غزل شمارهٔ ۷۳۷
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست
درکلف آباد وهم درد محبت کراست
مقتضی دود و گرد گریهٔ بیماتمیست
بیعرق شرم نیست از من و ما دم زدن
درنفس ما چو صبح آینهٔ شبنمیست
الفت دل رهزن است ورنه درین دشت و در
پای طلب زآبله برپل آبکمیست
محرم خود نیستی ورنه به رنگ هلال
سر به فلک سودنت سوی گریبان خمیست
زخم دلت گندمی ست در غم سودای نان
پشت و شکم گر به هم سوده شود مرهمیست
معنی مغشوش حرص تا شود آیینهات
درکف دست فسوس نیز خط توامیست
هرچه دمید از نفس رفت به باد هوس
رشتهٔ دیگر مبند نغمهٔ سازت رمیست
طالب ویرانهها غیر جنونتکهکرد
آنچه تو خواندی بهشت خانهٔ بیآدمیست
نیست حضور دلت جز به حساب ادب
از نفس آگاه باش شیشهگریها دمیست
نشئهٔ عشق و هوس باز درتن جاکجاست
گر همه خمیازه است ساغر عیش جمیست
شعلهٔ درد غرور تاخته در هر دماغ
خلق سراپا چو شمع یک علم و پرچمیست
جست دل از پیر عقل باعث اخفای راز
گفت در این انجمن دیدهٔ نامحرمیست
شیخ و برهمن همان مست خیال خودند
آگهی اینجا کراست بیدل ما عالمیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست
هوش مصنوعی: خطوطی که بر پیشانی ما نقش بستهاند، نتیجهی قلمی نامشخص و مبهم است. کسی نمیتواند در این صفحهی زندگی ما، حقیقت را به روشنی بخواند.
درکلف آباد وهم درد محبت کراست
مقتضی دود و گرد گریهٔ بیماتمیست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی از اندوه و تنهایی اشاره دارد که در آن، عشق و محبت به درد و رنج کشیده تبدیل شده است. در چنین وضعیتی، فضا و محیط زندگی پر از دود و غبار ناشی از گریه است، و این نشاندهندهی فقدان یا مرگ کسی عزیز است. به طور کلی، شاعر به عمق احساسات و تاثیرات غیرقابل تحمل عشق و فقدان بر روح انسان میپردازد.
بیعرق شرم نیست از من و ما دم زدن
درنفس ما چو صبح آینهٔ شبنمیست
هوش مصنوعی: بیخجالت از ما سخن گفتن بیفایده است، همانطور که صبحگاه آینهای که شبنم را نشان میدهد، نمیتواند خالی از زیبایی باشد.
الفت دل رهزن است ورنه درین دشت و در
پای طلب زآبله برپل آبکمیست
هوش مصنوعی: محبت و دوستی مانند دزدی است که دل را میرباید؛ وگرنه در این دشت و در مسیر جستوجو، کمبود آب و دشواریهای دیگری وجود دارد.
محرم خود نیستی ورنه به رنگ هلال
سر به فلک سودنت سوی گریبان خمیست
هوش مصنوعی: اگر خود را به حقیقت بشناسی و محرم رازهای درونیات شوی، میبینی که چقدر با زیبایی و جذابیت همانند هلال ماه به آسمان میدرخشی و به زیباییهای خود میافزایی. اما چون این درک و شناخت را نداری، این زیباییها در گلو و درونت پنهان مانده است.
زخم دلت گندمی ست در غم سودای نان
پشت و شکم گر به هم سوده شود مرهمیست
هوش مصنوعی: زخم قلبت مانند گندم است که در اندوه فکر کردن به نان و شکم به وجود آمده و اگر این دو به هم پیوند بخورند، میتواند مرهمی بر آن درد باشد.
معنی مغشوش حرص تا شود آیینهات
درکف دست فسوس نیز خط توامیست
هوش مصنوعی: حرص و طمع میتواند تو را از خود واقعیات دور کند و در نهایت، باعث میشود که نتوانی خود را به وضوح ببینی. مثل اینکه نوشتهها یا علایق تو دچار اختلال شوند و به وضوح نمایان نشوند.
هرچه دمید از نفس رفت به باد هوس
رشتهٔ دیگر مبند نغمهٔ سازت رمیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نفس تو خارج میشود و باعث اشتیاق میگردد، به سرعت از بین میرود. بنابراین اوضاع را تغییر نده و به دنبال چیز جدیدی نباش. صدای ساز تو همواره دلنشین است.
طالب ویرانهها غیر جنونتکهکرد
آنچه تو خواندی بهشت خانهٔ بیآدمیست
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال ویرانههاست، به جز دیوانگیات، هیچ چیز دیگری را نخواهد یافت. چیزی که تو نامش را بهشت میگذاری، در واقع خانهای است که هیچ انسانی در آن نیست.
نیست حضور دلت جز به حساب ادب
از نفس آگاه باش شیشهگریها دمیست
هوش مصنوعی: حضور دل تو تنها به خاطر مراعات ادب است. به نفس خود آگاه باش؛ چون لحظهای شیشهگری ممکن است نابود شود.
نشئهٔ عشق و هوس باز درتن جاکجاست
گر همه خمیازه است ساغر عیش جمیست
هوش مصنوعی: عشق و تمایل در وجود آدمی همیشه هست، حتی اگر ظاهرش تنها خستگی و بیحالی به نظر برسد، در واقع شادی و نشاط درونی در حال جلوهگری است.
شعلهٔ درد غرور تاخته در هر دماغ
خلق سراپا چو شمع یک علم و پرچمیست
هوش مصنوعی: شعلههای درد و غرور در هر ذهنی زبانه میکشد و انسانها همچون شمعی هستند که با روشنایی خود نشانی از علم و پرچم را به نمایش میگذارند.
جست دل از پیر عقل باعث اخفای راز
گفت در این انجمن دیدهٔ نامحرمیست
هوش مصنوعی: دل از عقل قدیمی جدا میشود و بهخاطر پنهان کردن رازها، در این جمع برای کسی که آشنا نیست، دیده نمیشود.
شیخ و برهمن همان مست خیال خودند
آگهی اینجا کراست بیدل ما عالمیست
هوش مصنوعی: شیخ و برهمن هر یک در حالتی از خیال و توهم خود غرق هستند. در اینجا هیچکس از حقیقت و واقعیت آگاه نیست و بیدل، که اشاره به فردی دانا و عاقل دارد، میگوید که ما در این دنیا علم و دانش زیادی داریم.

بیدل دهلوی