ و形 که باشد، به قدری نرم و لطیف است که نمی‌توان آن را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد.
تو جلوه ساز کن و مدعای دل دریاب
زبان حیرت آیینه بی‌تقاضا نیست
هوش مصنوعی: تو زیبایی خود را به نمایش بگذار و خواسته‌های دل را بشناس. زبان حیرت، مانند آینه‌ای است که بدون هیچ تقاضایی، حقیقت را نشان می‌دهد.
غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست
رسیده‌ایم به جایی‌ که بیدل آنجا نیست
هوش مصنوعی: فردی که در عمق دریا غرق شده و به فکر حباب‌ها نیست، به جایی رسیده‌ایم که بیدل دیگر حضور ندارد.