گنجور

غزل شمارهٔ ۷۱۷

تا به مطلوب رسیدن‌کاریست
قاصدان دوری ره طوماریست
مپسندید درازی به نفس
که زبان تا نگزد لب‌، ماریست
بوی گل تشنهٔ تألیف وفاست
غنچهٔ پاس نفس بیماریست
کو وفا تاکسی آگاه شود
که محبت به‌گسستن تاریست
آن مژه سخت تغافل دارد
نخلیده به دل ما خاریست
داغ سودا نتوان پوشیدن
شمع راگل به سر بازاریست
موی ژولیده دماغت نرساند
ورنه سر نیز همان دستاریست
اگر این است دماغ طاقت
بر سرم سایهٔ گل‌کهساریست
قصهٔ عجز شنیدن دارد
در شکست پر ما منقاریست
مژه تهمت‌کش اشک آن‌همه‌نیست
بزم صحبت قدح سرشاریست
غافل از نشئهٔ این بزم مباش
خط پیمانه گریبان‌واریست
ندهی دامن تسلیم از دست
گردن ما ز بلندی داریست
خضر توفیق بلد می‌باید
جبهه تا سجده ره همواریست
چند موهومی خود را شمرم
عدد ذره‌کم بسیاریست
بیدل از قید خودم هیچ مپرس
دامن سایه ته دیواریست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به مطلوب رسیدن‌کاریست
قاصدان دوری ره طوماریست
هوش مصنوعی: رسیدن به هدف کار آسانی نیست و نیاز به تلاش و perseverance دارد. این مسیر همچون سفری طولانی و پرچالش است که باید با اراده و هدف‌مندی طی شود.
مپسندید درازی به نفس
که زبان تا نگزد لب‌، ماریست
هوش مصنوعی: به طولانی کردن نفس خود که زبانتان به دندان برسد، راضی نباشید؛ چرا که این وضعیت مانند ماری است که خطرناک است.
بوی گل تشنهٔ تألیف وفاست
غنچهٔ پاس نفس بیماریست
هوش مصنوعی: عطر گل به خاطر تعهدی که دارد، حاکی از نیاز و عطش است و غنچهٔ تازه‌ای که در حال رشد است، نشانه‌ای از درک و احساس مشکل یا بیماری است.
کو وفا تاکسی آگاه شود
که محبت به‌گسستن تاریست
هوش مصنوعی: وقتی کسی به عشق و محبت دلبسته می‌شود، دیگر نمی‌تواند به راحتی از آن دل بکند و ترک کند؛ زیرا این احساس مانند رشته‌ای است که وقتی به هم می‌پیوندد، قطع کردنش دشوار است.
آن مژه سخت تغافل دارد
نخلیده به دل ما خاریست
هوش مصنوعی: آن مژه که به طور غیرمستقیم ما را نادیده می‌گیرد، در دل ما مانند خاری است که رنج می‌آورد.
داغ سودا نتوان پوشیدن
شمع راگل به سر بازاریست
هوش مصنوعی: عشق و آرزو را نمی‌توان پنهان کرد، مثل شمعی که در روشنایی خود را نشان می‌دهد؛ مانند گلی که در بازار جلوه‌گری می‌کند.
موی ژولیده دماغت نرساند
ورنه سر نیز همان دستاریست
هوش مصنوعی: اگر موهای نامرتب و آشفته‌ات را صاف کنی، باید بدان که در واقع سر تو هم به همین اندازه نیاز به پوشش و ساماندهی دارد.
اگر این است دماغ طاقت
بر سرم سایهٔ گل‌کهساریست
هوش مصنوعی: اگر این وضعیت ادامه داشته باشد، سایه‌ای از زیبایی و آرامش بر من حاکم خواهد شد که همچون سایهٔ کوه‌های گل‌کهداری است.
قصهٔ عجز شنیدن دارد
در شکست پر ما منقاریست
هوش مصنوعی: داستان ناتوانی را می‌توان از نشانه‌های شکست در بال ما دریافت کرد.
مژه تهمت‌کش اشک آن‌همه‌نیست
بزم صحبت قدح سرشاریست
هوش مصنوعی: مژه‌هایی که در آن‌ها اشک نهفته است، تنها به آن اندازه نیستند؛ بلکه محفل گفت‌وگو و زیبایی همچون لیوانی پر از شراب است.
غافل از نشئهٔ این بزم مباش
خط پیمانه گریبان‌واریست
هوش مصنوعی: در این مهمانی غافل نباش، چرا که سرمستی و لذت آن همانند پیامی است که در دل یک لیوان شراب نهفته است.
ندهی دامن تسلیم از دست
گردن ما ز بلندی داریست
هوش مصنوعی: اگر دامن تسلیم را از دست ما نگیری، از بلندی خودت فرود نیامدی.
خضر توفیق بلد می‌باید
جبهه تا سجده ره همواریست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به موفقیت و توفیق در زندگی، باید خود را آماده و تربیت شده داشته باشیم، زیرا تنها در این صورت است که می‌توانیم به راحتی و بدون مانع به اهداف خود برسیم.
چند موهومی خود را شمرم
عدد ذره‌کم بسیاریست
هوش مصنوعی: به چه دروغی، خود را کم‌شمار می‌شمارم، در حالی که تعداد زیادی هستم.
بیدل از قید خودم هیچ مپرس
دامن سایه ته دیواریست
هوش مصنوعی: بیدل، از بند و محدودیت‌های خودم سوال نکن، چرا که حالا تنها سایه‌ای در گوشه‌ای از دیوار هستم.