گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲

فشاند محمل نازت گل چه رنگ به صحرا
که گرد می‌کند آیینهٔ فرنگ به صحرا
به خاک هم چه خیال است دامنت دهم از کف
چو خاربن سر مجنون زده‌ست چنگ به‌صحرا
کجاست شور جنونی که من ز وجد رهایی
چو گردباد به یک پا زنم شلنگ به صحرا
ز جرأت نفسم برق ناز عرصهٔ امکان
رسانده‌ام تک آهو ز پای لنگ به صحرا
ز سعی طالع ناساز اگر رسم به کمالی
همان پلنگ به دریایم و نهنگ به صحرا
فزود ریگ روان دستگاه عشرت مجنون
یکی هزار شد اکنون حساب سنگ به صحرا
کدورت دل خون‌بسته هیچ چاره ندارد
نشسته‌ایم چو ناف غزاله تنگ به صحرا
تو فکر حاصل خود کن که خلق سوخته‌خرمن
فتاده است پراکنده چون کلنگ به صحرا
در این جنون‌کده منع فضولی‌ات نتوان کرد
هوس به طبع تو خودروست همچو بنگ به صحرا
مباش غرهٔ نشو و نمای فرصت هستی
خرام سیل کند ناکجا درنگ به صحرا
زهی به دامن ما موج این محیط چه بندد
گذشته‌ایم پرافشان‌تر از خدنگ به صحرا
به عالم دگر افتاد گرد وحشت بیدل
نساخت مشرب مجنون ما ز ننگ به صحرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فشاند محمل نازت گل چه رنگ به صحرا
که گرد می‌کند آیینهٔ فرنگ به صحرا
هوش مصنوعی: نزدیک بهار، ناز و زیبایی‌ات همچون گلی با رنگ و عطر دل‌انگیز در صحرا می‌درخشد و این زیبایی به گونه‌ای است که مانند آینه‌ای پر زرق و برق، توجه دیگران را به خود جلب می‌کند.
به خاک هم چه خیال است دامنت دهم از کف
چو خاربن سر مجنون زده‌ست چنگ به‌صحرا
هوش مصنوعی: خطاب به خاک، این تصور را دارم که دامنم را به تو بزنم، زیرا مجنون که در بیابان سرگردان است، به سختی به خارها چنگ زده است.
کجاست شور جنونی که من ز وجد رهایی
چو گردباد به یک پا زنم شلنگ به صحرا
هوش مصنوعی: کجاست آن حال و هوای دیوانگی که من از شوق آزادی مانند گردبادی با یک پا به صحرا بزنم؟
ز جرأت نفسم برق ناز عرصهٔ امکان
رسانده‌ام تک آهو ز پای لنگ به صحرا
هوش مصنوعی: به خاطر شجاعت روحی‌ام، توانسته‌ام به دنیای ممکنات قدم بگذارم، مانند یک آهو که با پای لنگش به دشت می‌رسد.
ز سعی طالع ناساز اگر رسم به کمالی
همان پلنگ به دریایم و نهنگ به صحرا
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت انسان به او رحم نکند و توفیق کاملی به او ندهد، حتی اگر شجاعت و قدرتی مانند پلنگ داشته باشد، نمی‌تواند در برابر مشکلات زندگی، مانند نهنگی که در صحرا گم است، موفق شود.
فزود ریگ روان دستگاه عشرت مجنون
یکی هزار شد اکنون حساب سنگ به صحرا
هوش مصنوعی: در این بیت، به افزایش تعداد خوشی‌ها و لذت‌هایی که مجنون تجربه می‌کند اشاره شده است. او مانند یک ریگ در حال حرکت در بیابان است و حالا باید حساب سنگینی را در این بیابان بپردازد. به طور کلی، این بیانگر شدت عشق و بار احساساتی است که او بر دوش دارد.
کدورت دل خون‌بسته هیچ چاره ندارد
نشسته‌ایم چو ناف غزاله تنگ به صحرا
هوش مصنوعی: دل آشفته و غمگین ما هیچ راه حلی ندارد. ما همچون جفت غزالی که در صحرا نشسته، در این وضعیت درگیر شده‌ایم.
تو فکر حاصل خود کن که خلق سوخته‌خرمن
فتاده است پراکنده چون کلنگ به صحرا
هوش مصنوعی: به فکر نتیجه و محصول کارهای خودت باش، چراکه مردم در اثر سختی و مشکلات به حالت ناامیدی و پریشانی درآمده‌اند، مانند زمانی که کلنگی به زمین زده می‌شود و خاک را پخش می‌کند.
در این جنون‌کده منع فضولی‌ات نتوان کرد
هوس به طبع تو خودروست همچو بنگ به صحرا
هوش مصنوعی: در این جایی که دیوانگی حاکم است، نمی‌توان از کنجکاوی و کارهای بی‌فکری تو جلوگیری کرد. تمایل و اشتیاق تو آزاد و بی‌قید است، مانند حالتی که نشئه‌ای در بیابان دارد.
مباش غرهٔ نشو و نمای فرصت هستی
خرام سیل کند ناکجا درنگ به صحرا
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو به خاطر رشد و پیشرفت‌های دنیا؛ زیرا مانند سیلی که به ناگاه حرکت می‌کند، زندگی می‌تواند به یکباره تو را به سمت ناشناخته‌ها ببرد و بازت نشود.
زهی به دامن ما موج این محیط چه بندد
گذشته‌ایم پرافشان‌تر از خدنگ به صحرا
هوش مصنوعی: همان‌طور که دریا موج‌هایی به دامن خود می‌زند، ما نیز از لحظات گذشته‌مان به شکلی با نشاط و پرانرژی عبور کرده‌ایم، همچون تیرهایی که در صحرا پرتاب می‌شوند و با برق و سرعت به جلو می‌روند.
به عالم دگر افتاد گرد وحشت بیدل
نساخت مشرب مجنون ما ز ننگ به صحرا
هوش مصنوعی: در جهانی دیگر، ترس و وحشت بر بیدل چیره شده و مجنون ما به خاطر ننگ و عیب، به بیابان رو نکرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲ به خوانش عندلیب