گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۸

بیا که هیچ بهاری به حسرتِ ما نیست
شکسته‌رنگیِ امید، بی‌تماشا نیست
به قدرِ پر زدنِ ناله وسعتی داریم
غبارِ شوق جنون‌مشرب است، صحرا نیست
ز ما و من به سکوت ای حباب قانع باش
که غیرِ ضبطِ نفس، نامِ این معما نیست
غنا مخواه، که تمثالِ هستیِ امکان
برونِ آینهٔ احتیاج پیدا نیست
چو موج اگر به شکستی رسی غنیمت دان
در این محیط که جز دستِ عجز بالا نیست
به هرچه می‌نگری پرفشانِ بی‌رنگی‌ست
که گفته است جهان آشیانِ عنقا نیست
اگر ز وهم برآیی چه موج و کو گرداب
جهان به خویش فرو رفته است، دریا نیست
حسابِ هیچکسی تا کجا توان دادن
بقا کدام و چه هستی؟ فنا هم از ما نیست
به آرمیدگیِ شمع رفته‌ایم از خویش
دلیلِ مقصدِ از سر گذشتگان، پا نیست
به هرزه بال میفشان در این چمن بیدل
که هر طرف نگری، جز درِ قفس وا نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که هیچ بهاری به حسرتِ ما نیست
شکسته‌رنگیِ امید، بی‌تماشا نیست
هوش مصنوعی: بیا که هیچ بهاری برای حسرت ما وجود ندارد و رنگ امید ما بدون تماشا ناامیدانه شکسته است.
به قدرِ پر زدنِ ناله وسعتی داریم
غبارِ شوق جنون‌مشرب است، صحرا نیست
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که پرواز می‌کنیم، قادر به ابراز احساسات خود هستیم. این شوق و هیجان، مثل غباری است که در دل داریم و در واقعیت، وسعت آن احساسات به اندازه‌ی بیابان نیست.
ز ما و من به سکوت ای حباب قانع باش
که غیرِ ضبطِ نفس، نامِ این معما نیست
هوش مصنوعی: ای حباب، من و تو باید در سکوت باشیم و راضی باشیم، زیرا چیزی به جز ضبط نفس نمی‌تواند نام این مسیر پیچیده را برساند.
غنا مخواه، که تمثالِ هستیِ امکان
برونِ آینهٔ احتیاج پیدا نیست
هوش مصنوعی: خواستن غنا یا ثروت، درست نیست؛ زیرا شکل واقعی وجود و هستی نیاز به بازتاب و تصویر ندارد.
چو موج اگر به شکستی رسی غنیمت دان
در این محیط که جز دستِ عجز بالا نیست
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با مشکلات و چالش‌ها مواجه شدی، بدان که در این دوران که به نظر سخت می‌آید، فرصتی است تا استفاده کنی و نگذاری از دست برود، چراکه در نهایت تنها توانایی تو و تلاش‌ات است که باقی می‌ماند.
به هرچه می‌نگری پرفشانِ بی‌رنگی‌ست
که گفته است جهان آشیانِ عنقا نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه می‌کنی، در واقع چیزی بی‌رنگ و کمرنگ است که نشان می‌دهد این جهان، جایی برای جوجه‌کباب نیست.
اگر ز وهم برآیی چه موج و کو گرداب
جهان به خویش فرو رفته است، دریا نیست
هوش مصنوعی: اگر از خیال و توهم بیرون بیایی، متوجه خواهی شد که دنیا مانند یک دریا است که در آن، موج و گرداب وجود ندارد و همه چیز در خود فرو رفته است.
حسابِ هیچکسی تا کجا توان دادن
بقا کدام و چه هستی؟ فنا هم از ما نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که عمرش تا چه زمانی ادامه خواهد یافت و ماندگاری و هستی چه معنایی دارد. حتی فنا هم از دست ما خارج است.
به آرمیدگیِ شمع رفته‌ایم از خویش
دلیلِ مقصدِ از سر گذشتگان، پا نیست
هوش مصنوعی: ما در آرامش و سکوت زندگی کرده‌ایم و از خودمان دور شده‌ایم؛ دلیلی برای رسیدن به مقصدمان از تجربیات گذشتگان نمی‌یابیم.
به هرزه بال میفشان در این چمن بیدل
که هر طرف نگری، جز درِ قفس وا نیست
هوش مصنوعی: در این چمن به هیچ وجه بال و پر خود را بیهوده نپراکن، زیرا هر جا که نگاه کنی، جز حصار و قفس چیزی نمی‌بینی.